زنده کردن یاد شهدا و شناسایی راه و هدف والایشان جزو مواردی است که باید مورد توجه قرار گرفته و برای نسل جدید بازگو شود به همین مناسبت هر از گاهی در روزهای گفتوگو (یکشنبهها) از خانواده آنها یادی میکنیم، بر همین اساس به سراغ حجتالاسلام والمسلمين سيدعلي مقدم قوچاني پدر شهید مصطفی قوچانی میرویم. از لحظه ورود به کوچه شهید همه چیز انگار در زمان متوقف شده است هنوز سردرخانه عکس پسر شهید نقش بسته و حتی روی زنگ خانه نوشته شده: «منزل پدر شهید مصطفی قوچانی» صمیمی و ساده از ما پذیرایی کرد و حتی به جلسات بعدی برای گفتوگوهای دیگر دعوتمان کرد. بخوانید ماحصل گفتوگوی ما را:
درباره فرزند شهیدتان صحبت کنیم. شما روحانی بودید با امام بودید و حتی به زندان میافتید. انقلاب پیروز میشود و جنگ آغاز، فکر نمیکنید که شما دین خود را به انقلاب با مبارزاتتان ادا کرده بودید و لزومی برای موافقت با خواست پسرتان برای حضور در جبهه نداشتید؟
نه. چنین فکری نمیکردم.
چطور؟ چراکه امروز خیلی میشنویم که عدهای میگویند ما دینمان را به انقلاب ادا کردهیم و حالا قصد بهرهبرداری داریم؟
من فکر میکنم ما همیشه به اسلام مدیون هستیم. اسلام بالاتر از همه است. اگر امام معصوم جانش به خطر افتد مردم باید جانشان را فدایش کنند، اگر اسلام در خطر افتد امامی مانند امام حسین(ع) هم جان خود را فدا کرد، علیاکبرش را داد، علیاصغرش را داد. وقتی اسلام در خطر افتد جان هیچکس در قبال آن ارزشی ندارد و همه باید از آن دفاع کنند. من خودم هم میرفتم جبهه، پسرم تنها نبود با برادر بزرگترش حاج محسنآقا بود. این دو نفر بیشتر اوقات با هم بودند گاهی اوقات هر سه برادر در جبهه بودند. یکی از آنها چون اداری بود در تعطیلات میتوانست برود ولی این دو بیشتر در جبهه بودند. خود بنده هم در دانشگاه تدریس داشتم و هم عقیدتی سیاسی بودم و در تعطیلات جبهه میرفتم. به قول امام خمینی(ره) ما همه مدیون اسلام هستیم. ما دینمان را به اسلام ادا نکردهایم. در هر زمانی که اسلام به خطر افتد ما باید برای اسلام فداکاری کنیم. این فداکاری هم متفاوت است یکی در داخل خط مقدم یکی در بیرون ولو با یک سخنرانی. همین جریان مرصاد که پیش آمد، بنده در مسجد بین دو نماز ۱۰ دقیقه صحبت کردم ۱۳۰ نفر از همین مسجد محلهمان (در صد دستگاه) آماده شدند برای رفتن به جبهه. پس ما همیشه مدیون انقلاب و اسلام هستیم.
آقازاده در چه سالی و در کدام جبهه به شهادت رسیدند؟
ایشان در سال ۱۳۶۵ در جبهه فکه به شهادت رسیدند. عملیات مقدماتی بود که میخواستند مرکز را پاکسازی کنند و عراقیها را سرگرم سازند که عملیات عاشورا انجام شود که به وسیله منافقین به عراقیها گرا داده شده بودند و عملیات لو رفت و بسیاری شهید شدند. اتفاقاً اکثر این بچهها از بچههای تهران بودند که در این عملیات به شهادت رسیدند.
نحوه شهادتشان را برایمان میگویید؟
حدود ۸۰۰ الی ۹۰۰ نفر در این عملیات حضور داشتند که اکثراً به شهادت رسیدند که از مسجد محل ما ۵ نفر به شهادت رسیدند، یکی از آنها فرزند من آقا مصطفی بود. یک نفر هم جانباز شد که دستش را از دست داد. یکی دو نفر اسیر شدند. بیشتر خیابانهای تهران در آن زمان شهید داشتند.
پیکر ایشان را همان موقع آوردند؟
بله این بچهها که شهید شدند آن منطقه در دست عراقیها بود. در آن زمان برادرشان هم در خط بودند شب برادرش دیده بود که آقا مصطفی نیامده است متوجه شد که به شهادت رسیدهاند. آن شب که نتوانسته بودند چون تازه از عملیات آمده بودند، فردا هم که روز بوده نمیتوانستند کاری کنند. شب دوم چند نفر از نزدیکان را بر میدارند و میروند به سمت محل شهادت به نزدیکی عراقیها که میرسند سینهخیز میروند تا به پیکر شهید میرسند. ریسمان را به پای خود و پای شهید میبندند و آن را کمکم میکشند و میآورند عقب جبهه. ایشان زود پیکرش به دست ما رسید.
خبر شهادت فرزندتان را چه کسی داد؟
ما شبها با روحانیون یک جلسهای داشتیم با دوستان در خانه بودیم بعدازظهر ساعت ۵ بود برادر شهید از جبهه آمده بود خیلی ناراحت بود؛ نه غذا میخورد و نه هیچ چیزی. هر چه اصرار میکردیم میگفت حالم خوب نیست و چیزی نمیخوردم. نزدیک ساعت ۵ بود که ایشان گفتند یکی دو تا از دوستانتان میآیند منزلمان. من دیشب با این عزیزان در خانه جلسه داشتم و دلیلی نداشت که بیایند منزل ما، آنجا بود که فهمیدم فرزندم شهید شده است.
گفتم میهمانها را راهنمایی کنید طبقه بالا. من پایین وضو گرفتم و جانماز و سجاده برداشتم و رفتم بالا. تا نشستم یکی از دوستان شروع کرد به خواندن آیه ۱۵۵ سوره بقره «البته شما را به اندكى ترس و گرسنگى و بينوايى و بيمارى و نقصان در محصول مىآزماييم و شكيبايان را بشارت ده.» من سجده شکر به جا آوردم که فرزند ما مؤمن بود که به شهادت رسید. انقلابی بود از دار و دسته منافقین و ضد انقلاب نبود. دوستان گفتند چرا سجده کردید. گفتم سجده شکر به جا آوردم خداوند فرزند صالحی به ما داده که به شهادت رسیده، او در راه اسلام و رهبری به شهادت رسیده است. قبل از شهادت هم همواره در راه اسلام گام بر میداشت در خانه که بود در اتاقش دائما صدای نوار اسلامی و قرآن بلند بود.
قبل از شهادتش در اسفندماه شیمیایی شده بود و حنجرهاش زخم بود و صورتش سیاه بود. نمیتوانست غذا بخورد میرفت مسجد و نمازش را میخواند و وقتی سفره انداخته میشد گوشهای تکیه میداد یک لیوان شیر میخورد غذا نمیتوانست بخورد. همین طوری نیم ساعت یک ساعت استراحت میکرد و بعد میرفت بیرون. نمیدانستیم کجا میرفت بعد از شهادتش فهمیدیم که او میرود دوستانش را بر میدارد و میرود بیمارستانها سرکشی و عیادت جانبازان.
خبر شهادت را شما به مادرشان دادید؟
بعد از آنکه خبر شهادت ایشان را دوستانمان دادند خبر در محله پیچید مردم و کسبهها آمدند خانه ما و زنان محل هم آمدند و این طور بود که مادرش متوجه شهادتش شد. ایشان هم صبر کردند و با صبر و استقامت برخورد کردند.
امروز از چه چیز جامعه ناراحت میشوید؟
می خواستم وصیتنامه شهیدمان را بیاورم که پاسخ شما را از روی آن بدهم. در بخشی از وصیتنامه شهید ما البته همه شهدا این را دارند و شهید ما هم یکی از آنهاست. در وصیت نوشتند که: امیدوارم سعادت الهی نصیب من شود و شهادت در راه خدا. ببینید طرز فکر را. این بچه در هنگام شهادت ۱۶ سال سن داشته است. در سال ۱۳۴۹ متولد شد و در سال ۱۳۶۵ درست ۱۶ سال و ۵ روزشان بود که به شهادت رسید.
ایشان در بخش دیگری از وصیتنامه خود میگوید امیدوارم رحمت خدا شامل حال من شود. اگر رحمت خدا شاملم شد و به شهادت رسیدم سخنی چند با شما عزیزان دارم. اول برای من گریه نکنید شهادت فیض عظیمی است مصیبت نیست. از خواهران میخواهم که حجاب اسلامی را رعایت کنند که اگر چنین کنند ارزشش از خون شهدا بالاتر است. این یعنی چه؟ حجاب یعنی احکام اسلام و در اصل علت غایی است و شهادت مقدمه برای علت غایی است. حجاب یعنی این قدر با ارزش است. در قرآن ما صراحتا همین چادر را سوره احزاب آیه ۵۹ داریم. «ای پیامبر سفارش کن اول به همسرانت بعد به دخترانت و بعد به همسران همه مسلمانان که از جلابیب هم که جمع جلباب است این جلاوی به معنای لباس وسیع است که همین چادر است.» لغتنامه المنجد لویس مالوف که یک فرانسوی است که مسلمان نیز نیست. او در لغتنامهاش جلابیب را لباس وسیعی دانسته که تمام بدن را میپوشاند. خوب چنین لباسی در فارسی چه میشود. میشود همان چادر.
این دستور قرآن است آن همه روایات داریم سوره نوح چقدر در باب حجاب است. حضرت زهرا چقدر سفارش در باب حجاب دارند. امروز نگرانی ما این است که آزادی دارد به آزادی نامشروع مبدل میشود. وضع بد حجابی بسیار آزاردهنده است اگر این وضع ادامه پیدا کند حجاب در خطر میافتد. مسئولین امور روسا، رئیسجمهوری آقای روحانی عزیز شما زمانی همسایه ما بودید از قبل انقلاب شما لباس روحانیت در تنتان است شما باید اقدامی کنید حداقل با زبان نصیحت طرفدار خود را سفارش کنید که مسئله حجاب را جدی بگیرند و ظاهر اسلام را حفظ و در جامعه اسلامی رعایت کنند. اگر حفظ ظاهر اسلامی صورت نگیرد مثلا علنی روزهخواری شود یا وضع حجاب چنین باشد این خیانت به اسلام است خیانت به انقلاب است خیانت به خون شهدا و قرآن است. این انتظار را از مسئولین داریم که با زبان ملایم این مسائل را پیگیری کنند.
میگویید با زبان ملایم یعنی...
بله مسئولان به هوادارانشان تذکر دهند البته از مراجع قانونی نیز باید استفاده شود لا اقل با زبان که میتوانند این کار را انجام دهند تا زمانی که کارهای قانونی صورت گیرد. یادم است امام در سال ۴۲ در مسجد اعظم این جمله را بیان کردند که حکومت باید اسلامی باشد. ما اگر به حکومت رسیدیم باید دایره امر به معروف و نهی از منکر داشته باشیم. یک اداره که رسما با لباس رسمی جلوی مفاسد را بگیرند. در عصر حاضر اگر من نوعی یا شما بخواهیم به مردم تذکر دهیم با واکنش تند مردم همراه میشود همین ۲ سال پیش بود که یکی از دوستان ما در راه امر به معروف به شهادت رسید میدانید چقدر شهید امر به معروف داریم؟ اگر این امر به معروفها از طریق افراد رسمی باشد این مسائل پیش نمیآید. مانند اینکه در خیابانها وقتی رانندهای تخلفی میکند مامور مدارکش را میگیرد او را جریمه میکند وقتی با لباس رسمی بود این فساد کم میشود این مطالبات را ما از دولت داریم که از مطالبات مردم مسلمان نیز هست.
در پایان اگر توصیهای به جوانان دارید بفرمایید؟
به حمدالله شما خودتان الگو هستید. یکی دو سه تا شعری بود که قبل از انقلاب خواندنشان ممنوع بود اگر این را کسی در منبر میخواند او را دستگیر میکردند. این اشعار ممنوع بود. هرکس میخواند بازداشت میشد. امام در برابر شاهی ایستاد که آمریکا و بسیاری پشت آن بودند اما در نهایت امام پیروز شد و آنها را شکست داد. انشاالله خداوند این انقلاب را حفظ کند. از شما هم کمال تشکر را دارم. دوست دارم آن شعر را برایتان بخوانم.
جهان شده به وجود سه بت شکن آگاه
از این سه در سه زمان جلوه کرد وجهالله
یکی ظهور به بابل نمود و بت بشکست
که نام او به جهان خوانده شد خلیلالله
دوم کسی که جهان پاک کرد از بتها
فراز دوش نبی بود علی ولیالله
سوم کسی که ظهورش بدین زمان افتاد
ز نسل موسی جعفر خمینی روحالله
بزرگوار خدایا نمای تاییدش
که همتش شکند پشت هر عدوالله
گفتوگو: قاسم غفوری- مائده شیرپور