اینجا بیست و هشتمین دوره نمایشگاه کتاب مسکو است و ایران، میهمان ویژه نمایشگاه. یک ایده با توجه به حضور گسترده و در دسترس بودن مردم این کشور در نمایشگاه میتواند برای تهیه یک گزارش جذاب باشد. ایده دلچسب است، تصور ميشود کار هم ساده پیش خواهد رفت. فکر و برآیند ذهنی ابتدایی این است که در اینجا با مجموعهاي از جوانانی مواجه ميشوی که سلوک روزانه و رفتاری آنان شباهت زیادی با جوانان اروپایی و آمریکایی دارد. جوانانی که عمومشان به «بی آرمانی» در دنیای جدید تن در دادهاند. رهاشدگانی که حالاندیشیدن جدی و بنیادی به بسیاری از مسائل را ندارند هر چند که در نمایشگاه ميچرخند. دل بستهاند به دنیای ولنگاری که اسلوب زیست در آن را رسانهها برایشان تعیین و مدسازی ميکنند و نامه هم درست برای همانها نگاشته است. انبوهی از مخاطبان بالقوه. جوانانی که حالا به خواندن یک نامه دعوت شدهاند. استقبالهاي نخبگان جهانی از یک نامه را هم در رسانههاي ایرانی دیدهاي اما ماجرا در کف میدان که دامنه بسیار گستردهتری دارد، قدری تفاوت جدی دارد.
پاسخ به این سؤالها «نامه رهبر معظم انقلاب به جوانان اروپایی و آمریکایی را خواندهاید؟ نظر شما درباره آن چیست؟ درباره اینکه جوان امروز را دعوت به آزاداندیشی و رهاشدگی از قیود و تصویرسازیهاي جعلی رسانهها ميکند، چه نظری دارید؟» خارج از چند جواب ابتدایی نیست: بعضی ميگویند «نه!» بعضی ميگویند «این نامه چی هست؟» بعضی که مورد حمایت و در ارتباط نزدیک برخی از دستگاههاي برون مرزی ایران هستند هم ميگویند «از آن اطلاع دارم اما نخواندم». با نهایت تأثر و تأسف عده قلیلی هم ميگویند که «خواندیم» اما نتیجه درخواست گفتوگو درباره آن از دو حالت خارج نیست: «حرف ميزنم اما منتشر نکنید»، «ترجیح ميدهم در اینباره صحبت نکنم.» این پاسخها در جهاتی فراتر از اتفاق خوانده شدن یا خوانده نشدن این نامه و در قالب مداقه روی یک فرهنگ و فضا قابل بررسی است:
اول) خیلی ساده و طبق معمول متهم ردیف اول که ميتوان خیلی تکراری و حوصله سر بر انگشت اتهام به سمت او گرفت و از او مطالبه کرد، مشخص ميشود. دستگاههاي مسئول حکومتی و دولتی آن طور که باید درباره تبلیغ و نشر پیاماندیشمندانه این نامه تلاش نکردند. برخی ایده و ظرفیت و توان این را ندارند که ظرفیتهاي خلاقانهاي برای ایجاد این فضا به راه بیندازند. برخی انگیزه ندارند و الزام و احتیاج جهان امروز به این رهنمود مهم در روزگار بیخیالی ملتها را درک نميکنند. برخی هم هستند که به شدت فعال و عملیاتی هستند اما به دلیل اینکه در خط مقدم ماجرا هستند، نیاز به لجستیک و پشتیبانی محتوایی برای ایجاد یک گفتمان پیرامون آن دارند و طبق معمول بنا به دلایل قبلی چیزی دست آنها را نميگیرد. تولید محتوای گسترده و متنوعی که در پارادایم این سرفصل بگنجد و کارکردی هم به همراه داشته باشد، ایجاد نشده است. پس منتقدان حق دارند که زبان به گلایه و مطالبه بگشایند.اما آیا بعد از همه سال این انتقادها منجر به تحول شگرفی شده است؟آیا انگیزهها برای اصلاح این مسیر متحول شده یا اگر متحول شده توان تغییر هم داشته است؟پاسخ به این سوالات به راحتی ميتواند ناکافی بودن انتقاد صرف را نشان دهد. انتقادی در صورت به نتیجه نرسیدن، تکرار آن قبل از هر چیز به ساحت و اثر و کارکرد انتقاد لطمه ميزند. حتما نیاز به یک مکمل جدی است.در روزگار بیخیالی دستگاههاي کرخت و لمس شده دولتی، باید فعالیت ممتد دیگری را به طور جدی و فراگیر کلید زد. آن کار چه ميتواند باشد؟
دولتها کراراً ميآیند و ميروند. مقامات ميآیند و ميروند. سیاستها و راهبردها دولت به دولت در حال تغییر است. آنچه که به نظر ميرسد در تمام این مدت ميتواند با سیاستی ثابت این مسیر را پی بگیرد، در ابتدا حضور و پای کار آمدن نهادهای حکومتی و فرادولتی است. اما بسیاری از آنان نیز فراتر از بحثهاي انتزاعی و غیر انضمامی که هیچ ضمانت اجرایی هم ندارد، تاکنون و در یک برآورد عمومی، کارکرد چندانی نداشتهاند. این ماجرا به عزمی مردمی و میدانی نیاز دارد. به نظر ميرسد نیاز است که برای این کار هم مردم پای کار بیایند. در میانه اجتماع مردمی هم واضح است که اساس ماجرا بر شانه جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی و جناح فرهنگی مؤمن نشسته است.
جریانی که امروز قاطبه آن در یک فضای محدود با دایره زبانی ضعیف در گردش است. فعالان مؤمن و انقلابی آن هر چند در موضوعات ملی فروغ خوبی پیدا کردهاند اما برنامهریزی مطلوبی برای حضور در عرصه بینالمللی و ارتباط با ملتها را در دستور کار خود نداشتند. برخی حتی چنین افقی را فراتر از گمانهزنیهاي عادی پی نگرفتهاند. این مسأله در قالبی عام و فراگیر تحلیل ميشود. واضح است که به صورت محدود جریاناتی در این مسیر فعالیت دارند اما برای افراشته شدن یک موج نیاز به جامعیتی ملی است.
محدودیت زبانی و عدم تلاش برای آموختن زبان دوم و سوم باعث شده که امروز بیشتر، جریانی در ویترین خارجی جمهوری اسلامی معرف فرهنگ ایران باشند که گرایشات خاص و بعضا متفاوت با فرهنگ ناب انقلاب اسلامی و گفتمان امام و رهبر معظم انقلاب دارند. یک راه این است که همیشه بوده و آن خرده گرفتن به حضور این جریانات در مجامع بینالمللی باشد که بعضاً سوبسیدهای دولتی هم پشت سر آنان وجود دارد. این مسیر عوارض و نتایج تاکتیکی دارد اما الزامِ به تکرارِ آن دیگر خستهکننده شده است و به نظر ميرسد راهحل اساسی چیز دیگری است. مادامی که جناح فرهنگی مومن و نخبگان جبهه متعهد انقلاب اسلامی تلاشی در خور برای تجهیز خود انجام ندهند و محصولی مطلوب تولید نکنند، فاز ماجرا از «نقزنی» خارج نشده و نتیجهاي هم در بر نخواهد داشت. شاید زمان آن رسیده که در کنار انتقاد از برنامههایی که همخوانی گفتمانی مطلوبی ندارد، فراوانی حضور میدانی فعالان انقلاب اسلامی در عرصه بینالمللی چه از طریق دنیای مجازی و چه در دنیای واقعی ارتقا یابد.
نتیجه اینکه تنها راه اصلی به نتیجه مدعای مطروح این نوشتار، با دست جناح فرهنگی مومن باز خواهد شد. زمانی که افرادی از این جمع در سمتهاي دولتی یا حکومتی قرار گیرند ميتوانند این مسیر ا قدرت ببخشند و زمانی که سکان قدرت در دستشان نباشد، هر چند که این مسیر با ضعف روبرو خواهد شد ولو با کنید پیش خواهد رفت و هیچگاه از حرکت نخواهد ایستاد. اگر استعداد این جریان افزون شود، هیچ جریانی توان پیشتازی نخواهد داشت.
دوم) در کوران اطلاعات و فوران تبلیغات دنیای جدید ابررسانهها - شبکههاي اجتماعی موبایلی امروز به واقع قدرتمندترین رسانهها هستند، حتی از شبکههاي تلویزیونی نیز در موجسازی جلوترند -، توان و قدرت رسانههاي جمهوری اسلامی در حد یک شوخی است. این توان، آن طور نیست که بتواند در برابر این دیدگاهها موجی ایجاد کند. این گفتمان جز با قدرت بخشی رسانهها و تجهیز نه صرفاً لجستیکی بلکه اندیشهاي و محتوایی آنان به چشم نخواهد آمد. راهاندازی رسانههاي آلترناتیو قبل از هر چیز نیازمند استراتژیهاي هوشمندانه است که در میدان عمل به صورت کاملاً جهادی توان اجرا داشته باشند. با این اوصاف به نظر ميرسد، تعریف یک زمین برای تعقل و وادار کردن جوان امروز برای ورود به آن و لختیاندیشیدن، ميتواند سفارش شود اما قطعاً سفارش محورانه پیش نخواهد رفت و به نتیجه نخواهد رسید. دغدغه مندی و خودانگیزشی تنها راهگشای حصول این اتفاق است که این نگاه باید در وجود مقامات رأس و تا میدانیترين نیرو مستمراً فرهنگ شود.
سوم) بخش دیگری که بعضی مواقع مانع جدی بر سر این راه است، حضور نیروهای تندرو و مخالف گفتمان انقلاب اسلامی ایران با قدرتی زیاد در برون مرز است که مواجهه با آنان نیازمند موقعیت سنجی و تحلیل مستمر و نو به نو از شرایط است. اگر گفته ميشود که امروز روایت خاصی از هنر در ویترین فعالیت فراجغرافیایی ایران قرار گرفته، یا تصویری از فرهنگ انقلاب اسلامی و قهرمانان آن در ویترین قرار ندارد، هر چند به مطالبه آن اشکالی وارد نیست اما به نظر ميرسد طرح آن نیز نیازمند لحاظ شرایط و در نظر گرفتن ابعاد مختلف ماجراست. یکی از کارشناسان مطلع ميگفت علت اینکه امروز برخی از جریانات اسلام گرا در این کشورها تمایل به اظهارنظر رسانهاي درباره دیدگاههاي خود ندارند به این دلیل است، که آنان عِده و عُدهاي ناچیز دارند و بلافاصله بعد از بیان نظرات خود با آسیب جدی مواجه ميشوند. چندی پیش یکی از روحانیون فرهنگی تاجیک به دلیل برخی اظهار نظرها درباره جریانات تکفیری با ضربات چاقو مورد سوءقصد قرار گرفته بود. در مواردی دیگر هم عدهاي از آنها از برخورد احتمالی نهادهای امنیتی و اطلاعاتی کشورها و حساس شدن آنها بر روی فعالیتها و گرایشات خود هراس دارند.
خواه این آسیب از ناحیه دولت کشورهای دیگر باشد خواه از طرف جریانات تندرو، در صورت تحقق، خسارتی برای جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی است. در فضایی که بناست مسیری برای فعالیت ایجاد شود شاید از زبان یک دیپلمات هیچگاه شنیده نشود که به چه دلیل فلان مسائل یا دیدگاهها در پیشانی کار قرار نگرفته است. گاهی اوقات عدم دسترسی و عدم حضور جریانات متعهد دولتها را مجبور ميکند که جریانی دیگر در ویترین کار آنان قرار گیرد گاهی هم فقدان استعداد و نبود دستاورد در میان جریان انقلاب که قدرت مانور بینالمللی داشته باشد، موجب اتخاذ این تصمیم ميشود. برای مثال اگر فلان ناشر برای ارتباط با ناشران دیگر کشورها مدام در تلاش است این نافی و مانع این نیست که ناشر دیگری که خود را متعلق به جبهه فرهنگی انقلاب ميداند، اجازه این را ندارد که در این مسیر فعال شود.
اما یک نکته مهم و ظریف در این ماجرا وجود دارد و آن اینکه با درک این المان دقیق که بسته به شرایط باید اولویتها چیده شود تا جریانات تندرو و ایدئولوگ رادیکال در این کشورها فرصت برخورد پیدا نکنند، اما عقب نشینی از جایی به بعد دیگر موضوعیتی ندارد. قرار دادن لااقل رهبران و اصول اساسی و بنیادین در پیشانی قابل توجیه است و نیازی به لاپوشانی نیست. کشور مقابل بهتر از همه به ارزیابی این مسائل نشسته و ميداند که با چه جریانی قرار است تعاملی احتمالی برقرار کند و نیاز به عقب نشینی تجویز شده جبهه خودی نیست.
مسیر فعالیت فرهنگی از جایی به بعد تعارفبردار نیست و آنجایی که پای اصالت در میان است با صلابت باید ورود کرد. اگر این رفتار صادقانه باشد، اثر خود را خواهد داشت. دلایل اینکه چرا این کشورها امروز به ایران اسلامی متمایل شدهاند، را در مطلبی دیگر ميتوان بیان کرد.
تسنيم