مدیریت اقتصاد و بازرگانی دولتی و برخلاف رقیب آن در بخش خصوصی طی این سالها هرچه پیش آمده نمره منفی را به خود اختصاص داده است زیرا میزان آزمون و خطاهای آنها همچون آشی است که آنقدر شورش کردهاند تا آشپز هم نتواند آن را بچشد!
داستان این اقتصاد سردرگم سرگذشت فرزندان پدر مردهای است که ارثی سرشار از خود بجا گذاشته تا امروز هر کدام از این باقیماندههای میراثخوار غافل از اینکه ثروت به دست آمده با چه خون دل خوردنهایی کسب شده اما به توپ بسته شود تا هر یک نادانسته طرحی برای آن دراندازند و به طرفة العینی نابودش سازند! هرچند صباحی یکی از گرد راه میرسد و بر اریکه مدیریت سازمان خصوصیسازی مینشیند تا این ثروت را به ثمن بخس میان سوگلیها تقسیم نماید و آنگاه که دستش خالی شد دمش را روی کولش میگذارد و اگر از کانادا سر در نیاورد راهی ویلایی در شمال شده تا تتمه عمر را به استراحت مطلق بپردازد! که همان شریک قافله قبل از او راهی کانادا شده بود!
اینها مشتی از خروار است که روشهای خاص خودشان را طی میکنند در حالی که گروهی این استعدادهای منفی را هم با خود ندارند تا سرمایههای مردم را به طرحهای فاقد پایه علمی و تجربی نابود سازند و استعفا داده و یا ظرف نیم ساعت تصمیمگیری و برکنار شوند و سرپرستی جای آنها را اشغال نمایند! چه خوب بود این آموزش ارزشمند را آویزه گوش خود میکردیم که اگر مکانیکی نمیدانیم جعبه آچار دست نمیگرفتیم و سرمایهها را به انحطاط نمیکشیدیم!
زهی تأسف که مدیران ارشد از دور و حوالی خود بیشتر را نمیبینند یا نمیخواهند ببینند بنابراین به مهرههای صفحه شطرنج اکتفا کرده و جابجایش میکنند که جرأت ندارند کمی از محدوده پاستور خارج شوند تا اقیانوسی از توان و انگیزه را در میان آحاد جامعه جستجو کنند و همانگونه که دانشبنیانها توانستند وجهه و آبرویی برای مملکت در دنیا به دست آورند، آن تلاش گران گم گشته در غبار سیاست محوریها هم پا به صحنه اقتصاد و تولید گذاشته و به نونوار کردن آن بپردازند نه اینکه سعی بر وصله پینه داشته باشند!
این سالها که میرود تا به عدد هشت نزدیک شود به جز پروپاگانداهای متفاوت چه رهاورد تازهای برای جامعه نگران از آینده معیشت خود داشته است که به آن دل خوش کنند زیرا مصدر نشینان مرتبط با اقتصاد تنها در این اندیشه بودند تا میراثی را در گوشه و کنار یافته و آمار آن را تقدیم مجلس نمایند که بودجه دولت با آن را ببندند!
اگرچه قسمت اعظم این ارقام از محل فروش سرمایهها و ذخیرههایی بوده است که از گذشتگان طی سه دهه قبل از آن بجا مانده و کشور در نهایت اختصار اداره شده است! نگاهی به بودجه سالانه دولتهای اول، دوم، سوم و چهارم گویای این واقعیت است که چگونه علیرغم تمامی مشکلات سیاسی حاصل از انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی اما نگاه صرفه جویانه مدیران توانسته کشور را از گردنههای صعبالعبور بگذراند اما پس از آن بیتوجهیها باعث شد تا نگاهها به درآمدهای نفتی، غفلت را پیش روی متولیان اقتصاد بگذارد که در وهله اول در بادکنک دولت بدمند و آن را اینچنین فربه نمایند تا اگر روزی دخل جواب خرج را نداد ضمن سرک کشیدنها به صندوق ذخیره ملی مطالبات تأمین اجتماعی و صندوق بازنشستگی را هم پشت گوش بیندازند و به هرکجا که میتوانند سرک کشیده و چوب حراج بزنند! امروز وظیفه قوه قضاییه با بجا ماندن پروندههای قطور و روندی که در پیش است مضاعف میگردد زیرا دیوان عدالت اداری ناچار است به آن ورود پیدا کرده که دولت هم یک شخصیت حقوقی میباشد. پایه حقوق در نظر گرفته شده برای شاغلان قانون کار در سال ۱۳۹۹ بیشتر به یک کمدی تراژدی شبیه است که حقوق بازنشستگان آن پس از گذشت چهار سال از قانون همسانسازی هنوز هم به دلیل تهی بودن صندوق تأمین اجتماعی میلنگد! امروز میزان بدهی دولت به این سازمان مردم نهاد ۲۵۰ هزار میلیارد تومان است که روند کار آن را به بن بست رسانده تا نتواند حق فرهیختگان خود را با رعایت همسانسازی بپردازد.
البته این داستان یک سناریوی تکراری برای دولت است که هرسال به بهانهای تکرار میشود و این روزها سیل و زلزله جایشان را به کرونا دادهاند تا دست دولت برای پاسخگویی پر باشد که بعضیها به خرید زمان و نوعی وقت کشی بپردازند و خرداد ۱۴۰۰ از راه برسد تا این دو دیون کلان به گردن دولت سیزدهم گذاشته شود و نحسی این عدد دامن دیگران را بگیرد! یک روز انتخابات را بهانه میکنند و روز دیگر نوبت ویروس کرونا میشود که واسطه شود تا در این میان حقوق حقه ضعیفترین اقشار جامعه یعنی کارگران شاغل و بازنشسته پایمال گردد!
نویسنده: حسن روانشید