آنروزها که هزینه کردن پول نفت عیوب محرز سلطنت شاهنشاهی را تا حدودی میپوشاند و عرضه این سرمایه به غرب تنها آهنپارههای فاقد تکنولوژی را بهجای خود به همراه میآورد و توانسته بود ملتی را که قرنها زیر یوغ استعمار بودند و فقدان سواد اجازه نمیداد تا متوجه شوند آنچه به دست میآورند تجاوز به حقوق آیندگان این آبوخاک است که اینگونه به غارت میرود اما مرور زمان آنها را بیدار و خرداد ۴۲ را پیش پای آنها گذاشت تا از کما بیرون آمده و این مسیر تازه را کج دار و مریض ادامه دهند که بهمن ۵۷ فرا رسد و خون شهدای آن به آبیاری این مزرعه جدید بپردازد.
اگرچه تمام سالهای سپری شده از ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ با خون دل خوردنهایی بس کلان روبرو بود اما بالاخره در این سال خورشید معرفت آسمان ایران را نورانی نمود و پس از چند صباحی تلالو آن به سراسر دنیا تابیدن گرفت و چه آینده خوبی را به آحاد جامعه جهانی نوید داد درحالیکه سران غرب و بخصوص استعمارگران آن کمر همت را بستند تا با تمام توان نهتنها به جنگ مردم ایران بلکه به مصاف با اسلام ناب محمدی بروند و اجازه ندهند این شجره طیبه ریشه بدواند و منافع آنها را پایمال کند.
ادامه این روند برای مردم ایران و دوستداران مکتب اسلام در سراسر جهان بدون هزینه نبود که جنگ هشتساله ساخته غرب و اغتشاشات به وجود آمده در دیگر کشورها و بخصوص سرزمینهای اسلامی طی چهار دهه گذشته از همین نمونه اقدامات براندازی بود که خوشبختانه نهتنها موفقیتی برای آنها نداشت بلکه روزبهروز قدرت پوشالیشان را نیز تحلیل میداد. ازآنجاییکه یک بز گر میتواند گلهای را گر نماید، بازهم بودند محدود و معدود افرادی در جامعه که سری با کشور خود ولی دلی با بیگانگان داشتند و یا از روی نفهمی و عدم درک صحیح در تمامی این سالها به نحوی از انحاء آب به آسیاب دشمن میریختند که این روند هنوز هم ادامه دارد اما چگونه بوده است که علیرغم همه افشاگریها که مثل روز روشن است طی طریق این مسیر ناخوشایند توسط گروههای معاند و یا نادان ادامه مییابد؟
باید نگاهی داشت به مسئولیتها که نتوانستهاند در همه زمینهها به ایجاد یا تکمیل زیرساختها بپردازند که همه آنها فیزیکی نبوده و نیازمند اصلاحات در بخش فرهنگی جامعه هم میباشد. آنچه از ارتقاء بهداشت فردی و جمعی طی این سالها بهجامانده، تبلیغات گسترده از طریق دستگاههای ارتباط جمعی است تا مردم برای حفظ سلامت روحی و جسمی خود به تأمین مواد اساسی و زیرساخت مورد نیاز آن بپردازند که غذا، تفریح و تفرج در رأس آنهاست. شاهد بودیم که در آغازین سالهای پس از انقلاب اسلامی دانش آموزان مدارس توانستند هرروز صبح یک بسته شیر صد گرمی دریافت تا برای استحکام استخوانبندیها از نوشیدن آن بهرهمند شوند که البته در مقاطعی اما به دلایل بهداشتی و مشکلات اقتصادی تأمین بودجه با اختلال روبرو میشد و امروز هم به همان سرنوشت دچار شده است که البته در این مقطع از زمان اصولاً نوجوانان و جوانان به خاطر عادات ثانویه به بعضی از نوشیدنیهای متنوع و علیالخصوص انرژیزا که بهوفور در دسترس همگان است و حتی در بعضی از بوفههای مدارس نیز به فروش میرسد پیوسته و علاقه چندانی به نوشیدن شیر و اصولاً مصرف لبنیات بهجز بستنی که دارای شکر فراوان و افزودنیها و رنگهای غیرمجاز میباشد عادت کردهاند!
مشکل اساسی در جایی دیگر است که بعضی وقتها به نظر میرسد چه بهتر که شیر مورد توجه نبوده و به دلیل قیمت آن از سفره خانوادههای ایرانی حذفشده و راه صادرات را به کشورهای همسایه در پیش گرفته زیرا غذای غالب دامهای شیرده ازجمله گاو به علت گرانی نهادههای دامی خرده کاغذهای باطله میباشد که هماکنون و بهصورت آزاد و فارغ از هرگونه نظارت متولیان بهداشت توسط فروشندگان آزاد و فراوان این بازیافتهای پردردسر که خالی از میکروبها نیست در جامعه عرضه میشوند!
نویسنده: حسن روانشید