نگار را باید یکی از متفاوتترین فیلمهای سینمای ایران در دهه اخیر دانست، سینمایی که از گذشته تا به امروز جولانگاه فیلمهایی با سبک و موضوع اجتماعی بوده و رویی خوش به فیلمهای متفاوت نشان نداده، اما فیلم جدید رامبد جوان که فاصلهی زیادی باکارهای سینمایی قبلی او دارد نقش و نگاری نو به پرده سینمای ایران میزند و سبک متفاوتی که تابهحال در ایران تجربه نشده را با فیلمش به مخاطب عرضه میکند.
شجاعت رامبد جوان در کارگردانی و ساخت فیلمی که تابهحال نمونه داخلی نداشته و برای تماشاگر کمی غریب و ایضاً عجیب است - آنهم برای مخاطبی که نمونههای کاملی از این سبک را باکارهای کریستوفر نولان تجربه کرده - ستودنی است.
فیلم تدوین دقیق و حسابشدهای دارد که سبب شده داستان ریتمش را حفظ کرده و مخاطب را با خود همراه کند، در کنار تدوین خوب، میزانسنهای درست، بهجا و همچنین اغراقشده که در بعضی از لحظات بهشدت تئاتری میشود در القای فضای مالیخولیایی و معماگونه فیلم مؤثر بوده و سبب افزایش جذابیت کارشده است.
همچنین دکوپاژ قوی به همراه تدوین دقیق به فضای اکشن کار کمک شایانی کرده و توانسته در بعضی لحظات مخاطب را غافلگیر و شوکه کند.
از سویی دیگر فیلم رامبد جوان در دورانی که سینمای ایران به دلیل درگیر شدن در موضوعات اجتماعی از کاراکتر قهرمان خالیشده، یک قهرمان به مخاطب معرفی میکند آن هم قهرمانی که برخلاف تمام فیلمهای قهرمان محور یک زن نقش اصلیاش را بازی میکند، زنی که قصد برهم زدن معادلات مردانهای را دارد که او و مادرش را تحتفشار قرار داده و خانهی پدریشان را غصب کرده است.
در طراحی و نقشپردازی کاراکتر نگار نیز میتوان رگههای از فمینیسم را دید، نگار از ابتدا به مردانی که او را احاطه کردهاند هیچ اعتمادی ندارد و حرف پلیس مبنی بر خودکشی پدر را باور نکرده و خود در نقش اجراکننده عدالت همراه با رویای پدرش به جستجوی حقیقت رفته و در این راه، دست به اسلحه میبرد.
او تمام مردان داستان را که در قتل پدرش دست داشتهاند یکبهیک از بین میبرد و حتی در سکانس پایانی مردی که عاشق اوست -و خودش نیز به او علاقهمند است- را از پای درمیآورد.
اما فیلم رامبد جوان در کنار نکات مثبتش در فرم و تدوین، دارای ضعفهایی است که در بعضیاوقات مخاطب را آزار میدهد، مخاطب تا پایان فیلم هنوز نمیداند که با یک فیلم اکشن روبهروست یا معمایی، معمایی یا ماورایی؟ فیلمنامه هم دارای ضعفهایی است و سیر داستان از رابطه علت و معلولی پیروی نمیکند و دلایل واکنش شخصیتها در بعضی از صحنهها گنگ و نامشخص میماند.
در بعضی از سکانسها نیز کارگردان بازی خوبی از بازیگران نگرفته و بعضی از اکتها بهشدت تصنعی و گاهی اوقات برخلاف فضای فیلم کمیک شده است، این ضعف در بازی دو کاراکتری که آقای فروتن و حقیقی ایفاگر آن هستند خود را نشان میدهد.
ضعف کارگردان در هدایت بازیگر و بازیگردانی در مورد آقای فروتن - که تبحری خاص در بازی نقش جوان عاشق را دارد - به اوج میرسد و بیننده به رفتارهای عاشقانه کاراکتر آقای فروتن لبخند میزند و حتی این نقش را باور هم نمیکند.
اما با همه این ضعفها، این کار در سینمای ایران که در ورطه فیلمهای تکراری افتاده، فیلمی ارزشمند و قابلستایش است. این اثر نوید تولد کارگردانی را میدهد که متفاوت میاندیشد و سعی بر تجربهی فرم و فضایی جدید دارد، چنین فیلمهایی و چنین کارگردانی میتوانند به رونق گرفتن سینمای ایران که نیازمند خونی تازه است کمک کنند.
مسعود امیری کلیائی - برهان