از سوی دیگر بر مردم سادهدل که درپیرامون قلعه زندگی میکردند، به جرم «ارتداد» هجوم آورده به قتل غارت ایشان میپرداختند، به گونهای که یکی از بابیان مینویسد: «جمعی رفتند و در شب یورش برده، ده را گرفتند و یکصد و سی نفر را به قتل رسانیدند. تتمه فرار نموده، ده را با حضرات اصحاب حق، خراب نمودند و آذوقه ایشان را جمیعاً به قلعه بردند و چنین میپنداشتند که یاران مهدی موعودند و به زودی جهان را در تسخیر خود خواهند گرفت و بر شرق وغرب فرمانروایی میکنند، چنان که بابی مذکور مینویسد: حضرت قدوس (محمدعلی بارفروشی) میفرمودند که: ما هستیم سلطان به حق و عالم در زیر نگین ما میباشد و کل سلاطین مشرق و مغرب به جهت ما خاضع خواهند گردید. پس میان ایشان و نیروی دولتی جنگ درگرفت و فتنه آنان با پیروزی قوای دولتی و کشته شدن ملا محمدعلی بارفروشی در جمادیالثانی ۱۲۶۵ پایان گرفت.
در زنجان نیز شورشی به سر کردگی ملا محمدعلی زنجانی پدید آمد که به شکست بابیان انجامید. (۱۲۶۶در تهران نیز گروهی از بابیان به رهبری علی ترشیری بر آن شدند تا ناصرالدینشاه و امیرکبیر و امام جمعه تهران را به قتل رسانند، اما نقشه آنان کشف شد و ۳۸ تن از سران با بیان دستگیر و هفت تن از آنها کشته شدند. شگفت آن که مریدان سیدعلیمحمد در جنگهای قلعه طبرسی زنجان از مسلمانی دم میزدند و نماز میگزاردند و از «بابیت» سیدعلیمحمد جانبداری میکردند (آیتی، ج ۱، ص ۱۶۳،۱ ۹۵) ظاهراً در آن هنگام هنوز ادعای مهدویت و نبوت وی بدیشان نرسیده بود. از اینرو به اعتراف وقایعنگاران بابی، برخی از بابیان به محض اینکه در «بدشت» از ادعای مهدویت سیدعلیمحمد و تغییر احکام اسلام با خبر شدند، به شدت از او روی گرداندند تا اینکه پس از مرگ محمدشاه و بالا گرفتن فتنه بابیه، میرزا تقی خان امیرکبیر صدراعظم ناصرالدین شاه مسامحه در کار سیدعلیمحمد باب را روا ندید و تصمیم گرفت او را در ملاءعام به قتل رساند و از این راه، آتش شورشها را فرونشاند و برای این کار، از برخی علما فتوا خواست. ولی به گفته ادوارد براون: «دعاوی مختلف و تلوّن افکار و نوشتههای بیمغز و بیاساس و رفتار جنون آمیز او علما را بر آن داشت که به علت شبهه خبط دماغ، بر اعدام وی رأی ندهند. با وجود این، برخی از علما که احتمال خبط دماغ را درباره سیدعلیمحمد را نمیدادند و او را مردی دروغگو و ریاستطلب میشمردند به قتل وی فتوا دادند و سیدعلیمحمد به همراه یکی از پیروانش در ۲۷ شعبان ۱۲۶۶ در تبریز تیرباران شد.
نگاهی به برخی ازعقاید بابیه
سیدعلیمحمد باب از آغاز دعوت خود، عقاید و آرای متناقضی ابراز داشت، آنچه از مهمترین کتاب او نزد پیروانش، یعنی کتاب بیان، فهیمده میشود آن است که وی خود را برتر از همه انبیاء الهی میانگاشته و مظهر نفس پروردگار میپنداشته است (بیان عربی. ص ۱) و عقیده داشته که با ظهورش، آیین اسلام منسوخ و قیامت موعود در قرآن، به پا شده است (لوح هیکلالدین، ص ۱۸).
به علاوه، سید علیمحمد، خود را مبشر ظهور بعدی شمرده و او را (من یظهرهالله) خوانده است و در ایمان پیروانش بدو، تأکید فراوان دارد. سیدعلیمحمد در حقانیت این آرا پافشاری نموده و نسبت به افرادی که بابی نباشند، خشونت بسیاری را سفارش کرده است. چنان که در الواح بیان، در باره وظیفه اولین فرمانروای بابی، میگوید: «لا تذر (کذا) فوقاالارض اذاستطاع احداً غیرالبابیین» (لوح هیکلالدین، ص ۱۵) چون (فرمانروای بابی ) توانایی یافت، هیچکس - جز بابیها را بر روی زمین باقی نگذارد» و در بیان فارسی فرمان میدهد که همه کتابها را محو و نابود کنند جز کتبی که درباره آیین وی پدید آمده یا میآید (ص ۱۹۸) و همچنین تأکید کرده است که پیروانش جز کتاب بیان و آن چه بدان وابسته میشوند، نیاموزند (بیان عربی)
افکار سیدعلیمحمد باب، مجموعهای از برخی آرای شیخیان و باطنیان (تأویلگرایان) و صوفیان و کسانی که به علم حروف و اعداد گرایش داشتهاند و پارهای از دعاوی شخصی بوده است.
حمید رشادیان - تورج گیوری