۱) درست از زمانی که پای مصرفگرایی و غربزدگی در زندگی خانوادههای ما باز شد و از وقتی سریالهای تلویزیونی به کمک شبکههاي مختلف ماهوارهای با تبلیغات فریبنده وسایل لوکس و غیرضروری توجه بینندگان بخصوص خانمها را به خود جلب کرد، از همان موقع بود که سبک زندگی اسلامی جای خود را به زندگی اشرافیگری و پرتجمل البته در برخی خانوادههای خود باخته و به اصطلاح متمول داد.
۲) چه عواملی باعث شد از سبک زندگی دینی فاصله بگیریم و به جای توجه به مظاهر دینی، ارزشهای غربی را سرلوحه زندگی خود قرار دهیم!؟ برخی زوجهای جوان ما چرا نتوانستند از زندگی حضرت زهرا(س) الگو بگیرند و به جای توجه به آخرت و راه سعادت دنیوی و اخروی، فقط به تجملات چشم دوختهاند؟ مگر پدران و مادران ما در ابتدای زندگی خود از رفاه کامل برخوردار بودند که الان بچهها توقع دارند برای شروع زندگی در خانهای لوکس و مدرن و پر از وسایل و لوازم غیرضروری، پا بگذارند؟
۳) مشکلات مالی مردم رابطه تنگاتنگی با سبک زندگی آنها دارد. وقتی قرار است یک خانواده تک فرزندی برای تنها بچه خود اتاق خواب مجزا با وسایل خصوصی فراهم کند، او را به انواع و اقسام کلاسهای اضافه بفرستد، لباسهای مارکدار به او بپوشاند، طبیعی است که اولا به فکر بچه دوم و سوم نمیافتد و ثانیا خود را غرق در سختیها میکند تا رفاه کاذب را برای او فراهم کند.در این شرایط است که والدین غصه هزینههای اضافه را میخورند و بچهدار نمیشوند بنابراین سبک زندگی غربی بین خانوادههای ما باید عوض شود. اوقات فراغت بچهها در سبک زندگی امروزی با پدر و مادر تعریف نمیشود ما اوقات فراغت پر خرج را تعریف میکنیم، یعنی والدین کار میکنند تا بچهها در آرامش باشند. این کار نشان میدهد فرهنگ غربی مدل زندگی مردم را تغییر داده است و باید این روش اصلاح شود.
۴) ما در سبک زندگی الگوی اسلامی، در حلال حساب داریم و در حرام عقاب. در سبک زندگی از نگاه اسلامی میبینیم نقطه مقابل ما سبک زندگی غربی قرار دارد که هویت را با تجملات تعریف میکند. هویت را در مبلمان و چینش دکوراسیون خانه میداند. در یک خانه ۴۰ متری یک تلویزیون ۴۵ اینچی میگذاریم و با محصولات مارکدار خارجی پرستیژ کسب میکنیم. در الگوی مصرفی که رهاورد غربیهاست صلهرحم در سبک زندگی ما قطع میشود و چون از پس هزینههای تجملی کاذب بر نمیآییم ترک صلهرحم میکنیم.
۵) اساسا «استعمار» در هر جا بخواهد نفوذ کند و نفوذش هم تداوم داشته باشد و تبدیل به یک سلطه طولانیمدت شود لازمهاش این است که تغییرات فرهنگی و اجتماعی هم در آن کشور صورت بگیرد. این متعلق به دورهی «استعمار نو» است. در استعمار نو، بنابراین است که بیگانگی و اشغالگری به نحو ظریفی از خاطرهها زدوده شود و نه تنها ملت مورد هجوم انگیزهاي برای مقابله نداشته باشند بلکه حضور استعمار و پذیرش آن، به عنوان یک «ضرورت» تلقی شود. تغییر سبک و ذائقه در این نوع تهاجم و دوره استعمار نو خیلی مهم است. غربیها ابتدا جریانی در سطح نخبگان و مسئولان در کشورهایی مثل ایران، به راه انداختند که از آن به عنوان «شبیهسازی» یاد میشود. یعنی شبیهسازی از سوی ملت مورد هجوم، با راهنمایی و مدیریت نخبگان و مسئولان یاد شده. ملت مورد هجوم، به علت تحقیری که بر او وارد میشود، سعی میکند خود را شبیه مهاجمین کند.
مهاجمین نیز سعی دارند تمدن، تفکر و سبک زندگی خود را برتر نشان دهند. از طرف دیگر، آنها نوعی احساس حقارت در برخی کشورها و ملتها به وجود میآورند و پایهاي میشود برای شبیه کردن به بیگانگان و کفار، که در فرهنگ و متون دینی ما این شبیهسازی، مذمت شده و ناپسند است.
پیامبر اکرم(ص) حدیثی دارند که همین موضوع را متذکر شده و میفرمایند: «اگر قومی خودش را شبیه قومی دیگر کند، از آنها محسوب میگردد». این یعنی دور شدن از هویت خودش.
جامعه اسلامی، از سبک زندگی مخصوص خود برخوردار است؛ از نوع پوشش گرفته تا سخن گفتن و غذا خوردن و رفت و آمد و... بنابراین در چارچوب جهانبینی الهی، ما باید سبک زندگی خودمان را داشته باشیم.
۶) البته اقتباس هوشمندانه، با حفظ سنتها و فرهنگها، در چارچوب مناسبات کاملا برابر نه استعماری، ایرادی ندارد به شرط آن که فقط ما را به «مصرفکننده» تبدیل نکند. در این میان نقش «نخبگان»، بسیار مهم است. نخبگانی که باید مدافع سبک زندگی اسلامی باشند و برای حفظ هویت خویش بکوشند، اما چنین نميکنند. آن چیزی که باعث میشود زمینه پذیرش سبک زندگی غربی در برخی نخبگان فراهم شود، دوری از باورها و سنتهای بومی و خودی است. در اغلب روشنفکران دوره صدر قاجار، نوعی وادادگی در مقابل مظاهر تمدن غربی را میبینیم.
اگر «حیرتنامه سفرا»ی میرزا ابوالحسنخان ایلچی، را بخوانید، میبینید که مفتون و شیفته همین مظاهر تمدن و تکنولوژی شده است. البته یک بخش دیگری از فرهنگ غرب هم این افراد را جذب میکند. افرادی که سست ایمان بوده و پایبند سبک زندگی اسلامی نیستند و آن، معاشرت بیپروای زنان با مردان نامحرم است. پس «دوری و بیگانگی نسبت به سنتها و فرهنگ بومی خودی» و دیگری «شیفتگی به ارزشهای غربی»، در این مهم دخیل است. البته یکسری عوامل مثل عقبماندگی و کمبود وسایل هم میتواند تأثیر بگذارد که آن هم حدیث مفصلی دارد.
۷) لازم به تذکر نیست که آنچه به عنوان فرهنگ ایرانی و دینی و سنتهای بومی مردم ایران میگویم، به معنای گارد گرفتن در مقابل تجدد و پیشرفت نیست. بحث این است که باید استفاده و اقتباس از تجربیات و دستاوردهای سایر کشورها، کاملا هوشمندانه شکل بگیرد و خودمان را سراپا، تسلیم ندانیم.
نقد بر آن جنبه از «تجددپذیری» وارد است که میگوید باید از فرق سر تا ناخن پا غربی شویم یا اینکه همه چیز ایرانی، منحط است. این را «علی دشتی» در «روزنامه شفق سرخ» مطرح کرده و میگوید: «همه چیز ایرانی، منحط است. ریختش، قیافهاش، زنش، آشپزخانهاش و... باید همه اینها تغییر کند!» ایراد ما به این نوع تفکر است، در غیر این صورت، کسی با استفاده از «دستاوردهای نوین بشری» مخالفت ندارد.
۸) از آنجا که رسول اکرم(ص) به عنوان بهترین الگوی زندگی و اسوه حیات قرار گرفتهاند، زندگی مدیریتی ایشان و به دنبال آن زندگی ائمه معصوم(س) به عنوان بهترین منبع سبک دینی به شمار میروند. دانشگاهها و مراکزآموزشی در تحقق مفاهیم یادگیری از گهواره تا گور باید الگوهای رفتاری اسلامی و ایرانی را در نکوهش تنبلی، تاکید بر کار و تلاش مثبت و سازنده، نرساندن زیان به دیگران، روشهای خوردن و آشامیدن، آداب آراستگی، ابعاد رفتاری روابط عاطفی، احترام به بزرگترها و پدر و مادر و همسایهها و تکریم اقشار مختلف، میهماننوازی و عیادت بیماران، تکریم علما و دانشمندان، توجه به کودکان و تربیت فرزندان، رازداری و حفظ آبروی افراد دیگر، احترام به جهادگران و ایثارگران آموزش دهند چراکه این مسائل، نکات بارز روشهای زندگی است که به عنوان ارزشهای اساسی در زندگی فردی و اجتماعی در سبک زندگی غربی فراموش شده و در سبک زندگی اسلامی و ایرانی ما روز به روز کمرنگتر میشود که باید توسط مدیران فرهنگی و نهادهای مرتبط از خانواده گرفته تا آموزش و پرورش و رسانهها مورد بازنگری و تقویت قرار گیرد تا سبک زندگی ایدهآل در محور ارزشهای اسلامی و فرهنگ ایرانی دوباره حیات یافته و به اجرا درآید.