«ایستادگی احمدینژاد برابر رهبری به مثابه عناد با نظام است» این جمله را یکی از چهرههای اصولگرا نگفته است. این جمله از جانب جوانهای انقلابی که از سوی برخی به «افراطیگری» متهم میشوند هم نگفته است. این جمله تیتر مصاحبه «غلامحسین کرباسچی» در گفتوگو با خبرگزاری دانشگاه آزاد است. احسنت به آقای شهردار! سابق.
آقای حامی و عضو ستاد شیخ کاندیدای سال ۸۸ و رایدهنده به کاندیدای سبز همان سال ۸۸ در این مصاحبه به تشریح موضع خود میپردازد و میگوید: «با توجه به توصیه رهبری مبنی بر مصلحت نبودن حضور احمدینژاد در انتخابات این دوره ادعایی که در ۶ مهرماه سال گذشته طی نامهای عنوان کرده بودند خود رد کرده و این رفتاری خلاف نظر رهبری محسوب میشود و میتوان برداشتها را از این کار عناد با نظام و رهبری دانست.»
شاید لازم به توضیح باشد که نگاه و واکنش روزنامه سیاست روز به رفتارهای رئیسجمهور سابق کاملا روشن و شفاف است و بدون کمترین لاپوشانی و رودربایستی، به نقد این رفتارهای خلاف سیاست و عقل پرداخته است.
اما شاید خوب باشد برای بیدار کردن برخی آدمهایی که خود را به خواب زدهاند و از زیر برف انگشتان خود را به علامت پیروزی بیرون آوردهاند، برخی نکات را یادآوری کرد. مثلا اینکه در سال ۸۸ و یک هفته پس از برگزاری انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، رهبری در خطبههای نماز جمعه فرمودند: «در این قضیهی انتخابات، مردم حقاً و انصافاً به وظیفهی خودشان عمل کردند. وظیفهشان این بود که بیایند پای صندوقهای رأی، که به بهترین وجهی این وظیفه اداء شد؛ اما ما و شما وظائف سنگینتری داریم. آن کسانی که به یک نحوی یک نوع مرجعیتی در افکار مردم دارند؛ از این سیاسیون و رؤسای احزاب و کارگردانان جریانات سیاسی، و یک عدهای از اینها حرفشنوی دارند، اینها خیلی باید مراقب رفتار خودشان باشند؛ خیلی باید مراقب گفتار خودشان باشند. اگر آنها کمی افراطیگری کنند، دامنهی این افراطیگری در بدنهی مردم به جاهای بسیار حساس و خطرناکی خواهد رسید که گاهی خود آنها دیگر نمیتوانند آن را جمع کنند، که ما نمونههایش را دیدهایم. افراط وقتی در جامعه به وجود آمد، هر حرکت افراطی به افراطیگری دیگران دامن میزند. اگر نخبگان سیاسی بخواهند قانون را زیر پا بگذارند، یا برای اصلاح ابرو، چشم را کور کنند، چه بخواهند، چه نخواهند، مسئول خونها و خشونتها و هرج و مرجها، آنهایند. من به همهی این آقایان، این دوستان قدیمی، این برادران توصیه میکنم بر خودتان مسلط باشید؛ سعهی صدر داشته باشید؛ دستهای دشمن را ببینید؛ گرگهای گرسنهی کمینکرده را که امروز دیگر نقاب دیپلماسی را یواش یواش دارند از چهرههایشان برمیدارند و چهرهی حقیقی خودشان را نشان میدهند، ببینید؛ از اینها غفلت نکنید.»
آقای کرباسچی؛ لطفا موضعتان را مشخص کنید. شما و همپیمانانتان که اینروزها، از بیتدبیری رئیس دولت سابق و عمل نکردن وی به توصیه رهبری (که میتواند مرگ سیاسی احمدینژاد را برای همیشه به همراه داشته باشد) آبی گلآلود ساختهاید، چرا «عناد» خود را فراموش کردهاید؟
کاش اینقدر جرات و جسارت داشتید که دستکم بعد از آن همه اتفاقات تلخی که به سرانگشت تدبیر شما و همپالگیهایتان رقم خورد، برای کسب قدرت و بازگشت به صندلیهای مهم، به صورت ظاهری هم که شده به خطاهای خود اعتراف میکردید و در مقابل مردم کمر خم میکردید و از «تغلب» سال ۸۸ تبری میجستید.
آن زمانی که دوستان شما ۸ ماه مملکت را به آشوب کشانده بودند و برای کسب قدرت دست به هر آشوبی زدند، چرا یادتان نبود که تمرد از توصیههای رهبری و به لبه پرتگاه بردن نظام، به معنای «عناد با نظام و رهبری» است؟
آن روزی که رهبری در مقابل برخی خواص سینه سپر کردند و از رای مردم دفاع کردند، شما کجا بودید؟
شما و دوستانتان و برخی به اصطلاح نخبگان سیاسی این مملکت آن روز نه به فکر نظام بودید و نه رهبری. حالا به یکباره به این نتیجه رسیدهاید که باید پشتیبان نظام و رهبری بود؟
حالا کار به جایی رسیده که از برخی خواص در قید حیات و مرحوم، سند بصیرت! رو میکنید که فلانی گفته بود که بهمانینژاد این چنین است و...؟ عجب. آنها در روزگاری که دشمن خارجی برای به دره انداختن جمهوریت و اسلامیت نظام دست و پا میزد ناخن به هم میسایید؟ در کجای معرکه فتنه بودند؟ همانها که در مقام سخن از تبعیت میگفتند و رهبری را حجت شرعی میدانستند، در مقام عمل چه کردند؟ یا سکوت کردند و لگد زدن برخیها را سیر تماشا کردند و یا خودشان هم در آن شلوغی مُشتی حواله کردند.
آنروز که انتخابات بهانه بود و «اصل نظام» نشانه بود، شما چه کردید؟ این همه التزامتان به ولایت فقیه «بو» میدهد آقایان! شما نه نگران رهبری بوده و هستید و نه جانفدای نظام.
اگر یکی مثل رئیسدولت سابق این روزها جسارت پیدا میکند که همه نامهها و بیانیههای خود را زیر پا بگذارد و «توصیه» از سر صدق و دوراندیشی را ندید بگیرد، از روی دست شما و امثال شما مشق کرده است و یاد گرفته که چگونه مصلحت نظام را قربانی هواهای نفسانی خود کند و با خودخواهیها و لجاجتها در مقابل «توصیه»ها هم بایستد.
مهدی رجبی