کتاب «انتخابهاي سخت» نوشته هیلاری رودهام کلینتون وزیر امور خارجه سابق آمریکاست که در آن به شرح انتخابهاي سخت و دشوار خود در طول دوران مسئولیتش پرداخته است. این کتاب در شش فصل به نگارش در آمده است و نویسنده سعی کرده شرح نسبتاً مفصلی از مراودات دیپلماتیک و دشواریهاي گزینههاي پیش روی خود را تصویر نماید. سیاست روز به طور روزانه بخشهايي از ترجمه این کتاب را منتشر خواهد کرد.
335
دولت در حال از دست دادن کنترل اوضاع بود
ولیعهد بحرین با تشویقهاي «جف» که اوقات طولانی را طی چند هفته پس از آن در منامه سپری کرد، از ترس خشونتهاي رو به رشد تلاش نمود گفتوگوهای ملی را سازماندهی کند تا از این طریق برخی نگرانیهاي معترضین را پاسخ داده و تنشهاي کشور را کاهش دهد. ولیعهد، فردی میانهرو بود که نیاز به اصلاحات را درک ميکرد و بهترین شانس خانواده حاکم بحرین برای آشتی دادن بین جناحهاي رقیب در کشور بود. در پشت صحنه، «جف» مشغول تلاش برای میانجیگری مفاهمه بین خانواده سلطنتی و رهبران شیعه مخالف میانهروتر بود. اما تظاهرات رو به افزایش گذاشت و در ماه مارس تظاهرکنندگان خواستار پایان سلطنت شدند.
درگیری با پلیس گستردهتر و خشونتآمیزتر شد. به نظر ميرسید دولت در حال از دست دادن کنترل اوضاع است و اعضای محافظهکار خانواده حاکم به ولیعهد فشار آوردند تا تلاشهاي میانجیگرانه خود را کنار بگذارد.
در روز یکشنبه ۱۳ مارس، وابسته نظامی ما در سفارتمان در ریاض تحرکات غیرمعمول سربازان سعودی را گزارش کرد که احتمال داشت به سوی بحرین اعزام شوند. «جف» با شیخ عبدالله بنزاید که غالباً بین خودمان به «ابز» معروف بود، وزیر امور خارجه امارات متحده عربی تماس گرفت و او تایید کرد مداخله نظامی قرار است آغاز شود. دولت بحرین از همسایگانش دعوت کرده بود برای تامین امنیت به او کمک کنند. آنها نیازی ندیده بودند ایالات را مطلع کنند همانطور که قصد نداشتند از ما اجازه بگیرند یا به خواهشها برای متوقف کردن این اقدام سرگرم شوند. روز بعد، هزاران سرباز سعودی با ۱۵۰ خودروی زرهی وارد مرزهای بحرین شدند. حدود پانصد پلیس از امارات متحده عربی هم به دنبال آنها آمدند.
من دغدغه وخامت اوضاع را داشتم و نگران بودم اگر تانکهاي سعودی در خیابانهاي مسدود شده منامه به حرکت درآیند، حمام خون راه بیفتد. زمان این اتفاق، شرایط را بدتر ميکرد. درست در همان ایام بود که ما درگیر مذاکرات جهت ایجاد ائتلاف بینالمللی برای حمایت از شهروندان لیبی در مقابل قتلعام قریبالوقوع توسط سرهنگ قذافی بودیم و روی امارات متحده عربی و سایر کشورهای حاشیه خلیجفارس برای این کار حساب کرده بودیم. اتحادیه عرب در روز ۱۲ مارس به درخواست از شورای امنیت برای ایجاد منطقه پرواز ممنوع در لیبی رای داد. نقش فعال آنان در علمیات نظامی ميتوانست باعث مشروعیت در منطقه گردد. در غیر این صورت جامعه بینالمللی قادر نبود اقدام کند.
بعد از عراق و افغانستان نمیخواستیم ریسک کنیم تا اینگونه به نظر آید ما دوباره در یک کشور اسلامی دخالت کردهایم.
من و وزیر امور خارجه امارات متحده عربی برای شرکت در جلسه مربوط به لیبی در پاریس بودیم و قرار ملاقات در هتل محل اقامتم را ترتیب دادیم. او در حال ورود به هتل بود که خبرنگاری درباره وضعیت بحرین از وی سوال کرد. او گفت: «روز گذشته دولت بحرین از ما خواسته به دنبال راههایی برای کمک به آنها باشیم تا تنشها خنثی شوند.» من نگران بودم که برعکس آن اتفاق بیفتد.
336
راهحل سیاسی به جاي بنبست امنیتی
با وزیر امور خارجه عربستان صحبت کردم و از او خواستم استفاده از زور برای پاکسازی معترضین را متوقف کند. به او گفتم وقت بیشتری به «جف» بدهید تا گفتوگوها را به ثمر رساند. حتی بیست و چهار ساعت هم ممکن بود تفاوت ایجاد کند. ما به توافق با حزب اصلی شیعی بحرین نزدیک بودیم؛ بر این اساس که آنان از مناطق کلیدی شهر خارج شوند، در عوض دولت حق تظاهرات مسالمتآمیز آنان را به رسمیت بشناسد و گفتوگوها را بر مبنای حسننیت آغاز کند.
سعود الفیصل فرد سازشناپذیری بود. او ميگفت تظاهرکنندگان باید به خانههایشان بازگردند و زندگی عادی از سر گرفته شود. تنها پس از آن است که ميتوانیم درباره توافق صحبت کنیم. او ایران را مقصر تحریک مشکلات و حمایت از رادیکالها ميدانست. ميگفت وقت آن است که بحران پایان یابد و آرامش به خلیجفارس بازگردد.
اوایل ۱۶ مارس، نیروهای امنیتی برای پاکسازی میدان لؤلؤه اعزام شدند. پلیس ضدشورش که با تانکها و بالگردها حمایت ميشد با معترضین درگیر شد و از گاز اشگآور برای بیرون کردن آنها از اردوگاه موقتیشان استفاده کردند. پنج نفر کشته شدند. ورود نیروهای سعودی و این سرکوب جدید، خون شیعیان را به جوش آورد. گفتوگوهای مخالفان و ولیعهد تحت فشار تندروهای هر دو طرف متوقف شد.
در قاهره مشغول ملاقات با مقامات دولت انتقالی مصر بودم که گزارشهاي واصله از بحرین من را نگران کرد. در مصاحبهاي با بیبیسی، به صراحت درباره نگرانیهایمان سخن به میان آوردم و گفتم: «وضعیت در بحرین هشداردهنده است، ما از دوستانمان در کشورهای حاشیه خلیجفارس - که چهار کشور از آنها در حال کمک به نیروهای امنیتی بحرین هستند - خواستهایم از راهحل سیاسی استفاده کنند نه بنبست امنیتی.»
کیم قطاس، خبرنگار بیبیسی پرسید: «خوب، شما در قبال کشورهایی نظیر بحرین و عربستان سعودی هنوز چه اهرمهایی را اختیار دارید؟ آنها متحدان شما هستند. شما به ارتشهاي آنها آموزش ميدهید. به آنها سلاح ميدهید. اما با این حال وقتی سعودیها تصمیم ميگیرند به بحرین نیرو اعزام کنند - و من معتقدم واشنگتن به صراحت به آنها گفته از این کار خشنود نیست - آنها ميگویند «دخالت نکنید. این مسئله داخلی شورای همکاری خلیجفارس است.»» حرفهایش درست و این کار آنها ناامیدکننده بود.
پاسخ دادم: «بله، آنها متوجه آنچه که ما فکر ميکنیم هستند و ما ميخواهیم این مسئله را به صورت علنی و خصوصی کاملاً برایشان روشن کنیم. ما هر آنچه که بتوانیم تلاش خواهیم کرد تا از حرکت در این مسیر اشتباه جلوگیری شود، مسیری که اعتقاد داریم پیشرفت طولانی به سمت مسیر صحیح در بحرین را تضعیف ميکند که منظور ما، مسیر سیاسی و اقتصادی درست است.»
شاید این کلمات منطقی به نظر ميرسیدند - کما اینکه اینگونه بودند - اما نسبت به روشی که معمولا به صورت عمومی درباره کشورهای خلیجفارس سخن ميگفتیم، این سخنان منظور و مفهوم بیشتری را ميرساند. پیام من در منطقه خلیجفارس به شکلی رسا و روشن شنیده شد. شرکای ما در ریاض و ابوظبی عصبانی و دلخور شدند.
337
نمیتوانستیم مانع یک سوءاستفاده بزرگتر شویم
در ۱۹ مارس، به پاریس برگشتم تا آخرین هماهنگیها درباره ائتلاف علیه لیبی را انجام دهم. در حالی که نیروهای قذافی در حال نزدیک شدن به مواضع شورشیان در بنغازی بودند، حمله هوایی مورد پشتیبانی سازمان ملل نیز به موعد خود نزدیک ميشد. بار دیگر با «ابز» وزیر امور خارجه امارات صحبت کردم و تاکید نمودم آمریکا بر سر شراکت خود متعهد است، همانطور که خودم شخصا اینگونه بودم. سکوتی طولانی برقرار گردید و مکالمه قطع شد.
با خودم ميگفتم آیا اوضاع اینقدر بد شده؟ دوباره ارتباط برقرار شد. سوال کردم: «آیا صحبتهاي من را شنیدید؟» او پاسخ داد: «گوش ميکردم!» گفتم:«بسیار خوب، آنقدر حرف زدم و زدم که صدایی نیامد. فکر کردم چه خطایی از من سر زده؟» او خندید. اما دوباره جدی شد و پاسخ تند و تیزی داد. «صریح بگویم، وقتی ما با نیروهای مسلح خود در بحرین در وضعیت جنگی قرار داریم، چنانچه از سوی متحد اصلیمان (آمریکا) تعهد نیروهای مسلح ما در بحرین برای شرکت در عملیاتی دیگر مورد سوال قرار گیرد، کار سخت ميشود.» به عبارت دیگر او گفت شرکت اعراب در جنگ لیبی را فراموش کنید.
این اتفاق در حال تبدیل شدن به فاجعه بود. من مجبور بودم آن را به سرعت سر و سامان دهم. اما چگونه؟ گزینههاي خوبی در اختیار نداشتم. ارزشها و وجدان ما ميگفت ایالات متحده خشونت علیه غیرنظامیانی که ما در بحرین شاهد آن بودیم را محکوم کند و کاملاً متوقف شود. نکته قابل توجه اینکه همان قواعد (بحرین) در لیبی هم حاکم بود. اگر اصرار هم ميکردیم، ائتلاف بینالمللی به دقت شکل گرفته علیه قذافی ميتوانست در لحظه آخر از بین برود و احتمالا نمیتوانستیم مانع یک سوءاستفاده بزرگتر شویم - که همان قتلعام تمار عیار شهروندان لیبی بود.
به «ابز» (وزیر خارجه امارات) گفتم ميخواهم به یک تفاهم سازنده برسم. او درخواست ملاقات شخصی کرد و گفت: «به حرفهاي شما گوش ميکنم، ما راه برونرفت ميخواهیم. شما ميدانید که ما علاقمندیم در عملیات لیبی شرکت کنیم.» چند ساعت بعد، درست بعد از ساعت ۶ بعدازظهر در پاریس، با یکدیگر جلسه داشتیم و به او گفتم که ميتوانم بیانیهاي صادر کنم که در عین پایبندی به ارزشهایمان به آنها (اعراب) هم توهین نشود. امیدوار بودم این کار برای متقاعد کردن اماراتیها به پیوستن به عملیات لیبی کافی باشد. اگر هم اینچنین نمیشد، آماده بودیم بدون آنها کار را ادامه دهیم.
همان شب در منزل با شکوه سفیر آمریکا در پاریس، کنفرانس خبری برگزار کردم. درباره لیبی سخن گفتم و تاکید کردم جلودار بودن اعراب در حملات هوایی حیاتی است. سپس به موضوع بحرین پرداختم و گفتم: «هدف ما، فرایند سیاسی معتبری است که بتواند به آرمانهاي مشروع تمام مردم بحرین پاسخ هد، این فرایند با گفتوگوهای ولیعهد آغاز ميشود و همه گروهها باید به آن بپیوندند.» اضافه کردم بحرین حق دارد نیروهای کشورهای همسایه را فراخوانی کند و ما از اظهارات کشورهای حاشیه خلیجفارس مبنی بر اینکه آنها یک بسته کمکی مهم برای توسعه اقتصادی و اجتماعی بحرین فراهم کردهاند، استقبال ميکنیم.
338
همزمان هم قدم بزنیم و هم آدامس بجویم
اضافه کردم بحرین حق دارد نیروهای کشورهای همسایه را فراخوانی کند و ما از اظهارات کشورهای حاشیه خلیجفارس مبنی بر اینکه آنها یک بسته کمکی مهم برای توسعه اقتصادی و اجتماعی بحرین فراهم کرده اند، استقبال ميکنیم. ادامه دادم: «ما به روشنی گفتهایم راهحل امنیتی نميتواند چالشهاي پیشروی بحرین را حل کند. خشونت، راهحل آن نیست و نميتواند باشد بلکه فرایند سیاسی چاره کار است. ما نگرانیهاي خود درباره تدابیر جاری را مستقیما با مقامات بحرینی در میان گذاشتهایم و به این سیاق ادامه خواهیم داد.»
تفاوت (اظهاراتم در پاریس) با لحن و جوهر آن چیزی که در قاهره گفتم نسبتاً کم بود و از اینکه ارزشها و اعتبارمان را قربانی نکردهایم، احساس راحتی ميکردم. ناظران خارجی هم اصلاً متوجه هرگونه تغییر نشده و آنهایی که ملتفت شده بودند انگشتشمار بودند. طولی نکشید که جتهاي کشورهای عربی برفراز لیبی به پرواز در آمدند.
آرزو ميکردم گزینههاي بهتر و اهرمهاي بیشتری در بحرین داشتیم تا از آن رهگذر بتوانیم نتایج مثبتی به دست آوریم. ما به گفتوگوها طی ماههاي بعد ادامه دادیم و تاکید کردیم دستگیریهاي گسترده و شدت عمل بیرحمانه با حقوق جهانی شهروندان بحرینی در تضاد است و مشکل درخواست مشروع مردم برای اصلاحات را حل نخواهد کرد. ما همچنین با دولت بحرین و همسایگانش در خلیجفارس درباره طیف وسیعی از مسائل به همکاری نزدیک ادامه دادیم.
در نوامبر ۲۰۱۱، در سخنرانی موسسه دموکراتیک ملی در واشنگتن، به برخی از موضوعات درباه آمریکا و بهار عربی پرداختم. یکی از آنها که غالباً ميشنیدیم این بود: چرا آمریکا دموکراسی را در برخی کشورها به یک روش و در کشورهای دیگر به روشی دیگر ترویج ميدهد؟ خلاصه اینکه، چرا ما از مبارک در مصر ميخواهیم قدرت را واگذار کند و در لیبی ائتلاف نظامی بینالمللی را بسیج ميکنیم تا قذافی را متوقف نماید در حالی که روابطمان را با بحرین و سایر پادشاهیها حفظ ميکنیم؟
جوابی که ارائه کردم با یک موضوع بسیار عملی آغاز شد. شرایط به طور چشمگیری از کشوری تا کشور دیگر متفاوت است و «این احمقانه است که نسخه واحدی بپیچیم و آن را بدون در نظر گرفتن شرایط موجود به کار گیریم.» آنچه که در یک مورد محتمل و منطقی است، ممکن است در قبال موردی دیگر، منطقی نباشد. ادامه دادم: البته این هم درست است که آمریکاییها منافع ملی بسیاری در منطقه دارند و علیرغم سعی بلیغ ما، همیشه نميتوانند خود را به طور کامل با شرایط موجود وفق دهند. مثالی که زدم این بود: «ما مجبور خواهیم بود همزمان هم قدم بزنیم و هم آدامس بجویم.» این موضوع درباره بحرین صدق ميکرد. آمریکا همیشه شرکای ناقصی خواهد داشت که بدون شک آنها هم ما را ناقص تلقی ميکنند و همیشه با ضرورتهایی روبرو خواهیم بود که ما را به سمت مصالحه ناقص و نادرست سوق خواهد داد.
درستی این سخنان را در فوریه ۲۰۱۲ مشاهده کردم، هنگامی که در آن تاریخ به تونس، جایی که تکانههاي بهار عربی در آنجا آغاز شده بود، بازگشتم. پلیس ضدشورش در صحنه حضور نداشت. خبری از اسپری فلفل هم نبود.
339
احساس بياعتمادي عميق به آمريكا و غرب
درستی این سخنان را در فوریه ۲۰۱۲ مشاهده کردم، هنگامی که در آن تاریخ به تونس، جایی که تکانههاي بهار عربی در آنجا آغاز شده بود، بازگشتم. پلیس ضدشورش در صحنه حضور نداشت. خبری از اسپری فلفل هم نبود. غوغای اعتراضات فروکش کرده بود. یک حزب اسلامگرای میانهرو، در یک انتخابات آزاد، رقابتی و معتبر حائز اکثریت آراء شده بود. رهبران این حزب وعده دادند آزادی مذاهب و حقوق کامل زنان را بپذیرند. ایالات متحده قول حمایت مالی قابل توجهی داد و ما برای تقویت تجارت و سرمایهگذاری که چرخهاي اقتصادی این کشور را دوباره به کار ميانداخت، همکاری خود را آغاز کردیم.
دولت جدید با چالشهاي زیادی مواجه و سالهاي پس از آن نیز با مشقاتی همراه بود اما دلایلی برای امید وجود داشت و آن اینکه در تونس حداقل نوید بهار عربی ميتوانست واقعاً تحقق یابد.
میخواستم با جوانانی که هسته احساسی انقلاب را ایجاد کرده بودند و در صورتی که دموکراسی در تونس ریشه ميدواند، بیشترین بهره را از آن ميبردند، صحبت کنم. حدود دویست نفر از آنان در کاخ «دو بارون درلانژر» با من ملاقات کردند. آنجا مرکز موسیقی عربی و مدیترانهاي بود که روی صخرهاي برفراز دریا قرار داشت. درباره کار دشوار انتقال یافتن به دموکراسی و نیز در مورد نقشی که نسل جوان ميتواند ایفا کند سخن گفتم. سپس پذیرای سوالات شدم. وکیل جوانی درخواست میکروفون کرد و پرسید: «من فکر ميکنم در میان جوانان تونس و منطقه نسبت به غرب به طور کلی و به آمریکا به صورت ویژه احساس بیاعتمادی عمیقی وجود دارد. بسیاری از ناظران افزایش افراطگرایی در منطقه و در تونس را با نگاه شک و تردید مينگرند. هنگامی که بحث احتمال ایجاد مشارکت واقعی و پایدار براساس منافع متقابل پیش ميآید، حتی در میان جریان اصلی جوانان میانه رو و طرفدار غرب حس ناامیدی و جبرگرایی پیدا ميشود. آیا ایالات متحده از این موضوع آگاه است؟ و به نظر شما چطور ميتوانیم با آن برخورد کنیم؟»
او دقیقا بر روی یکی از بزرگترین چالشهاي ما انگشت گذاشته بود. متوجه بودم آن بی اعتمادی که او و بسیاری دیگر احساس ميکردند به مصالحه و سازشکاری ما در خاورمیانه مرتبط است که گریزی از آن نداشتیم. پاسخ دادم: «ما از این مطلب مطلع و از بابت آن متاسفیم. احساس ميکنیم این موضوع بازتاب دهنده ارزشها یا دیپلماسی ایالات متحده نیست.» سعی کردم توضیح دهم چرا آمریکا در منطقه برای مدت طولانی از بنعلی در تونس گرفته تا مبارک در مصر و شرکای ما در خلیجفارس با مستبدین منطقه همکاری کرده است. «شما با دولتهاي مستبدی بدهبستان دارید که هنوز بر سر کار هستند. بله ما این کار را ميکنیم. ما با دولتهاي مستبد که هنوز بر سر کار هستند بده بستان داریم، همانگونه که با دولتهاي دیگر اینکار را ميکنیم. همین حالا، ما با چین و روسیه بحث شدید داریم زیرا آنها با قطعنامه سازمان ملل برای کمک به مردم فلکزده سوریه موافقت نميکنند. اما به این خاطر که اختلافات نظر جدی با روسیه و چین داریم، تعامل با این کشورها درباره طیف وسیعی از مسائل را متوقف نميکنیم. بنابر این فکر ميکنم پاسخ بخشی از سوال شما به این واقعیت باز ميگردد که دولتها مجبور به بده بستان هستند و ناچارند تصویر وسیعتری را ببینند.»
340
من اولین نفری هستم که میگویم مرتکب اشتباه شدهایم
میدانستم که این پاسخ خیلی راضیکننده نیست، اما حقیقت داشت. آمریکا همیشه آنچه که مردمش را حفظ میکند و منافع اصلیاش را به پیش میبرد انجام خواهد داد. برخی اوقات این به معنای همکاری با شرکایی است که با آنها اختلاف نظرات عمیق داریم. اما در این تصویر وسیع، موضوع دیگری نیز درباره آمریکا وجود دارد که در بحبوحه سر خط اخبار روزانه یک بحران یا بحرانهای دیگر اغلب دیده نمیشود و به راحتی کنار گذاشته میشود.
ایالات متحده خونهای زیاد و ثروتهای هنگفتی را برای کمک به سایر مردم در سراسر دنیا برای دست یافتن به آزادی صرف کرده است. در حالی که به جوانان آزاد و علاقمند تونسی نگاه میکردم، به سرعت چندین مثال به یاد آوردم از جمله اینکه چگونه آمریکا به مردم شرق اروپا کمک کرد از پشت دیوار آهنین بیرون بیایند و دموکراسیهای سراسر آسیا را رشد داد. به وکیل جوان در ادامه گفتم: «من اولین نفری هستم که میگویم ما هم مانند هر کشور دیگری در جهان مرتکب اشتباه شدهایم. اما فکر میکنم اگر شما به تمام سابقه تاریخی ما نگاهی بیندازید، این سابقه نشان میدهد ما همواره هوادار آزادی، هوادار حقوق بشر، هوادار بازارهای آزاد و هوادار تقویت اقتصادی بودهیم.» مرد جوان سری تکان داد و نشست.
فصل شانزدهم
لیبی: همه اقدامات ضروری محمود جبریل دیر رسید.
۱۴ مارس ۲۰۱۱ بود، کمی بیش از یک ماه پس از سقوط حسنی مبارک در مصر. توجهات به بحران بعدی منطقه معطوف شده بود، این بار در لیبی، کشوری با حدود ۶ میلیون نفر که بین مصر و تونس در امتداد ساحل مدیترانه و در شمال آفریقا واقع شده بود. اعتراضات علیه رژیم استبدادی دیکتاتور قدیمی لیبی، سرهنگ معمر قذافی پس از اینکه علیه تظاهرکنندگان از قوه قاهره استفاده کرد، به یک شورش تمامعیار تبدیل شد. اکنون، «جبریل»، دانشمند سیاسی اهل لیبی با مدرک دکترا از دانشگاه پیتسبورک عازم ملاقات با من از طرف شورشیانی بود که علیه نیروهای قذافی میجنگیدند.
پرواز من در طول شب بود و آن روز صبح اول وقت به پاریس رسیدم تا با وزرای خارجه کشورهای پیشروی صنعتی گروه هشت - فرانسه، آلمان، ایتالیا، ژاپن، بریتانیا، کانادا، روسیه و ایالات متحده - درباره راههای متوقف نمودن قذافی از کشتار مردمش بحث و گفتوگو کنم. (روسیه در سال ۲۰۱۴ پس از حمله به شبهجزیره کریمه از گروه اخراج شد و این گروه مانند پیش از سال ۱۹۹۸، گروه هفت نامیده شد.) وزرای خارجه چندین کشور عربی که خواهان اقدام بینالمللی قوی به منظور حمایت از شهروندان لیبی به خصوص حمایت از نیروی هوایی قذافی بودند نیز به ما پیوستند. هنگامی که به جلسه رسیدم، بیشتر روز را به گفتوگوهای فشرده با رهبران اروپایی و عربی گذراندم که از برتری نیروهای قذافی نگران بودند زیرا این برتری میرفت تا شورشیان را مضمحل کند. وقتی با نیکولا سارکوزی رئیسجمهور فرانسه ملاقات کردم، او از سازمان ملل خواست از مداخله نظامی بینالمللی به منظور متوقف کردن پیشروی نیروهای قذافی به سمت مواضع شورشیان بنغازی در شرق لیبی حمایت کند. من هم موافق بودم اما متقاعد نشده بودم.
341
فكر كردن درباره تمامي پيامدها
ایالات متحده دهه گذشته را در باتلاق جنگهاي طولانی و دشوار عراق و افغانستان گذرانده بود و پیش از آنکه درگیر جنگ دیگری شوند، ميخواستم مطمئن شوم درباره تمام پیامدهای آن فکر کردهایم. آیا جامعه بینالمللی از جمله همسایگان لیبی برای حمایت از این ماموریت متحد ميشدند؟ این شورشیان که قصد کمک به آنها را داشتیم چه کسانی هستند و آیا در صورتی که قذافی ساقط شود برای رهبری لیبی آماده بودند؟ فرجام این کار چه بود؟ ميخواستم چهره به چهره با محمود جبریل درباره این موضوعات صحبت کنم.
سوییت من در هتل «وستین وندوم» در خیابان «رو دی ریولی» قرار داشت و به پارک «تویلری» مشرف بود. از پنجره ميتوانستم برج ایفل را ببینم که در پس زمینه آسمان پاریس روشن شده است. زیبایی و رنگ و لعاب پاریس از وحشتی که در لیبی آشکار شده بود بسیار فاصله داشت.
همه چیز به روشی آغاز شد که اکنون برای همه آشنا است. دستگیری فعال برجسته حقوق بشر در اواسط فوریه ۲۰۱۱، طولی نکشید که تظاهرات را در سراسر کشور موجب شد. مردم لیبی از آنچه که در تونس و مصر دیده بودند الهام گرفته و خواستار اظهارنظر درباره دولت شدند. برخلاف مصر که ارتش از شلیک به غیرنظامیان امتناع کرده بود، نیروهای امنیتی لیبی از سلاحهاي سنگین علیه جماعت معترض استفاده کردند. قذافی برای حمله به تظاهرکنندگان به مزدوران هرزه خارجی و اراذل و اوباش روی آورد. گزارشهایی از کشتار بیرویه، دستگیریهاي خودسرانه و شکنجه مخابره شده بود. سربازان به دلیل امتناع از شلیک به همشهریان خود اعدام ميشدند. در پاسخ به این سرکوب خشونتآمیز، تظاهرات به ویژه در بخشهایی از کشور که به مدت طولانی تحت فشار حکومت دنکیشوتی قذافی قرار داشتند، به شورشهاي مسلحانه تبدیل شد.
در اواخر فوریه، شورای امنیت سازمان ملل از پاسخ وحشیانه قذافی شوکه شد، خواستار پاسخ فوری برای پایان خشونت گردید و به اتفاق آراء، برای اعمال تحریم تسلیحاتی در لیبی، توقیف داراییهاي ناقضان اصلی حقوق بشر و خانواده قذافی قطعنامهاي را مصوب نمود. پرونده لیبی هم به دادگاه کیفری بینالمللی ارجاع داده شد. این دادگاه سرانجام قذافی، سیفالاسلام پسر وی و عبدالله السنوسی رئیس اطلاعات ارتش را به ارتکاب جنایت علیه بشریت متهم کرد. ایالات متحده همچنین تحریمهایی را از جانب خودش اعمال کرد و کمکهاي فوری بشردوستانه را به مردم نیازمند لیبی ارائه نمود. در پایان فوریه، به شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو سفر کردم تا به جامعه بینالمللی یادآوری کنم آنان برای حفاظت از حقوق جهانی و مسئول دانستن ناقضان آن مسئولیت دارند.
ادامه دادم قذافی «مشروعیت حکومتداری» را از دست داده و «مردم لیبی خودشان به روشنی اعلام کردهاند: اکنون زمان رفتن قذافی است، بدون خشونت بیشتر یا تاخیر.» چند روز پیش، در همین اتاق جلسه واقع در کاخ ملل، هیئت نمایندگی لیبی وفاداری خود به قذافی را به صورت چشمگیری رد کرده و حمایت از شورشیان را اعلام کرده بودند. یکی از آن دیپلماتها گفت: «جوانان کشورم امروز با خون خود فصل جدیدی در تاریخ مقاومت و مبارزه ثبت کردهاند.»
342
آنهایی که عاشق من نیستند لیاقت زندگی ندارند
یک هفته بعد، شورشیان در بنغازی شورای دولت انتقالی تشکیل دادند. شبهنظامیان مسلح در سراسر کشور در مقابل رژیم به پیروزیهایی دست یافتند، از جمله در کوههای غربی این کشور. اما پس از آن، قذافی از قدرت آتشباری خود استفاده کرد که آنها قادر به رویارویی با آن نبودند. تانکهای او از شهری به شهر دیگر میرفتند. مقاومت شروع به فروریختن کرد و قذافی وعده نمود تمام کسانی که با او مخالف هستند را دستگیر و نابود کند. اوضاع به طور فزایندهای ناامیدکننده بود. به همین دلیل بود که جبریل به پاریس میآمد تا درخواست کمک کند.
وقتی منتظر رسیدن او بودم، به معمر قذافی فکر میکردم که یکی از غیرعادیترین، بیرحمترین و غیرقابل پیشبینیترین مستبدین جهان بود. او چهرهای عجیب و غریب و گاهی ترسناک از خود را در صحنه جهانی به نمایش گذاشته بود. او لباسهای رنگارنگ به تن میکرد، محافظان زن قوی و تهاجمی داشت و حرفهای خندهداری میزد که باعث خجالت حضار میشد. یکبار او گفته بود: «آنهایی که عاشق من نیستند لیاقت زندگی ندارند!» قذافی در کودتای سال ۱۹۶۹ قدرت را به دست گرفت و بر لیبی حکومت کرد. این کشور مستعمره سابق ایتالیا بود و ترکیبی جدید از سوسیالیسم و فاشیسم و مکتب و فرقه شخصی داشت.
با این حال ثروت نفت لیبی، این کشور را سرپا نگه داشته بود و حکومت دمدمیمزاج قذافی اقتصاد و نهادهای لیبی را تضعیف کرده بود. قذافی به عنوان کشوری حامی تروریسم، مشتری اتحاد جماهیر شوروی و تولیدکننده سلاحهای کشتار جمعی، در دهه ۸۰ میلادی به یکی از مهمترین دشمنان ایالات متحده تبدیل شد. در سال ۱۹۸۱، مجله نیوزویک، عکس او را روی جلدش چاپ کرد و تیتر زد «خطرناک ترین مرد جهان؟» رئیسجمهور ریگان او را «سگ دیوانه خاورمیانه» نامید و در سال ۱۹۸۶ این کشور را در ارتباط با حمله تروریستی در برلین که منجر به کشته شدن شهروندان آمریکایی گردید و توسط قذافی طراحی شده بود، بمباران کرد. قذافی ادعا کرد یکی از پسرانش در این حمله هوایی کشته شد که منجر به تیرگی بیشتر روابط گردید.
در سال ۱۹۸۸، عوامل قذافی در هواپیمای خطوط پان امریکن، پرواز ۱۰۳ بر فراز لاکربی اسکاتلند بمب کار گذاشتند و آن را منفجر کردند که طی آن ۲۷۰ نفر کشته شدند. سی و پنج نفر از مسافرانی که در آن هواپیما کشته شدند دانشجویان دانشگاه سیراکوس در ایالت شمالی نیویورک بودند و وقتی نماینده مردم نیویورک در مجلس سنا بودم، برخی از خانوادههای آنان را میشناختم. از نظر من، قذافی جانی و تروریستی بود که هیچگاه قابل اعتماد نبود. بسیاری از همسایههای عرب او، موافق دیدگاه من بودند.
بسیاری از آنها در طول سالیان حکومتش گرفتار او بودند. در یک مورد حتی نقشه ترور پادشاه عربستان را کشید.
هنگامی که در سال ۲۰۰۸ کاندولیزا رایس با قذافی در طرابلس دیدار کرد، او را فردی «بیثبات» با «جذابیتی اندک آمیخته با ترس» توصیف کرد. در سال ۲۰۰۹، هنگامی که در مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک برای اولینبار در طول تاریخ چهل پنج ساله حکومتش سخنرانی کرد، شهر را به هم ریخت.
343
فرا رسيدن زمان اقداماتي فراتر از تحريمها
در سال ۲۰۰۹، هنگامی که در مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک برای اولینبار در طول تاریخ چهل و پنج ساله حکومتش سخنرانی کرد، شهر را به هم ریخت. او به همراه خودش یک خیمه بزرگ بادیهنشینی به همراه آورد اما به وی گفته شد نميتواند آن را در پارک مرکزی شهر مستقر کند. در سازمان ملل یک ربع به او وقت دادند که صحبت کند اما یک ساعت و نیم تمام چرت و پرت گفت. زخم و زبان عجیب و غریب او مطالبی درباره ترور کندی و احتمال اینکه آنفلونزای خوکی واقعاً یک سلاح بیولوژیک طراحی شده در آزمایشگاهها است را شامل ميشد. او پیشنهاد کرد اسرائیل و فلسطینیها در کشوری واحد به نام «اسراطین» زندگی کنند و اینکه سازمان ملل مقرّ خود را به لیبی منتقل کند تا تاخیر پروازهای جت (مسئولین برای سفر به سازمان ملل) کاهش یابد. در یک کلام این یک سخنرانی عجیب و غریب بود اما برای قذافی معمولی.
با این همه، در سالهاي اخیر قذافی سعی کرده بود به دنیا چهرهاي جدید نشان دهد، دست از برنامه هستهاي خود بردارد، روابط خود را با جامعه بین المللی بهبود بخشیده و به نبرد علیه القاعده نیز کمک نماید. متاسفانه امید اینکه او در سالهاي پایانی عمرش شبیه یک سیاستمدار شود به محض آغاز اعتراضات محو شد. در نتیجه وی دوباره به همان قذافی قاتل
تبدیل گردید.
همه اینها - دیکتاتوری سرکش، حمله به غیرنظامیان، موقعیت خطرناک شورشیان - من را به این فکر انداخت که به سخنان همتایان خارجی خود فکر کنم که ميگفتند: آیا زمان آن نرسیده که جامعه بینالمللی از حوزه کمکهاي بشردوستانه و تحریمها فراتر رفته و اقدامات قاطعی را اتخاذ کند تا خشونت در لیبی را متوقف نماید؟ اگر پاسخ مثبت است، ایالات متحده باید چه نقشی را برای پیشبرد و حفاظت از منافعمان ایفا کند.
درست چند روز پیش، در ۹ مارس به تیم امنیت ملی رئیسجمهور اوباما در اتاق وضعیت کاخ سفید پیوستم تا درباره بحران لیبی بحث و گفتوگو کنیم. میل اندکی برای دخالت نظامی ایالات متحده وجود داشت. رابرت گیتس، وزیر دفاع معتقد بود ایالات متحده منافع مورد تهدید پراهمیتی در لیبی ندارد. پنتاگون به ما گفته بود گزینه نظامی که آن همه بر سر آن بحث ميکردیم، ایجاد منطقه پرواز ممنوع مانند آنچه که در دهه ۹۰ در عراق ایجاد کردیم است و بعید است که تعادل را به نفع شورشیان تغییر دهد. نیروهای قذافی بسیار قوی بودند.
روز بعد در برابر کنگره شهادت دادم و استدلال کردم اکنون زمان مناسبی برای آمریکا نیست که برای اقدام یکجانبه در چنین شرایط بیثباتی اقدام کند: «من از آنهایی هستم که اعتقاد دارم اگر در غیاب مجوز بینالمللی، ایالات متحده به تنهایی اقدام کند به وضعیتی وارد خواهد شد که پیامدهای آن غیرقابل پیشبینی خواهد بود. فکر ميکنم ارتش ما هم چنین حسی داشته باشد.»
در اغلب موارد، بسیاری از کشورها خواستار اقدام نظامی ميشدند اما چشمشان به آمریکا بود تا زیر بار مسئولیت رود و تمام خطرها را به عهده بگیرد.
344
مشروعيت بخشيدن به شوراي شورشيان
در اغلب موارد، بسیاری از کشورها خواستار اقدام نظامی ميشدند اما چشمشان به آمریکا بود تا زیر بار مسئولیت رود و تمام خطرها را به عهده بگیرد. به کنگره یادآوری کردم: «ما بر فراز عراق منطقه پرواز ممنوع داشتیم اما مانع از کشتار مردم توسط صدام حسین نشد و او را از قدرت برکنار نکرد.»
«وسلی کلارک» ژنرال بازنشستهاي که دوست قدیمی من بود و فرماندهی حمله هوایی آمریکا در دهه ۹۰ میلادی در کوزوو را برعهده داشت در سرمقاله واشنگتن پست به تاریخ ۱۱ مارس در مخالفت با دخالت نظامی در لیبی اینگونه نتیجهگیری کرد: «هر آنچه از منابع که صرف منطقه پرواز ممنوع نماییم احتمالا هم اندک است و هم دیرهنگام. ما بار دیگر نیروی نظامی خود را صرف تغییر حکومت در کشوری اسلامی خواهیم کرد، اگرچه خودمان به آن تصریح نميکنیم. پس بیایید بپذیریم شرایط اساسی برای مداخله موفق، حداقل تاکنون محقق نشده است: ما هنوز یک هدف تبیین شده روشن نداریم، فاقد مشروعیت حقوقی، حمایت متعهدانه بينالمللی یا قابلیتهاي نظامی در صحنه هستیم و سیاستهاي لیبی به سختی نتیجه روشنی را پیشبینی ميکند.»
درست فردای آن روز، تحولات قاهره محاسبات را تغییر داد. پس از بیش از پنج ساعت شور و مشورت، اتحادیه عرب که نماینده بیست و یک کشور غرب خاورمیانه بود به درخواست از شورای امنیت سازمان ملل برای ایجاد منطقه پرواز ممنوع در لیبی رای داد. اتحادیه عرب پیش از آن عضویت دولت لیبی در این شورا را به تعلیق در آورده بود و اکنون شورای شورشیان را به عنوان نماینده مشروع مردم لیبی به رسمیت شناخته بود. اینها اقداماتی مهم از سوی سازمانی بود که پیش از این به عنوان باشگاه مستبدین و سران نفتی شناخته ميشدند. یکی از محرکان این اقدام «عمر موسی» دیپلمات مصری بود که به عنوان دبیرکل این اتحادیه مشغول خدمت بود اما نیم نگاهی هم به انتخابات آتی ریاست جمهوری در مصر داشت. قطعنامه پرواز ممنوع تا حدودی به واسطه پیشنهاد او در مورد حمایت از جناحهاي انقلابی بود که به سرنگونی مبارک کمک کرد. پادشاهیهاي حاشیه خلیجفارس نیز بخش دیگر تصویب این قطعنامه بودند تا بدین واسطه به مردم ناآرام خود نشان دهند که آنها حامی تغییر هستند و البته همه آنها از قذافی متنفر بودند.
دست آخر اینکه اگر اعراب خواهان پیشقراولی بودند، احتمالا مداخله بينالمللی غیرممکن نبود. یقیناً این اجماع بر روسیه و چین که برخلاف همه انتظار ميرفت هر اقدام مورد پشتیبانی غرب در شورای امنیت سازمان ملل را وتو کنند، فشار ميآورد. اما بیانیه اتحادیه عرب از عبارت «اقدام بشردوستانه» استفاده کرد و از به کارگیری نیروی نظامی به صراحت ذکری به میان نیامد.
من در اندیشه بودم که «عمر موسی» و دیگران آیا واقعا آماده حمایت از آنچه که قذافی را از کشتار مردم کشورش باز ميداشت، بودند؟
«ابز»، وزیر خارجه امارات که یک بازیگر پشت پرده قدرتمند در اتحادیه عرب بود، هنگامی که به پاریس رسیدم در آنجا حضور داشت. ما پیش از مهمانی شام اجلاس جی - ۸ در هتل با یکدیگر دیدار کردیم و من او را برای اینکه بدانم اتحادیه عرب تا چه میزان پای حرفش ایستاده، تحت فشار قرار دادم.
345
نگاه كردن از روي کامیون حامل سبزیجات
«ابز»، وزیر خارجه امارات که یک بازیگر پشت پرده قدرتمند در اتحادیه عرب بود، هنگامی که به پاریس رسیدم در آنجا حضور داشت. ما پیش از مهمانی شام اجلاس جی - ۸ در هتل با یکدیگر دیدار کردیم و من او را برای اینکه بدانم اتحادیه عرب تا چه میزان پای حرفش ایستاده، تحت فشار قرار دادم. آیا آنها آماده بودند تا هواپیماهای خارجی را در حال پرتاب کردن بمب بر روی لیبی مشاهده کنند؟ از این مهمتر اینکه، آیا آنها آماده بودند خودشان برخی از آن هواپیماها را به پرواز در آورند. حداقل درباره امارات پاسخ هر دو سوال به طرز شگفتانگیزی مثبت بود.
اروپاییها هنوز حتی مشتاقتر بودند. سارکوزی درباره دخالت نظامی بسیار صحبت میکرد. او چهرهای پویا بود که همیشه سرشار از انرژی جوشان و عاشق این بود که در وسط میدان باشد. فرانسه، قدرت استعماری سابق در شمال آفریقا، به «بنعلی» در تونس نزدیک بود و انقلاب آنجا سارکوزی را غافلگیر کرد. فرانسه در مصر نقشی نداشت، بنابراین، دخالت نظامی در لیبی به آنها این شانس را میداد که خود را به وسط جنگ بیندازد، از بهار عربی حمایت کنند و نشان دهند که آنها حامی تغییرات هستند. سارکوزی همچنین تحت تاثیر «برنارد آنری لوی»، روشنفکر فرانسوی قرار گرفت که بر کامیونی حامل سبزیجات در مرز مصر شد تا خودش شخصاً ببیند چه روی میدهد. هر دوی آنها واقعاً از گرفتاری مردم لیبی که از دست دیکتاتوری رنج میبردند، بیرحم متاثر شده و اقدامی برای متقاعد کردن دیگران انجام داده و اعلام نمودند که باید کاری صورت گیرد.
وقتی «ویلیام هیگ» وزیر امور خارجه انگلیس را آن شب موقع شام دیدم، بر اقدام نظامی تاکید کرد. اگر «هیگ» فکر میکرد اقدام نظامی در لیبی ضروری است، این تصمیم بسیار حائز اهمیت بود. میدانستم که او هم مثل من، درباره اتخاذ چنین تصمیماتی بدون اطمینان از منطقی بودن، دارا بودن راهبرد و روشن بود فرجام کار بسیار ملاحظه میکند.
وقتی به هتل بازگشتم با «جین کرتز» سفیرمان در لیبی و «کریس استیونس» نماینده ویژه آمریکا در امور شورشیان لیبی که به تازگی منصوب شده و پیش از این به عنوان معاون سفیر و کاردار آمریکا در طرابلس خدمت میکرد، ملاقات کردم. «کرتز» شخصیتی جذاب و رنگارنگ داشت و دیپلماتی بیپروا و با مزه از ایالت شمالی نیویورک بود. وقتی پیامهاي محرمانه او به واشنگتن که زیاده رویهاي قذافی را در آنها توصیف کرده بود توسط ویکیلیکس منتشر شد، «کرتز» با تهدید و ارعاب در طرابلس مواجه شد و در اواخر دسامبر ۲۰۱۰ تصمیم گرفتم او را از ترس جانش به واشنگتن باز گردانم. در اواخر فوریه ۲۰۱۱، وقتی آتش انقلاب گرم شد، بقیه کارکنان سفارت نیز تخلیه شدند. بسیاری از آنان با قایق خود را به کشور مالت رساندند که به طور غیرمعمول با دریایی مواج و ناآرام مواجه شد اما خوشبختانه همه آنها سالم رسیدند.
«استیونس» یکی دیگر از دیپلماتهاي با استعداد و با تجربهای طولانی در امور منطقه بود. او که موهای بلوند و یک کالیفورنیایی کاریزماتیک مسلط به زبانهاي فرانسه و عربی بود، در سوریه، مصر، عربستان سعودی و اورشلیم خدمت کرده بود.
346
یک شورشی و یک فیلسوف
«استیونس» یکی دیگر از دیپلماتهای با استعداد و با تجربهای طولانی در امور منطقه بود. او که موهای بلوند و یک کالیفورنیایی کاریزماتیک مسلط به زبانهای فرانسه و عربی بود، در سوریه، مصر، عربستان سعودی و اورشلیم خدمت کرده بود. «کریس» تاریخ و خاطرات قدیمی لیبی را میدانست و با بیان برخی داستانهای ناچیز تاریخی و لطیفههای سبک به لهجه محلی دیگران را خوشحال میکرد. من از «کریس» خواستم تا به لیبی بازگردد تا با شورای شورشیان در مقرّ آنها در بنغازی ارتباط بگیرد. این ماموریتی چالشی و خطرناک بود اما نیاز بود آمریکا در آنجا نمایندهای داشته باشد. «کریس» موافقت کرد و این ماموریت را پذیرفت. مادرش میگفت او هیچ وقت یک جا بند نمیشود و همیشه راه میرود، میدود و کار میکند و به دنبال چالشها و ماجراهای جدید در سراسر خاورمیانه است. او پس از کسب چندین سال تجربه در میدان عمل، درک کرده بود که مناطق مشکلآفرین و خطرناک در نقاطی واقع شده که منافع آمریکا در معرض بیشترین خطر است و مهمترین اصل در آن مناطق این است که با دیپلماسی ماهرانه و دقیق حضور داشته باشیم. بعدها در فصل بهار او به همراه تیمی بسیار کوچک با یک کشتی باری یونانی مانند ماموریتهای قرن نوزدهم به بنغازی رسیدند و بلافاصله روابط کاری با رهبران غیرنظامی و نظامی شورشیان برقرار کردند. او چنان کارش را موثر انجام داد که بعدها از رئیسجمهور خواستم او را نامزد جایگزینی «کرتز» به عنوان سفیرمان در لیبی نماید.
سرانجام، حدود ساعت ۱۰ شب، «جبریل» در معیت «برنارد آنری لوی» که ترتیب این ملاقات را داده بود، وارد هتل وستین در پاریس شد. آنها یک جفت جالب بودند، یک شورشی و یک فیلسوف. به سختی میتوان گفت که چه کسی فیلسوف است و چهکسی شورشی. به نظر میرسید، جبریل بیشتر شبیه تکنوکراتها باشد تا مبارز. او قد کوتاه و عینکی بود. موهای کمپشت و چهرهای عبوس داشت. لوی در عوض چهرهای دراماتیک، شیک و موهای مجعد داشت و دگمههای پیراهن او تا نافش باز بود.
جبریل را شخصیتی تاثیرگذار و متخصص یافتم به خصوص اینکه او نماینده شورای شورشیانی را بر عهده داشت که در آستانه اضمحلال قرار داشت. او در دوران قذافی رئیس هیئت توسعه اقتصادی ملی بود، سپس از این گروه جدا شد و به انقلاب پیوست. به نظر میرسید که میداند برای ساختن کشوری که به دلیل چندین دهه بیرحمی و سوءمدیریت ویران شده است چقدر کار لازم است. او به ما گفت صدها هزار غیرنظامی در بنغازی در معرض خطر قریبالوقوع هستند زیرا نیروهای رژیم وارد شهر شدهاند و فکر قتلعام رواندا و پاکسازی قومی بالکان را زنده کرد. او مداخله بینالمللی را درخواست نمود.
وقتی جبریل صحبت میکرد سعی کردم تدابیر او را دریابم. در عراق و کشورهای دیگر به سختی یاد گرفته بودیم که برکنار کردن یک دیکتاتور یک چیز است و کمک به روی کار آمدن یک دولت با کفایت و دارای اعتبار چیز دیگر. اگر ایالات متحده برای مداخله در لیبی موافقت میکرد، در واقع روی این دانشمند سیاسی و همکارانش شرطبندی بزرگی کرده بود.
347
حضور اتحادیه عرب در عملیاتهای نظامی علیه همسایگان خود
در طول چهار دهه، قذافی به طور سیستماتیک هر کسی که خطری برای حکومتش بود را از صحنه حذف کرده و نهادها و فرهنگ سیاسی لیبی را از بین برده بود. بنابراین بعید بود که ما یک جورج واشنگتن تمام عیار در لیبی بیابیم. تمام موارد مورد مداقه قرار گرفت و جبریل و افرادی که وی نماینده آنها بود تنها کسانی بودند که میتوانستیم به آنها امیدوار باشیم.
پس از آن، چیزی را که در پاریس شنیده بودم و روند پیشرفت کارم با شرکای بینالمللی را به کاخ سفید گزارش کردم. متحدین ما در ناتو آماده بودند در هر اقدام نظامی پیشقراول باشند. اتحادیه عرب نیز حامی این تصمیم بود و برخی از آنها حتی فعالانه در عملیاتهای نظامی علیه همسایه عرب خود شرکت میکردند - که نشانهای بود از اینکه قذافی به کجا رسیده است. معتقد بودم میتوانیم آرای شورای امنیت را برای حمایت از یک قطعنامه قوی جمعآوری کنیم. ما در سال ۲۰۰۹ موفق شده بودیم روسیه و چین را برای اعمال تحریمهای سخت علیه کره شمالی و ایران به صحنه آوریم و اعتقاد داشتم اکنون در سال ۲۰۱۰ نیز میتوانیم چنین کاری را انجام دهیم. براساس جلساتی که با جبریل داشتم، فکر میکردم شانسی معقول وجود دارد که شورشیان به شرکایی معتبر تبدیل شوند.
شورای امنیت ملی اما در مورد عقلانیت مداخله در لیبی دچار دودستگی شده بود. برخی، از جمله سوزان رایس نماینده آمریکا در سازمان ملل و سامانتا پاور مشاور شورای امنیت ملی استدلال میکردند ما برای حمایت از شهروندان و جلوگیری از قتلعام، در صورتی که قادر باشیم، وظیفه داریم. رابرت گیتس وزیر دفاع، سرسختانه مخالف بود. او که در جنگهای عراق و افغانستان شرکت داشت و درباره محدودیتهای قدرت آمریکا واقعبین بود فکر میکرد قربانی شدن منافع ما در لیبی توجیه ندارد. همه ما میدانستیم که پیامدهای مداخله نظامی غیرقابل پیشبینی است. اما سربازان قذافی تنها چند صد مایل با بنغازی فاصله داشتند و به سرعت در حال نزدیک شدن بودند. ما در حال نظاره کردن یک فاجعه انسانی بودیم که در آن هزاران نفر بدون هیچ حد و حصری در معرض خطر کشته شدن قرار داشتند. اگر قرار بود ما این روند را متوقف کنیم، باید اکنون اقدام میکردیم.
رئیسجمهور تصمیم گرفت با تهیه طرحی نظامی و با پشتیبانی از قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل، دست به اقدام نظامی بزند. اما دو قید و شرط وجود داشت. اول، از آنجا که پنتاگون به ما اطمینان داده بود منطقه پرواز ممنوع کمی بیشتر از یک ژست نمادین است، به تضمین حمایت سازمان ملل برای اقدام نظامی قویتر در صورت لزوم نیازمند بودیم: یعنی مجوز استفاده از «تمام تدابیر مورد نیاز» برای حمایت از غیرنظامیان. دوم، رئیسجمهور مایل بود دخالت آمریکا در لیبی محدود باشد، بنابراین، متحدین ما مجبور بودند مسئولیت بیشتری برعهده گیرند و اکثر سورتیهای پرواز را آنها انجام دهند. تحقق این شرایط دپیلماسی گستردهتر بیشتری را میطلبید، اما سوزان و من هر دو فکر میکردیم این کار شدنی است و در نتیجه شروع به برقراری تماسهای تلفنی کردیم.
348
هیچ رحم و شفقتی در کار نخواهد بود
روز بعد، روسها در شورای امنیت در نیویورک قطعنامه ضعیفی ارائه کردند که خواستار آتشبس شده بود و من فکر میکردم شگردی دقیق برای گرفتن ماهی از آب گلآلود و ضعیف کردن انگیزه ایجاد منطقه پرواز ممنوع است. تا زمانی که نمیتوانستیم متقاعدشان قطعنامه قوی ما را وتو نکنند، مداخله نظامی راه به جایی نمیبرد. جدای از روسیه، ما نگران چین و چند عضو غیردائم دیگر هم بودیم که حق وتو داشتند.
صبح روز ۱۵ مارس از پاریس به قاهره رفتم تا با عمر موسی ملاقات کنم و بر اهمیت ظاهر شدن قدرتمندانه اتحادیه عرب برای مداخله نظامی و توافق برای مشارکت فعال آنان تاکید نمایم. این سیاست باید اینگونه به رسمیت شناخته میشد که گویی توسط همسایگان لیبی هدایت میشود، نه توسط غرب، در غیر این صورت موثر نبود. موسی تایید کرد که قطر و امارات آماده هستند تا با هواپیماها و خلبانانشان در این عملیات شرکت کنند که این گام مهمی رو به جلو بود. اردن هم بعداً به این مداخله نظامی پیوست. میدانستم این حمایت کار را برای متقاعد کردن اعضای مردد شورای امنیت ملی در نیویورک آسانتر میکند.
وقتی قذافی در ۱۷ مارس به تلویزیون آمد و به شهروندان بنغازی هشدار که «ما امشب میآییم و هیچ رحم و شفقتی در کار نخواهد بود» کار برایمان آسانتر شد. او وعده کرد خانه به خانه به دنبال «خائنین» خواهد آمد و به مردم لیبی گفت خائنان را که به موش تشبیه کرده بود، دستگیر کنند. پس از این سخنان بود که به تونس رفتم و به سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه روسیه تلفن کردم. او قبلا به من گفته که روسیه درباره ایجاد منطقه پرواز ممنوع کاملا مخالف است اما پس از آن چندین عضو غیردائم شورای امنیت از قطعنامه آمریکا حمایت کرده بودند. اکنون زمان آن بود که به روسها اطمینان دهم شرایط این بار، مشابه عراق یا افغانستان نیست و باید نیت آمریکا را برای آنان روشن میکردم. به لاوروف گفتم: «ما خواهان جنگ دیگری نیستیم. هدف ما حمایت از غیرنظامیان در برابر حملات وحشیانه و بیرویه است. منطقه پرواز ممنوع مورد نیاز است اما کافی نیست. ما تدابیر بیشتری لازم داریم و مسئله زمان، حیاتی است.»
او پاسخ داد: «اینکه شما دنبال جنگ دیگری نیستید را درک میکنم اما حرف شما بدین معنی نیست که هرگز جنگ دیگری را آغاز نخواهید کرد.» با این حال او افزود روسیه در حمایت از قذافی یا مشاهده اینکه مردمش توسط او قتلعام میشوند، سود نمیبرد. توضیح دادم قطعنامه ما پیشنهاد روسیه درباره آتشبس را هم شامل میشود اما اگر قذافی پیشروی خود را متوقف نکرد اجازه استفاده از پاسخ قهرآمیز وجود داشته باشد.
او پاسخ داد: «ما نمی توانیم به این کار رای دهیم، اما میتوانیم ممتنع بمانیم و در نتیجه قطعنامه شما تصویب شود.» این تمام چیزی بود که ما میخواستیم. در این شرایط، رای ممتنع تقریبا به خوبی رای مثبت بود. در مذاکرات بعدی، به خصوص درباره سوریه، لاوروف ادعا کرد درباره نیات ما گمراه شده است.
349
نگران نباشید ما با شماییم
در مذاکرات بعدی، به خصوص درباره سوریه، لاوروف ادعا کرد درباره نیات ما گمراه شده است. این سخن او برای من به منزله دو رویی بود زیرا لاوروف که زمانی سفیر روسیه در سازمان ملل بود مثل هر کس دیگری ميدانست معنی «همه اقدامات ضروری» یعنی چه.
سپس با «لوئیس آمادو» وزیر امور خارجه پرتغال که کشورش عضو غیردائم شورای امنیت بود تماس گرفتم. با وجود اینکه مانع وتوی این قطعنامه شده بودیم اما همچنان نیاز داشتیم مطمئن شویم که صاحب اکثریت هستیم و هر چه آراء بیشتر باشد، پیامی که به قذافی ميرسید قوی تر بود. به آمادو گفتم: «میخواهم یک بار دیگر تاکید کنم ایالات متحده هیچ منفعت یا قصد یا برنامهاي برای هر گونه به کار گیری سرباز یا عملیات زمینی ندارد. اعتقاد داریم که تصویب این قطعنامه به منزله زنگ هشداری جدی برای قذافی و طرفدارانش است. این کار به روشنی بر اقداماتی که او طی روزهای بعد اتخاذ خواهد کرد، تاثیر خواهد گذاشت.» او به استدلالهاي من گوش داد و سپس موافقت کرد رای مثبت بدهد. به من گفت: «نگران نباشید، ما با شماییم.»
رئیس جمهور اوباما با «جاکوب زوما» رئیس جمهور آفریقای جنوبی تماس گرفت و همین دلیل را برای او آورد. «سوزان رایس» نیز با همتایانش در نیویورک لابی کرد. فرانسویها و انگلیسیها هم به سختی کار کردند. در پایان، نتیجه رای گیری ۱۰ موافق بدون رای منفی و پنج رای متنع بود؛ برزیل، هند، چین و آلمان در عدم مشارکت برای رای گیری به روسیه پیوسته بودند. اکنون ما اختیاری تام برای حمایت از شهروندان لیبی با «تمام اقدامات ضروری» را در اختیار داشتیم.
تقریبا بلافاصله، مشکلات و دردسرها شروع شد. رئیس جمهور اوباما خیلی روشن به تیم ما و متحدانمان گفت ایالات متحده برای اجرای قطعنامه سازمان ملل در عملیات نظامی شرکت خواهد کرد، اما به صورت محدود. اولین قدم اساسی برای ایجاد منطقه پرواز ممنوع از بین بردن سامانه دفاع هوایی قذافی بود و ایالات متحده از سایر شرکاء برای انجام این کار مجهزتر بود. اما رئیس جمهور اوباما از نیروی هوایی متحدینمان ميخواست در اسرع وقت جلو بیفتند و اصرار داشت هیچ سرباز آمریکایی در لیبی مستقر نشود. «هیچ چکمه پوش آمریکایی نباید در لیبی باشد» تبدیل به شعار گردید. تمام این موارد بدین معنا بود که ما به یک ائتلاف بین المللی گسترده و هماهنگ که پس از باز شدن راه توسط موشکهاي کروز و بمب افکنهاي آمریکا قادر باشد وارد میدان شود و کنترل اوضاع را به دست گیرد نیاز داشتیم. به زودی متوجه شدم به کار گرفتن تمام متحدینمان به عنوان یک تیم در این مورد از آنچه که همه ما پیش بینی ميکردیم مشکل تر است.
سارکوزی مشتاق بود که رهبری را بر عهده گیرد. او پیش از رای گیری یکی از فعال ترین مدافعان برای حمایت از اقدام نظامی بین المللی به صورت لسانی بود و اکنون این شانس وجود داشت که او نقش کشورش را به عنوان یکی از مهمترین قدرتهاي جهان در عمل تحکیم کند.