محسن! محسن! بهگوشی؟
دوربین قناسهات هنوز روی شقیقهی نتانیاهو زوم است؟
چکمهات را توانستهای بفشاری بر گلوی تلآویو؟
ای جانم، ببوسم آن پوتین خاکیت را!
تو رؤیای تعبیر شدهی خمینی هستی
و تجلی کابوس بن گوریون!
آقا محسن
مباد هیاهوی این روزها
دستت را روی ماشه شل کند.
وقتی تو، آنجا
پدر جد صهیون را زیر لگد گرفتهای
میخواهی اینجا
شعار پاک "جانم فدای ایران" را بر نیزه نکنند؟
هیهات!
خیالت از دور و بر خیمهی علی راحت!
نگه داشتن خاکریز سبزه میدان و منوچهری
از کوچه پس کوچههای خانطومان که سختتر نیست!
ما عاقبت
با همت بلند،
پرچم ظفر میافرازیم
بر تپهی بلند نقدینگی!
حالا بگذار آن سگ زرد
هی در بیبیسی و صدای آمریکا
واغ واغ کند
و آتش سنگین ببارد بر سر قیمت سکه و دلار!
باش تا ببیند چگونه با عصای موسی
از دریای تحریمها میگذریم
باش تا سیلی خدا،
از خواب بیدار کند این مستأجر عاجل کاخ عنکبوت را!
مستر دونالد ترامپ!
بشنو،
این فریاد ماه منور حسینیهی خمینی است،
ما همدوش با نبرد غزه و لبنان،
آستین همت بالا زدهایم
برای تداوم آبادی ایران!
آقا محسن، هنوز پشت بیسیمی؟
دردا که اینجا،
از دهان حرام لقمههای
برای ارز دولتی
آب راه افتاده است،
اما خبر خوب اینکه
چیزی نمانده تا سرنیزههای بغض ما
به شکمهای برآمدهشان برسد
و بودجههای تخصیصی را
در کابین زنانشان هم که باشد
به بیتالمال باز میگردانیم.
فقط لختی دیگر صبر کن،
تا ببینی
چگونه اختلاس را به دار عبرت میآویزیم
به اذنالله!
آنها برجام را پاره کردند
و چماق تحریم را برافراشتند
تا اقتصادِ انقلاب خمینی را فلج کنند!
هیهات!
ما، قدم های ایوانکای رجاله را(۱)
با آن سطوت پتیارهاش
در قدس
قلم میکنیم
و ایرانمان را هم میسازیم.
بگذار
مشاطهگان صهیونی
هر چه میتوانند
اقتصاد شاه معزول را بزک کنند،
ما عاقبت پهلوانی مقوایی پهلویها را در توسعه
در چشم تاریخ پاره میکنیم!
دیشب دانشجوی رتبهی یک اقتصاد از "چشمه مورت جیرفت"
توئیت زد به شاهزاده رضا، ساکن "ایالت مریلند":
دم خروسِ تورم ۱۱۰ درصدی بابا بزرگت،(۲)
از پشت باد و بروت "قهرمان صنعتیسازی وطن" بیرون زده است!
چه عنوان زیبندهایست برای او
"سلطان تورم ایران"!
تفو!
چگونه ننگ چکمههای اجنبی بر خاک پاکمان
با ارتشی که آن همه ریال و دلار بلعید
برای فربه شدن
و حتی یک تیر نیفکند به پیشانی متجاوز،
پاک میشود؟
بحرین را با آن ذخایر نفتی و توان گردشگری
پدرت پیشکش عربهای شکم گندهی سعودی کرد
یا خمینی؟
بگو، میدانی با درآمدهای از دست رفتهی بحرین
_در این ۴۷ سال_
چند حزبالله لبنان میشد که بسازیم؟
چند کارخانه برای آفریدن شغل؟
چند اتوبان برای رفع ترافیک
و چند بیمارستان برای مناطق محروم؟
نه والاحضرت!
والدین تو
جز آنکه برای آمریکا
- در برابر شوروی -
حیات خلوت امن و ساکتی ساختند،
هیچ سهمی در ایران نوین ندارند.
ایران نوین را خمینی ساخت
که بسیجیهایش
تمامیت ارضی ایران را با خون نوشتند
و پرچم فتح را سرانجام
بر فراز اقتصاد بدون نفت میافرازند!
حال باش تا این معجزهی موسایی را ببینی!
محسن محسن، بهگوشی؟
حقیقت آن است
که دیگر به این اقتصاددانهای اتو کشیده امیدی نیست
دیگر حنای سبزها و سرخها و نیلیها رنگی ندارد!
در نسخههای توسعهی این جماعت باید
لبو پیچید و داد دست مردم گرسنهی یمن!
ما با نسخههای تازه نوشت اقتصاد مقاومتی
با نخبههای نو رُستهای که هنوز ریششان درست نَرُسته است
روی نمودارهای بانک مرکزی خاکریز میزنیم،
تا آمارهای صندوق بینالمللی پول
به اذنالله
هَنگ کنند!
بگذار شاهزادهپرستان و هواداران "من و تو"،
افتضاح ساخت "کوچههای آشتیکنانِ" پایتخت و خیابانهای "مالرو"یش را
_در عصر بنز و فورد_
با مجتمع ضد زلزلهی اکباتان بزک کنند.
بگذار تا پُز ارزانی زمان شاه را بدهند
با وجود هزاران حلبیآباد
و ۴۷ درصد جمعیت شهری
و ۴۸ درصد جمعیت روستایی دچار سوء تغذیه!(۳)
ما میراث پهلویها را از اقتصاد بر میچینیم
و شبکههای بیهودهساز خودروسازی - این صنعت مونتاژکارِ میراثِ رژیم گذشته - را
با ساختههای خوب و ارزان بچههای این سرزمین تاخت میزنیم!
آقا محسن
میدانم که میدانی اینجا درد هست،
راست است که خرمشهر دارد فریاد میزند:
العطش، العطش!
و هنوز ترکهای لب جهانآرا میسوزد.
آری،
قمقمههای پاره پاره
افتادهاند بر کف کانال کمیل
و ابراهیم هادی، آن عزیز خدا
با گلوی خشکیده در خون دست و پا میزند!
اما، ما
با دست خالی و با ناخنمان
با ایمانمان
کانال میزنیم
برای رساندن آب به شهر!
- به فدای لبان تشنهات یا اباعبدالله! -
جایت خالی،
دیروز
حبیب در لولههای گداختهی طرح انتقال آب غدیر
در جدال جهنمی دستگاه جوش و مفتول
عطش خیمهها را
چنان برایم معنا کرد
که من تا خود صبح
هی به نقطههای اتصال، خال جوش میزدم و گریه میکردم!)
بهگوشی؟ آقا محسن!
بچهها رفتهاند تا حصر آب را در آبادان بشکنند
و فردا میخواهند اهواز را نجات دهند از هجوم ریزگردهای خفه!
و پیراهن سیاه را در آورند از تن کرمانشاه!
آری، هنوز
مشتی مراد ساکن قنبرآباد
پول دوای چشمهایش را ندارد
و زینب ۱۴ ساله، دختر باقر
- همان کارگر معدن که چند ماه حقوق نگرفته -
به زور دارد شوهر میکند به یک پیرمرد۶۰ ساله.
(و من با روضه ی بخت سیاه دختر باقر
در سراسر مسیر دهکورههای سیستان
پشت تانکر آب گریه میکردم.)
آه محسن، محسن
این مختلسان ریشوی یقه دیپلمات
سینهی مردم ما را
چنان نشانه رفتهاند
که سربازان صهیون،
سینهی" رزان النجار"را!(۴)
ما، اما
به کوری چشمشان
چون پارههای پولاد
سینه سپر میکنیم در برابرشان
تو، آنجا در برابر صهیون
و ما اینجا در برابر اختلاس!
و دوباره چشمهای مشتی مراد پرسو میشود
و دختر باقر
به بختش لبخند میزند.
و ما آماده میشویم
برای شنیدن تلاوت "محمود عبدالعال"(۵)
در صحن مسجدالاقصی!
آقا محسن
هنوز پشت بیسیمی؟
موشک نقطهزنت را روی حیفا زوم کردهای؟!
ببوسم آن "یا مهدی" سربندت را!
ما قلبمان، هم برای غزه و لبنان میتپد
و هم ارادههایمان را صیقل دادهایم
برای ور انداختن مدرسههای کپری سراوان و کرمان.
ما سرافرازانه در گلوی تاریخ میخوانیم:
سوگند به دیو سپید پای در بند!
هرگز رهایت نمیکنیم
ای ایران!
ای سرزمین نریمان دماوند!
توضیحات:
۱- دادههای سنواتی بانک مرکزی
۲- ایوانکا ترامپ،که با قدوم نکبتش پایتخت رژیم غاصب، به قدس شریف منتقل شد!
۳- مدارهای توسعه نیافتگی در اقتصاد ایران.تالیف دکتر حسین عظیمی،نشر نی،صفحه ۲۰۳
۴- رزان النجار امدادگر و پرستار فلسطینی که در غزه شهید شد.
۵- محمود عبدالعال قاری فلسطینی ساکن غزه که در صفحه شخصی اینستاگرامش، مبارزات اخیر قدس را جهانی کرد.
نویسنده: کاوه محبی