کتاب عکسهای میشل ستبون از دوران انقلاب اسلامی ایران با عنوان «روزهای انقلاب» در افتتاحیه پنجمین همایش ۱۰ روز با عکاسان، جمعه ۱۹ آذرماه در خانه هنرمندان ایران رونمایی شد.
«میشل ستبون» عکاسی فرانسوی است که سفرهای زیادی در طول عمر خود به ایران داشته است. او پیش از انقلاب را چنین توصیف میکند: «من اولینبار از طریق مسیر زمینی ایران سفر کردم و فاصله طبقاتی را در این کشور بهعنوان یک توریست بهخوبی دیده بودم و آن را لمس کردم. متأسفانه در آن زمان خبرنگاران گزارشهای واقعی در این زمینه را منتشر نمیکردند. وقتی طبقات بالا و زندگی مرفه را کنار فقر میدیدم، برایم مهم بود که کاری مؤثر را انجام دهم. نمیتوانستم در برابر این فاصله طبقاتی، شکنجهها و اعدامهایی که در آن زمان در ایران صورت میگرفت، کاری انجام ندهم. متأسفانه خبرنگاران خارجی هم بهدعوت شاه به ایران میآمدند و واقعیتها را نمیدیدند. آنها در یک فضای محدود شده به فعالیت میپرداختند و به همین علت بسیاری از واقعیات را مشاهده نمیکردند.»
ستبون پس از حضور امام خمینی(ره) در پاریس برای کشف شخصیت رهبر انقلاب ایران به دیدار ایشان میرود که به دلیل سابقه حضورش در ایران به راحتی از طرف اطرافیان امام به ایشان معرفی میشود و به گفته خود او، ستبون یکی از عکاسان مورد اعتماد امام خمینی(ره) بود. ستبون پس از بازگشت امام خمینی به وطن به دنبال سرنوشت انقلاب، به ایران میآید و مجموعه عکسهایی از سیر آن روزهای انقلاب میگیرد. به گفته وی کتاب این عکسها پیش از این در فرانسه به چاپ رسیده است.
از مهمترین عکسهای ستبون از امام خمینی(ره) میتوان به عکس معروف امام زیر درخت سیب اشاره کرد. در این کتاب حدود ۲۷۰ عکس سیاه و سفید و رنگی بر اساس سیر وقایع و پیروزی انقلاب اسلامی در ۳۳۶ صفحه منتشر شده است. میشل ستبون از عکاسان مطرح بینالمللی در بسیاری از وقایع دوران انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷حضور داشته و به این دلیل مجموعه عکس قابل اعتنایی دارد. راهپیمایی، تظاهرات مردم و پیامدهای آن، حضور امام خمینی(ره) در نوفللوشاتو و بازگشت امام به کشور، دیدارهای امام و... در این کتاب گردآوری شده است.
این عکاس شناخته شده احساس خود نسبت به انتشار این کتاب را اینگونه توضیح میدهد: «این عکسها صرفا تاریخی نیستند و وقتی بعد از چهل سال دیده میشوند جنبه نوستالژیک پیدا میکنند. این عکسها در همان اوایل بعد از انقلاب در فرانسه چاپ شد و حالا خوشحالم کتاب از دیدگاه دیگری هم منتشر شده است. اگر این دو کتاب را کنار هم بگذارید شاید دو تفسیر متفاوت از یک واقعه ببینید اما اصل واقعیت در هر دوی اینها منعکس است. ما باید دیدگاههایمان به هم نزدیک شود و همدیگر را درک کنیم. برای من چاپ این کتاب در ایران بسیار مهم است چون همواره خودم را در کنار ایرانیها میدانم و آنها هم مرا پذیرفتهاند؛ لااقل در آن دوران انقلاب این اتفاق افتاد. چون من در ان روزها دوشادوش مردم در خیابان حضور داشتم حتی چون شبیه ایرانیها هستم پاسبانها در تظاهرات مرا به اشتباه میگرفتند و کتک هم خوردهام. هر چه به آنها میگفتم من عکاس فرانسوی هستم باور نمیکردند تا اینکه بالاخره میتوانستم ثابت کنم اما کتک را خورده بودم.
وی درخصوص گزینشهایی که روی عکسها شده هم نظر جالبی دارد: «من افتخار میکنم این اتفاق افتاده است. به هر حال هر کتاب دیدگاه خودش را مطرح میکند ولی برای من مایه مباهات است که ایرانیها مرا پذیرفتند و خواستند بخشی از تاریخشان را به واسطه عکسهای من ببینند. فرانسویها هم شیوه خودشان را برای بازتاب تاریخشان دارند و قطعا در ایران هم همینگونه است. در این کتاب شاید تنها بخش کوچکی از عکسهای من که مربوط به منافقین است نیامده باشد که طبیعی هم هست اما ۹۹ درصد عکسهای من از این برهه تاریخی کشورتان در این کتاب آمده است. بگذارید همین جا این را هم به شما بگویم که در کشور فرانسه شما به مراتب با جرح و تعدیل بسیاری در عکسها روبهرو هستید که اصلا آن مشکلات را عکاسان ایرانی ندارند.»
وی درباره بازگشت دوباره خود به ایران میگوید: «من هنوز برایم جالب است دوباره در مکانی هستم که بخش مهمی از جوانی ام را آنجا گذرانده ام و احساس میکنم دید نسبتا کاملی نسبت به مردم ایران دارم. برایم من آن رویداد یک اتفاق بزرگی بود که تجربهاش میکردم. شاید امروز مردم شما هم یادشان رفته باشد اما آن روزگار قیام مردم نسبت به یک دیکتاتور بود و همه با آن همراه بودند. حتی آنهایی که بعدها به کشوری مثل فرانسه پناهنده شدند در آن قیام حضور داشت.»
میشل ستبون که در مقاطع بسیار حساس و در موقعیتهای متنوعی از انقلاب حضور داشته درخصوص چگونگی حضور یک عکاس در همه این موقعیتهای مهم میگوید: «چند موضوع در این میان دخیل است. یکی همان انتخابی بود که گفتم. من همیشه انتخابهایی که کردم که کنار مردم بودن را ترجیح دادم. عکاسان حرفهایتر شاید به دنبال دغدغههای حرفهای تری بودند. ضمن اینکه من به عنوان یک عکاس بیشترین زمان را در ایران گذراندم. برای همین یک تحلیلی از شرایط داشتم. مثلا دو روز قبل از اتفاق خونین میدان ژاله آلفرد یعقوبزاده داشت به فرانسه میرفت. من به او گفتم نرو مردم در حال انفجار هستند ولی او حرف مرا نادیده گرفت و رفت و من در آن رویداد تنها ماندم.»