یک اتفاقی در کشور میافتد، برخی بجای آن که از شعله ورتر شدن آتش آن اتفاق جلوگیری کنند، آتش بیار معرکه میشوند.
قدرت فساد هم میآورد،بستگی دارد به این که آیا افراد و اشخاص ظرفیت آن قدرت را دارند یا نه!
چپ و راست هم نمیشناسد، کافی است که افراد و اشخاص قدرتی به دست بیاورند، آنگاه است که ماهیت درونی خودرا نیز بروز میدهند.
حضرت علی (ع) آیینه تمام نمای درس و پند و اندرزها به کسانی است که قدرت به دستشان میافتد و بجای شیفتگی خدمت تشنه قدرت میشوند. ماجرای کفش حضرت را که همگان میدانند و البته برخی مسئولین که غره مسئولیت و قدرت شدهاند این ماجرا باید ملکه ذهنشان باشد.
امیر مؤمنان علی (ع) فرمودهاند؛«سوگند به خدا، این کفش در نزد من محبوب تر از زمامداری بر شماست، مگر اینکه حقی را بر پا دارم یا باطلی را از میان بردارم.»
با داشتن چنین الگویی بیبدیلی که مایه افتخار شیعیان است، چرا برخی مسئولین از خود بی خود میشوند و دست به کارهایی میزنند که دشمن شاد کن است و مخرب نظام جمهوری اسلامی که قرار گذاشته است احکام اسلام و شریعت را بر اساس رفتار و کردار مردی بیهمتا چون علی (ع) برپا کند؟
ماجرای آن مسئولی که در شهر بابل به گوش آن سرباز سیلی نواخت هنوز در ذهن افکار عمومی باقی بود که یک نماینده مجلس دست به اقدام مشابه زد و دست بر روی سرباز مأموری که در سوز سرما به دستور مافوق خود عمل میکرد ادا کرد و سیلی بر صورت او نواخت.
کار اشتباه و غلط این نماینده را به هیچ وجه نمیتوان توجیه کرد، همانگونه که کار آن مسئول در بابل را و همچنین نماینده سابق مجلس در ماجرای گمرک یا قتل همسر به دست یک مسئول دیگر، موارد مشابه نیز توجیه پذیر نیست چرا که افکار عمومی را نمیتوان با توجیه قانع کرد که آنها اشتباهی کردهاند و مهم نیست.
اگر یک شهروند معمولی بدون هیچ مسئولیتی چنین کاری انجام داده بود، با او چه برخوردی میشد؟ توهین واهانت به مأمور قانون جرم است چه رسد به آن که برخورد فیزیکی نیز صورت گیرد. متقابلاً نیز چنین است، مأمور و مسئول نیز حق ندارد اقداماتی ناهنجار و خلاف قانون انجام دهد.
اما واکنشهایی که در این باره از سوی برخی دیگر از مسئولین دیده میشود، نکته دیگری را به میان میآورد.
نمایندهای تخلفی کرده که همگان میدانند کار غلطی بوده است، وابستگی جناحی او به یک جریان سیاسی آیا باید محل تسویه حسابهای شخصی و سیاسی شود؟
فردی به نام حسام الدین آشنا که در این گونه موارد خودی نشان میدهد توئیتی زده که همه مجلس را متهم کرده است در حالی که یک جزء از کل مجلس مرتکب خطا شده است.
آقای آشنا اگر دلسوز مردم و کشور و انقلاب است، بجای اینگونه فرافکنیها دست به کار شود و دردی دوا کند. نه اینکه زخم بر زخم بزند. اصولگرایان خود نخستین جریانی بودند که اقدام یک نماینده مجلس که وابستگی سیاسی او به این جریان است، محکوم کرده و خواهان برخورد قانونی با او شدند. رئیس مجلس شورای اسلامی هنگامی که از اتفاق با خبر شد دستور رسیدگی دقیق و برخورد قانونی را داد، چگونه است که اینگونه واکنشها در چشم افرادی چون آقای آشنا دیده نمیشود؟!
آیا اینگونه افراد زمانی که وزیر مسکن دولت تدبیر و امید با خبرنگار زن صدا و سیما اهانت میکند و میکروفن او را با ضرب دست پرت میکند، اصلاح طلبان، رسانههای وابسته به آنها، دولتمردان و شخص آقای آشنا اینگونه که اکنون سینه چاک کردند، واکنش نشان دادند؟
افراد و شخصیتهای زیادی از طیف اصلاح طلب وارد میدان شده و معرکه گرفتهاند و برای قانون سینه چاک میکنند و یقه میدرند، اما زمانی که درازهی نماینده مجلس در دوره پیشین، در گمرک آن رفتار ناشایست را مرتکب شد، رسانههای اصلاح طلب تیتر زدند درازهی بهانه است اصل مجلس نشانه است!
و البته اینگونه اتفاقات فرصتی است برای جدا کردن سره از ناسره، هرجا چنین اتفاقاتی دیده شد، باید از آن بهره برد و چنین افرادی را از بدنه نظام حذف کرد.
مجلس انقلابی باید انقلابی هم رفتار کند، تفاوتی هم میان طرز فکری نمایندگان نباید وجود داشته باشد.
ظرفیتها که پایین باشد، بی مسئولیتی و قانون گریزی باب میشود، سوء استفاده از قدرت در هر نهاد و سازمانی خواه مجلس یا قوه قضاییه و دولت مذموم و منفور است.
گویند که «ایاز» غلام سلطان محمد غزنوی در آغاز چوپان بود و با گذشت زمان، در دربار پادشاه صاحب منصب شد. او اتاقی داشت که هر روز صبح به آن سر می زد و وقت خروج بر در اتاق قفلی محکم می زد تا این که درباریها گمان کردند ایاز گنجی در اتاق پنهان کرده است و موضوع را از سر حسادت به گوش شاه رساندند.
پادشاه دستور داد وقتی ایاز در اتاقش نیست در را باز کنند و گنج نهان را به محضر شاه بیاورند. به این ترتیب ۳۰ نفر از بدخواهان به اتاق ایاز ریختند و قفل را شکستند و هرچه گشتند چیزی نیافتند جز یک چارق کهنه و یک دست لباس مندرس که به دیوار آویخته شده بود.
به این ترتیب دست خالی پیش شاه برگشتند و آنوقت سلطان به خنده افتاد که ایاز مردی درستکار است آن لباسهای مندرس مربوط به دوره چوپانی اوست و آنها را در اتاقش آویخته است تا روزگار فقر و سختی اش را به یاد داشته باشد و به رفاه امروزش غره نشود.
داستانی بود از مولانا و هدف او نیز این است که مخاطباش در هر جایگاهی که هست بفهماند همیشه پوستین کهنه روزگار سختی را برای خودشان نگه دارد تا قدرت، او را مغرور و غافل نکند.
نویسنده: محمد صفری