قول داده بودیم دیگر نزنیم اما "سلطان دوربین" حسابش از دیگران سواست. نه ... اشتباه نکنید. آقای دکتر "ه" "سلطان سلفی" است و ایشان تخصصش حضور به موقع در برابر دوربین است. جانم؟ چی؟ آقای دوربینی؟ نخیر اصلا شما توی باغ نیستید. خودتان تک مضراب ما را وسط صحبتهای سلطان بخوانید و بیشتر از این به ما مجال ندهید که در آسیاب مخالفان شورای شهر تهران آب بریزیم.
کشتیگیر سابق: بعضی اوقات یک بیت شعر کار گزارشهای طولانی را میکند.
ننجون: گاهی هم یک گزارشهای طولانی که شما و همکارانتان تهیه و تنظیم میکنیم چند بیت شعر بیشتر نیست.
من اهل شعر و ادبم، شعرهایی هم میگویم.
ننجون: شعرهای شما را زیاد خواندهایم. آخ آخ آن شعر "شاخ بزغاله وای وای خاله بزغاله" شما که حرف ندارد.
من اهل تحقیقام و نوشتن را دوست دارم و کتاب هم دارم.
ننجون: دو دقیقه دیگر میکروفون باز باشد احتمالا میگویید دو سه جلد تالیف بیشتر از ابوعلی سینا هم دارید.
وقتی میگویم عدهای نمیتوانند دو تا شاخ بز را از هم سوا کنند، به این معنی است که عدهای در کاری که تخصص ندارند دخالت میکنند.
ننجون: خوب شد توضیح دادید. من تا حالا فکر میکنم به این معناست که پسر نوح با بدان بنشست و خاندان نبوتش گم شد.
شما چرا میخواهید از زبان من این حرفها بیرون بیاید؟
ننجون: چون خبرنگار که زورش نمیرسد شما را بارانداز کند یا زیر بگیرد بنابراین ناچار است از زبان شما حرف بکشد.
من بین سههزار و صد کاندیدا نفر پنجاه و دوم شدم و در آن فضای انتخاباتی اتفاق خوب و نادری بود.
ننجون: یادش بخیر یک زمانی هم بود که توی مسابقه دوم میشدی و مدال نقره میگرفتی آن وقت شش ساعت اعتراض میکردی و اشک میریختی. هی روزگار هی!
یعنی من و عکسهایی که از من مونتاژ میکردند و میکنند، برای پوشش کارها و نقصهای خودشان بود.
ننجون: آن هم از زاویههای خاص! زاویههای بدن را هم رعایت نمیکردند بیانصاف ها!
عدهای آنقدر از من در انتخابات ترسیده بودند که یک گروه خبری را گذاشته بودند تا فقط علیه من فضاسازی کنند.
ننجون: یک دایی جان ناپلئونی هم بود که انگلیسیها هر روز قرار بود به خانهاش حمله کنند اما هر بار نمیشد.
شورا فقط ویترین بوده است.
ننجون: به خاطر یک ویترین ناقابل اینقدر با هم میجنگید؟