سه ماه پیش بود که ساختمان بلند و قدیمی خیابان جمهوری به تیتر داغ رسانهها تبدیل شد. پلاسکوی پیر که حالا از قامت ۱۷طبقهاش چیزی به جز یک زمین خالی باقی نمانده، به سرعت به موضوعی جذاب رسانهها و شبکههای اجتماعی تبدیل شد. پلاسکو فرو ریخته و زندگی عده زیادی در زیر آوار داغ این برج ۵۴ ساله به نیستی تبدیل شده بود؛ از آتشنشانهایی که به عشق خدمت راه شهادت پیش گرفتند تا کسب و کار و زندگی چندین هزار نفر که در ۶۰۰واحد تجاری این ساختمان به کار تولید و توزیع پوشاک مردانه مشغول بودند. داغ پلاسکو در آن روزهای پر استرس، فرصت خوبی بود برای سلفی بگیران و وعده دهندههایی که یک به یک در مقابل آوارهای پلاسکو حاضر میشدند و مقابل دوربینهای تلویزیونی مصاحبه میکردند؛ مصاحبههای مختلف با وعدههایی که هرگز رنگ عمل به خود ندیدند.
از وعده پرداخت وام ۳۰۰ میلیون تومانی با سود ۹ درصد و تنفس یکساله تا بخشودگی مالیات سال ۹۴ کسبه پلاسکو. در روزهای پرالتهاب حادثه، بازار وعدهها داغ بود و مسئولان دولتی با هر بازدید از ویرانهها وعدهای جدید در مقابل دوربینها به مردم آسیب دیده میدادند. حالا اما با گذشت بیش از سه ماه از این اتفاق تلخ، درحالی تقویم وعدههای مسئولان وارد یکصدمین برگ خود میشود که هیچیک از وعدهها و بندهای بسته حمایتی دولت از کسبه زیان دیده پلاسکو عملی نشده است تا جایی که شورای نمایندگان ساختمان پلاسکو، بیست و ششم فروردینماه در نامهای به رئیسجمهور خواستار پیگیری مصوبات کارگروه هیات دولت درخصوص حادثه ساختمان پلاسکو شدند.
نمایندگان کسبه پلاسکو در نامه خود به رئیسجمهور، خواستار پیگیری وعدهها توسط رئیس دولت شدهاند. وعدههایی چون بخشیده شدن جرائم و معوقات بانکی و تنفس دوساله در جهت استمهال وامهای کسبه پلاسکو توسط بانکها، تا پرداخت وام ۳۰۰میلیون تومانی به کسبه با بهره ۹ درصد و تنفس یکساله. وعدههایی که به گفته کسبه پلاسکو، باوجود گذشت سه ماه از تصویب و ابلاغ آن توسط دولت هنوز دستورالعملی برایش صادر نشده و بانکهای عامل کسبه را به هیئت دولت و تصویبگر این مصوبات پاس میدهند.
انتشار نامه شورای نمایندگان پلاسکو به رئیسجمهور که حکایت از پوچ بودن بستههای حمایتی دولت از کسبه زیان دیده داشت، کافی بود تا راهی پاساژ نور شویم. مجتمع تجاری بزرگی در تقاطع خیابانهای ولیعصر و طالقانی که با وجود دارا بودن تمامی امکانات لازم، گویی سالهاست خاک مرده بر در و دیوارش پاشیدهاند. به گفته مسئولان، نور تنها مرکز تجاری در قلب پایتخت است که امکان جای دادن نزدیک به ۶۰۰ کسبه زیان دیده پلاسکو را به صورت یکجا در خود دارد.
کسبه پلاسکو درگیر رکود و بدعهدی
انتظار رونق گرفتن مجتمع نور آن هم پس از دو ماه حضور پلاسکوییها تقریبا غیرمعقول است. اما وقتی در آسانسور باز میشود و وارد طبقه اول میشوم، رکود و بیتحرکی را کمی بیشتر از گذشته حس میکنم. اوضاع و احوال این روزهای نور حتی از روزهای پایانی سال گذشته که کسبه در حال دکور زدن مغازههای جدیدشان بودند هم بدتر است. گویی خاک مرده بر در و دیوار پاشیدهاند و خبری از کسب و کار در این مجتمع بزرگ نیست.
به سراغ اولین مغازه که میروم، آدرس مسجد مجتمع را در چند کلمه برایم میگوید و به آرامی اضافه میکند که "الان در یکی از مغازههای کنار مسجد، جلسه شورای نمایندگان در حال برگزاری است. همه مغازه دارها هم آنجا هستند.اگر میخواهی چیزی دستت بیاید برو آنجا." مغازهای کوچک در گوشهای دنج از پاساژ، پاتوق نمایندگان شوراست. عده زیادی از کسبه داخل مغازه و راهروی منتهی به آن تجمع کردهاند و تنها چیزی که از این جمع چند ده نفره میتوان شنید همهمه است و بس. هیچکدام حرف دیگری را قبول ندارد، عدهای از رکود و بیروحی پاساژ نور نالانند و میخواهند به نقطهای دیگر کوچ کنند و عدهای دیگر بر این باورند که همانطور که پلاسکو را ساختیم میتوانیم نور را هم سرو سامان دهیم و به روزهای اوج خود برگردیم.
اما آنچه آنها را آزار میدهد، کوچ شبانه ۳۰۰ نفر از کسبه به مرکز تجارت جهانی در خیابان فردوسی است. ساختمانی که برای تجارت ارز و سکه ساخته شد، اما حالا عدهای از عمدهفروشان لباس قرار است در آن سکنی گزینند.
در این بین یکی از کسبه صدایش را بلند میکند و میگوید: چرا یک شبه حامی دولت شدهاید؟ در این سه ماهی که گذشته برایمان چه کردهاند؟ جز اینکه ما را در این پاساژ جا دادهاند تا شاید کسب و کار ما اینجا را زنده کند؟ وام ۳۰۰ میلیونی کجاست؟ بخشش مالیاتی کجا رفت؟ هر دفعه که میرویم بانک میگویند دستورالعمل نیامده! چطور برای تصویبش دو سه روز زمان لازم بود اما در این دو ماه فرصت نکردهاند دستور العمل بنویسند؟! رئیس شورای نمایندگان در پاسخ میگوید "اینکه وام را هنوز به کسبه پرداخت نکردهاند به این دلیل است که هنوز اجارهنامهها آماده نیست وگرنه بانک آمادگی دارد تا وامها را پرداخت کند"، اما کسی به این توجهیات، توجه ندارد.
تغییر لحن شورای نمایندگان پلاسکو بعد از جلسه با دولتیها
بیرون از جلسه و در همهمهای که در بیرون از راهرو برپاست، حرفهای چند نفر از کسبه توجهم را جلب میکند. پیرمردی حدودا ۶۵ ساله میگوید: تا همین چند روز پیش میگفتند حق با شماست و دولت و بانکها کوتاهی میکنند، حتی نامهای هم به رئیسجمهور نوشتند و گفتند که بستههای حمایتی دولت وعدههایی پوچ بیش نبودهاند. اما بعد از اینکه این نامه توسط یکی از روزنامهها، رسانهای شد و نمایندگان شورا به دعوت رئیس اتاق اصناف به این اتاق رفتند ناگهان ورق برگشت و همه چیز عوض شد و حالا ما هستیم که مقصریم. در صورتیکه در مصوبه هیئت دولت چیزی به عنوان اسکان داده شدن تمامی کسبه در یک مجتمع و ارائه اجاره نامه برای دریافت وام یا معافیت مالیات و معافیت از پرداخت جریمه دیرکرد وامها نیامده بود. اینها بهانههای جدیدی است که ما میشنویم.
یکی از کسبه با صدای بلندی میگوید: اینجا مرده است. همین چند روز پیش نزدیک به سیصد نفر از کسبه رفتهاند و در مرکز تجارت جهانی فردوسی جا گرفتهاند. حتی اتحادیه هم پشت آنهاست. چطور میشود مجوز فعالیت ساختمانی که برای فروش ارز و سکه ساخته شده یک شبه تغییر کند و همزمان در آن هم ارز و سکه بفروشند هم پوشاک! از طرفی بانکها و وزارت دارایی دائم بهانه میآورند که تا همه کسبه پلاسکو یکجا جمع نشوند برایشان کاری نمیکنیم. حالا اگر از این ۶۰۰ نفر، پنجاه نفرشان نخواهند در پاساژ نور یا هر جای دیگر مغازه اجاره کنند و به این کار ادامه دهند، وام و دیگر معافیتها و تسهیلاتی که دولت وعدهاش را داده نباید اجرایی شود؟
وامتان را از کسی بگیرید که تصویب کرد
بر خلاف بعضی اعضای شورا که دائم از کوتاهی کسبه پلاسکو و تلاش دولتیها برای رفع مشکلات دم میزنند، یکی از کسبه میگوید: من خودم نامه معافیت مالیاتی و بانکی را به ادارات مربوطهاش بردم. فکر میکنی مدیر کل آن اداره درجوابم چه گفت؟ گفت: دستورالعمل نیامده است، بروید از هرکس که تصویب کرده بگیرید! این طرز پاسخگویی به یکسری کاسب و کارآفرین است که حالا به خاک سیاه نشستهاند؟ نمیدانم چه شده و چه خبر است که یک شبه رویکرد آقایان عوض شده است. به سراغ هریک از کسبه که میروم دلی پردرد دارد. احمد که روزگاری در طبقه همکف پلاسکو مغازه داشته است میگوید: اینجا به این زودیها راه نمیافتد. الان عدهای رفته اند و در مرکز تجارت جهانی در خیابان فردوسی مغازه گرفتهاند، خب خیابان فردوسی به استانبول نزدیکتر است و به هر حال سالها بورس بوده است.
جلسه تمام شده و کسبه به تدریج به سمت مغازههایشان میروند. بر خلاف روزهای آخر اسفند که عده زیادی در حال ساخت دکور مغازههایشان بودند و کمی جنب و جوش به پاساژ آمده بود، امروز مجتمع نور بیشتر از گذشته سوت و کور است و حتی عدهای از کسبه پلاسکو که مغازههایشان را دکور کرده بودند حتی حاضر به باز کردن مغازههایشان هم نیستند. خیلی از مغازهها بسته است و خبری از روزهای پرشور کسب و کار در پلاسکو نیست.
ایکاش وعده وام نمیدادند!
آقا رضا از کسبه قدیمی پلاسکو است. گوشهای از مغازه کز کرده و در فکری عمیق فرو رفته است. میگویم چه خبر از وام و معافیتهای مالیاتی و سود وامها؟ تلخندی میزند و به آرامی میگوید: ایکاش وعده نمیدادند، طلبکارها بیچارهمان کردهاند. تو را به خدا بنویس وامی دست بچههای پلاسکو را نگرفته، بلکه دست از سرمان بردارند.
پلههای برقی را به سرعت به سمت پایین میروم، گویی در این کسادی بازار حتی روشن کردن پلهبرقیها هم به صرفه نیست. در سکوت آزاردهنده نور، ناگهان به یاد همهمه و صف طویل مسئولان برای بازدید از پلاسکو و وعدههای بیعمل میافتم. وعدههایی که با صد روزه شدن هم عملی نشدند و گرهای از مشکلات کسبه پلاسکو باز نکرد؛ شاید وقتی دیگر...(مشرق)