در دنیای امروز تحصیلات و آموزش نقش بسیار پررنگ و مهمی در سرنوشت انسانها بازی میکنند. به نوعی این موضوع که افراد در آینده میتوانند چه شغلی کسب کنند، از چه طبقه و گروهی همسر خود را انتخاب کنند و حتی نوع پوشش و رفتار تاحد بسیار بالایی در گرو آموزش و پرورش است.
آموزش و پرورشی که هدف آن ایجاد فرصتی است تا توانایی و استعدادها را پرورش دهد و افراد را براساس شایستگی به جایگاههای ارزشمند خود در جامعه برساند. همچنین آموزش و پرورش همواره در تمام جوامع مدعی به عنوان وسیلهای برای برابرسازی و برقرار کردن عدالت اجتماعی به حساب میآید. برابری و عدالتی که به نظر میرسد در سیستم آموزشی ما به فراموشی سپرده شده است.
در مورد تاثیر عوامل اجتماعی، فرهنگی و طبقاتی در بازتولید نابرابری ثروت و قدرت در آموزش و پرورش تحقیقات بسیاری صورت گرفته است. مانند تحقیقات جیمز کلمن در ایالات متحده و بوردیو در نظام آموزشی کشور فرانسه. مسئلهای که در اینجا حائز اهمیت است پاسخ به این سوال است که آیا آموزش و آموختن در نظام آموزش و پرورش کشور به کاهش نابرابریهای ثروت و قدرت کمک میکند؟
در جواب سوال بالا باید گفت که اگر عوامل اجتماعی و فرهنگی و طبقاتی فرد بر روند تحصیلات او در مدارس و مراکز آموزشی تاثیری نگذارد، بدین معنی که خط فاصلهای عظیم میان گروه بالادستنشین و طبقه فقیرنشین در نظام آموزشی نباشد آن نظام به کاهش نابرابری کمک خواهد کرد و در غیر این صورت آن نظام آموزشی خود تبدیل میشود به وسیلهای برای بازتولید نابرابری به گونهای که در راستای افزایش قدرت و ثروت طبقه دارا و تثبیت فقر طبقه زیردست نشین فعالیت خواهد کرد.
در جامعه ما مدارس به انواع گوناگون تقسیم میشوند که مدارس دولتی و غیردولتی به نوعی معمولترین آن هستند. شاهد آن هستیم که خانوادهها در ازای یک سال تحصیل فرزندشان در مدارس غیردولتی مبالغی تا ۲۰ میلیون و یا بیشتر را پرداخت میکنند و در مقابل آن خدمات بسیاری برای دانشآموزان خود دریافت میکنند. خدماتی چون آموزش بهتر توسط آموزش دهندگان باسطوح بالاتر، توضیع غذا و بستههای غذایی با کیفیت مطلوب، برگزاری اردوها و برنامههای مشترک هنری فراوان و... این در حالی است که همچنین در میان مدارس دولتی کشور نیز شاهد تفاوتهای بسیاری هستیم، مدارس بالای شهر با ساختمانهای زیباتر، کلاسهایی با تراکم جمعیت کمتر و خدمات بهتر، و در مقابل مدارس جنوب شهر با کیفیت بسیار ناچیز ...
بوردیو جامعه شناس فرانسوی معتقد است که کودکان با توانایی و زمینههای یکسان وارد مراکز آموزشی نمیشوند - مسئلهای که امری بدیهی میباشد - برخی از آنها در خانوادههایی فرهیخته و طبقه بالانشین وارد نظام آموزش میشوند و عدهای از خانوادههای فقیر که زمینههای کودکان گروه اول را ندارند. در این زمان آموزش و پرورش باید با استفاده از نوعی تبعیض که از آن به عنوان «تبعیض مثبت» نام برده میشود، فرایندی را دنبال کند که در نتیجه آن برابری میان این دو گروه به وجود آید تا تمامی کودکان بتوانند با تواناییهای مشابه دوره تحصیلی را به پایان برسانند. این مسئله بدان معنی نمیباشد که نسبت به کودکان طبقه بالا بیتفاوت باشیم، بلکه مقصود آن است تا شرایطی به وجود آید که در سیستم آموزشی با افرادی که از زمینههای ابتدایی مناسب برخوردار نبودهاند بیشتر کار شود تا بتوانند کمبودها را جبران کرده و در یک سطح تقریبا برابر قرار گیرند.
از نظر بوردیو این فرایند در نظام آموزشی فرانسه رخ نمیدهد که میتوان آن را به نظام آموزشی جامعه ایران نیز تعمیم داد. این سیستم غلط باعث آن میشود که تحصیلات، دانش و مدرک و در نتیجه سطوح درآمدی و جایگاه اجتماعی افراد در آینده در گرو ثروت و قدرت باشد، خانوادههای سرمایهدار کودکان خود را با صرف هزینههای بسیار به پیشرفت سوق میدهند در حالی که کودکان خانواده فقیر با مسیری پر از پستی و بلندی مواجه خواهند شد. در نتیجه تمام این اشتباهات که در اکثر نظامهای آموزشی دنیا رخ میدهد مدرسه تبدیل به یک سیستم بازتولید نابرابری میشود، موضوعی که بوردیو آن را خشونت نمادین مینامد و این خشونت در نهایت نظام آموزشی مبتنی بر طبقات را به وجود میآورد که در آن ثروت و قدرت انتظار ژنهای خوب را میکشد و فقر و دشواری انتظار کودکانی از طبقات پایین جامعه را.
حسین جمشیدی کارشناس و دبیر جامعهشناسی