یکسال از فــوت آیتالله اکبــر هاشمیرفسنجانی رئیس پیشین مجمع تشخیص مصلحت نظام میگذرد به همین بهانه پرونده زندگی سیاسی وی را مرور کرده و درباره نزدیکی و دور شدن آیتالله از مردم با رفتار ایشان قضاوت کنیم. میخوانیم که هنوز بحث بر سر افکار و حیات سیاسی او داغ است و البته پرواضح است که هر فردی در چارپوب انقلاب میتواند هر ایده و عقیده سیاسی را ابراز کند. اما دقیقا آیتالله هاشمی را از دید مردم خواهیم سنجید.
سکانس نخست: خبر شوکآور
هنوز صفحات روزنامهها بسته نشده بود که خبر رسید آیتالله هاشمی درپی حمله قلبی دار فانی را وداع گفته است. خبر به حدی شوکآور بود که در ساعات اولیه کسی جرات پخش آن را نداشت اما بالاخره برای صبح روز بعد تیتر «قلب یار امام و رهبر انقلاب از تپش ایستاد» را برگزیدیم و اغلب رسانهها هم خبر را با فونت و عکس درشت کار کردند و صداوسیما هم مدام از فضای جماران گزارش میداد. اما رفتن یار دیرین امام و رهبری هنوز قابل هضم نبود و برخی شروع به مسموم کردن فضا داشتند که اتفاقا حضور رهبری در مراسم اقامه نماز آیتالله و پیام تسلیت ایشان در همان ساعات ابتدای فوت فتنه سوءاستفادهکنندگان را نقش برآب کرد. روز ۲۱ دیماه مراسم تشییع پیکر آیتالله هاشمیرفسنجانی از ساعت ۱۰ صبح از دانشگاه تهران آغاز شد. نماز وی توسط رهبر معظم انقلاب اقامه و پیکر او در جوار امام خمینی آرام گرفت. با فوت هاشمیرفسنجانی، تحلیلها و خاطرات از ۸۲ سال عمر پرفراز و نشیب او آغاز شد. برخی از جایگزین برای او نام میبردند و برخی دیگر از لزوم نقد و بررسی هاشمی صحبت کردند. قریب یکسال گذشت و کشتی انقلاب به راه خود ادامه میدهد اما بازخوانی تاریخچه زندگی هاشمی و همراهی او با مردم و میزان حسن شهرت و محبوبیتش درپیچهای تاریخی میتواند برای سیاستمداران آینده و امروز عبرتآموز باشد.
سکانس دوم: بازگشت به عقبه
برای مرور زندگی آیتالله هاشمی باید به عقبه او بازگشت آنجایی که ایشان با مردم همراه میشوند و به واسطه همین همراهی محبوبیت مییابند.
علیاکبر هاشمیرفسنجانی در سال ۱۳۱۳ در بخش «نوق» روستای بهرمان کرمان در خانوادهای پرجمعیت به دنیا آمد. پس از یادگیری دروس مقدماتی در سال ۲۷ عازم قم برای تحصیل علوم دینی شد. ۲ سال پس از ورود به حوزه نزد آیتالله بروجردی رفت و پس از قبولی در امتحان در محضر زعیم وقت حوزه علمیه قم قرار گرفت و از محضر اساتیدی همچون آیات بروجردی، امام خمینی، علامه طباطبایی، محقق داماد، گلپایگانی، امام موسی صدر، محمدیگیلانی، شب زندهدار، منتظری و مشکینی تلمذ کرد. اولین حرکت سیاسی هاشمی جوان در اردیبهشت ۱۳۲۹ و تشییع جنازه رضا شاه رقم خورد. اقدامی که با اعتراض شدید فدائیان اسلام روبرو شد. هاشمی اولین حضور جدیاش در مبارزه سیاسی را در این سال اینگونه روایت میکند: «روحانیت از این حرکت(اعتراض فدائیان) حمایت کرد. ما هم شرکت و حمایت کردیم.» (محسن هاشمی، دوران مبارزه، ج۱، ص ۱۰۸)
پس از رحلت آیتالله بروجردی در سال ۱۳۴۰ رژیم پهلوی تلاش زیادی کرد مرجعیت و زعامت شیعه به نجف منتقل شود و شاه نیز پیام تسلیت خود را به آیتالله حکیم در عراق فرستاد اما به گفته هاشمیرفسنجانی، طلبههای جوان مخلص به امام گرایش داشتند و میکوشیدند شرایط را تغییر دهند. هاشمیرفسنجانی خود یکی از این طلاب جوان بود. نوروز ۱۳۴۲ همزمان با سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) به دعوت آیتالله گلپایگانی مجلس عزایی در مدرسه فیضیه برپا شد. در حین برنامه برخی عوامل رژیم پهلوی به طلاب حمله کردند و مجلس را به هم زدند. با بالاگرفتن اعتراضات علما، طلاب و مردم به حادثه فیضیه رژیم شاه اقدام به دستگیری تعدادی از طلاب و اعزام آنها به سربازی کرد که هاشمی نیز با آنکه معافیت تحصیلی داشت اما او را بازداشت کرده و به خدمت اجباری فرستادند اما او ۶ ماه بعد از خدمت فرار کرد.
اولین بازداشت هاشمیرفسنجانی در زمستان ۴۳ اتفاق افتاد و زیر شدیدترین نوع شکنجهها قرار گرفت. «گاهی من را به دیوار میچسباندند و چاقو را میگذاشتند زیر گلویم و میگفتند سرت را میبریم. زیر گلویم زخم شده بود. یکبار برای اهانت مرا لخت کردند... شلاق گوشتها (پاهایم) را برده و به استخوانم رسیده بود.» (محسن هاشمی، دوران مبارزه، ج ۱، ص ۲۰۷)
اما درباره نزدیکی هاشمی به مجاهدین هم اخبار راست و دروغ زیادی نقل شده است که البته علی مطهری در برنامه تلویزیونی «دستخط» درباره نگرانیهای شهید مطهری از نزدیکی مرحوم هاشمی به مجاهدین گفت «نه اینکه نگرانی به آن شکل باشد. آن زمان افراد زیادی بودند که تحت تاثیر مجاهدین خلق واقع شده بودند و میگفتند باید با اینها همکاری کنیم. شاید مقداری احساس کرده بودند، چنین گرایشی برای آقای هاشمی ایجاد شده است چون آقای هاشمی پول برای اینها جمع میکرد، احساس میکردند که نکند آقای هاشمی هم چنین فکری داشته باشد، در حالی که آقای هاشمی هنوز در زندان بود.»
با این حال بعد از تغییر ایدئولوژی باقیماندگان مجاهدین خلق از اسلام به مارکسیسم، هاشمی به اصحاب فتوا میپیوندد. عزتالله مطهری از مبارزان پیش از انقلاب در کتاب خاطراتش مینویسد «پس از علنی شدن جریـان تغییـر ایـدئولوژی و ارتـداد بخـشی از اعـضای سـازمان مجاهدین، در زندان برای مجاهدین مـشکلات زیـادی پـیش آمد. روحانیون و علمایی که در این زمان از زندانهای مختلف به بنـد یـک اویـن آورده شده بودند، در ارزیابی خود از وضعیت سازمان مجاهدین و تغییرات پیش آمده به ایـن نتیجه رسیدند که در حمایت مادی و معنوی برخی از ایشان از سازمان مغبون شـدهانـد. به اصطلاح برخی احساس شرمندگی میکردند که چرا پولهای امام زمان(عج)، سـهم خمس و... را در اختیار این گروه قرار دادهاند، گروهی که بخش اعظمی از آن نهایتاً بـه مارکسیسم گرویدند... .»
«لذا آنها در اوایل سال ۱۳۵۵ از جمله منتظری، ربانیشـیرازی، طالقـانی، هاشمیرفسنجانی، انواری، مهدویکنی، لاهوتی و... در اواخر ۱۳۵۴ به فکر چارهجویی افتادند و پس از بحث و تبادل نظر، در نهایت به فتوایی رسیدند، که این فتوا بعدها محل حرف و حدیث و جریانات بسیاری شد. این فتوا که در خرداد ۱۳۵۵ صادر شد حاوی دو نکتـه محـوری بـود؛ یکـی تکفیـر کمونیستها و نجس دانستن آنها، که براساس آن نشست و برخاست، هم سفرگی و هـم غذا شدن با مارکسیستها حرام میشد. در محور دوم راجع به مجاهدین بـه ایـن نتیجـه رسیده بودند، آنهایی که از این سازمان تا حالا در راه مبارزه کشته و اعدام شدهانـد اگـر آگاهانه به طرف مارکسیسم رفتهاند، شهید نیستند و نباید اسمشان به عنوان شـهید بـرده شود... .»
سکانس سوم: از انقلاب تا جنگ کنار مردم
اما شاید بیشترین خاطره خوب مردمی بودن هاشمی به همان دوران انقلاب و جنگ باز میگردد که ایشان کنار مردم و برای مرم فعالیت چشمگیری داشتند. بر همین اساس میتوان به همان موقع اشاره کرد که با پیروزی انقلاب اسلامی، هاشمیرفسنجانی به عضویت شورای انقلاب درآمد. آذرماه ۵۷ به دستور امام، شهید بهشتی شورای انقلاب را متشکل از روحانیون و برای اداره آینده کشور تشکیل داد. اعضای شورای انقلاب عبارت بودند از آیات خامنهای، هاشمیرفسنجانی، طالقانی، موسویاردبیلی، بهشتی، مطهری، مهدوی کنی و... .
در دهه اول انقلاب هاشمی مسئولیتهای گوناگونی برعهده داشت. علاوه بر عضویت در شورای انقلاب، وی به همراه سایر یاران امام، حزب جمهوری اسلامی را تشکیل داد و به سرعت در کلیه کشور جذب نیرو کرد و به فراگیرترین حزب پس از انقلاب تبدیل شد.
۲۴ اسفند اولین انتخابات مجلس شورای اسلامی برگزار و هاشمیرفسنجانی با برخورداری از پایگاه مردمی به واسطه در کنار مردم بودن نفر چهاردهم لیست تهران شد. مدتی بعد هم بر مسند ریاست مجلس تکیه زد. ۳۱ خرداد ۱۳۶۰، مجلس به ریاست هاشمی تصمیمی مهم گرفت. پس از مدتها غائلهآفرینی بنیصدر، کفایت سیاسی او در دستور کار مجلس قرار گرفت و نمایندگان با اکثریت آرا به عدم کفایت او رای دادند.
مقطع بعدی حضور هاشمی در دهه ۶۰، ورود در مجمع عقلا با محوریت حسن روحانی بود. هدف این مجمع پایان دادن به جنگ بود. هاشمیرفسنجانی درباره این مجمع میگوید «آدمهای خوبی بودند و جزو خوبان کشور بودند. آنها با همین بحثها میگفتند این جنگ دیگر به نفع کشور نیست و میبایست جنگ را به صورت آبرومندانه ختم کنیم.» (آیتالله اکبر هاشمیرفسنجانی، مصاحبه درباره قطعنامه ۵۹۸، سال ۸۸، مرکز اسناد و مدارک آیتالله هاشمیرفسنجانی)
«... آنها دائما میگفتند ما دیگر هر چه جنگ طول بکشد، پیروز نمیشویم. جنگ اگر طول بکشد، فرسایشی میشود و عراق از سراسر دنیا کمک میشود و ما کمک هم نمیشویم و به یک جایی میرسد که این طرف دیگر دستش خالی خالی میشود. پیشبینی میکردند. آنها اعداد و ارقام بودجه را میدانستند. کمی سلاح ما را میدانستند، مشکل تامین مهمات را میدانستند و خیلی چیزهای دیگر که بود. ما مسائل عجیبی داشتیم.» (روزنامه خراسان،گفتوگو با هاشمیرفسنجانی، ۷ مرداد ۱۳۹۳)
با این حال نقش هاشمی در ایجاد صلح بین ایران و عراق و معرفی عراق به عنوان متجاوز جنگ نقش مهمی بود. چند ماه بعد از آنکه هاشمی در خرداد ۱۳۶۷ از سوی امام خمینی به جانشینی فرماندهی کل قوا منصوب شد، ایران قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت را پذیرفت. قطعنامه ۲۷ تیر ۱۳۶۷ از سوی ایران پذیرفته شد و امام دو روز بعد پیامی منتشر کرد و گفت که جام زهر را نوشیده و به پذیرش قطعنامه اقدام کرده است.
هاشمی در یادداشت ۱۸ مرداد۶۷ خود، به داشتن نقش اصلی در ماجرای قبول قطعنامه اشاره میکند و مینویسد «در اخبار صبح آمد که دیشب خاویر پرز دکوئیار، دبیرکل سازمان ملل اعلام کرد که از روز ۲۰آگوست(۲۹ مرداد)، آتش بس بین ایران و عراق برقرار میشود. از اینکه من نقش اساسی در ختم جنگ داشتم، احساس رضایت میکنم.»
محسن رضایی فرمانده وقت سپاه درباره نقش هاشمی در پایان جنگ میگوید «آقای هاشمیرفسنجانی معتقد بود که با یک عملیات بزرگ جنگ را تمام کنیم. امام هم معتقد بود تا سقوط صدام باید بجنگینم.» رضایی سال ۹۵ نیز در برنامهای تلویزیونی درباره اختلاف امام و هاشمی بر سر پایان جنگ گفت: «آقای هاشمیرفسنجانی معتقد بود که با یک عملیات بزرگ جنگ را تمام کنیم. امام هم معتقد بود تا سقوط صدام باید بجنگینم. هر جا بین ما و آقای هاشمی اختلاف پیش میآمد امام میگفت باید از شورای عالی دفاع دستور بگیریم. در تصمیمات جنگ کسی حق وتو نداشت اگر هم اختلاف نظر داشتیم چون امام فرموده بود باید از آقایان تبعیت کنیم ما به نظر آنها عمل میکردیم.»
سکانس چهارم: سازندگی کشور در کنار مردم
بعد از پایان جنگ تحمیلی آیتالله هاشمی با اعتماد مردم به عنوان رئیسجمهوری برگزیده شد و در کنار مردم جنگ زده سیاستهای سازندگی کشور را اجرایی کرد.
ششم مرداد ۶۸ هاشمی در پنجمین انتخابات ریاست جمهوری در مقابل دکتر شیبانی، کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شد و از مجموع ۱۵.۵ میلیون شرکتکننده با کسب ۹۴.۳۸ درصد آرا رئیسجمهور شد. شعار دولت او سازندگی و دستور کار آن توسعه اقتصادی کشور بود اما منتقدان معتقدند پایهگذاری سیاستهای اقتصاد لیبرالیستی و فرهنگ اشرافی و تجملگرایی از دولت هاشمی آغاز شد. یکی از مشکلاتی که در آن سالها گریبانگیر اقتصاد شده بود، چندگانگی نرخ ارز بود. هر مجموعهای بنا بود به صلاحدید خود و البته با وابستگیهایی که در سطح دولت داشت در کالاهای وارداتی یک نرخ ارز را برای کالاهای وارداتی اعلام میکرد.
خرداد ۷۲ انتخابات ششمین دوره ریاست جمهوری برگزار میشود. برای این انتخابات ۴ نفر شامل اکبر هاشمیرفسنجانی، عبدالله جاسبی، رجبعلی طاهری و احمد توکلی کاندیدا هستند. جدیترین رقیب هاشمی، احمد توکلی بود اما رئیسجمهور مستقر به انتخابات مجدد خود با رایی بالا مطمئن است.
۲۱ خرداد ۷۲ ششمین انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد. حدود ۱۷ میلیون نفر در انتخابات شرکت کردند. هاشمی حدود ۱۱ میلیون رای آورد که این میزان به نسبت دور قبل ۵ میلیون کاهش یافته بود. احمد توکلی در این انتخابات ۴ میلیون رای را به خود اختصاص داد.
سکانس پنجم: ماندن کنار مردم و لقب عالیجناب سرخپوش تا سکوت ۸۸
هاشمیرفسنجانی ۲۴ آذر ۷۸ در حالی که پیشتر گفته بود در انتخابات نامزد نمیشود برای انتخابات مجلس ششم ثبتنام کرد. اصلاحطلبان در محافل مختلف از جمله جراید، به شدت به وی حمله و او را حتی عالیجناب سرخپوش خطاب کردند. هاشمیرفسنجانی نهایتاً در جایگاه سیام به مجلس ششم راه یافت که البته ۶ خرداد ۷۹ از نمایندگی انصراف داد. «در انتخاباتهای گذشته معمولا ۶۰ تا ۷۰ درصد آرا را داشتم. جز یک مورد که خیلی بالاتر بود. دلیلی نمیبینم مردم از رای خود برگشته باشند.»
هر چند اصلاحات لقب ناخوشایندی به هاشمی دادند اما او همچنان از پایگاه اجتماعی و مردمی قویای در جامعه برخوردار بود.
هاشمی درباره شکست در این انتخابات سال ۸۴ که توسط دولت اصلاحات برگزار شده بود با طرح مجدد مخدوش بودن انتخابات، ناباوری خود را از نتیجه انتخابات اینگونه توصیف میکند «میدانستم برنامهریزی برای تاثیرگذاری روی انتخابات صورت گرفته است. چون با خیلی از جاها آشنا هستم ولی فکر نمیکردم در برابر من هم چنین وضعی پیش بیاید.»
هاشمی در آذرماه ۸۷ چند ماه پیش از انتخابات ریاست جمهوری دهم در همایش "۳۰ سال قانونگذاری و نظارت در مجلس" رسما پروژه تشکیک در سلامت انتخابات را با پوشش و حمایت کامل رسانههای جریان اصلاحطلب کلید میزند: «بعید است مردم ضد انقلاب شوند، اما اگر احساس کنند رأیشان در سرنوشتشان بیاثر است و متولیانی پیدا میشوند که رأی آنها را هر جور که میخواهند، میخوانند، آن گاه دلسرد میشوند.» هاشمی در جریان راهپیمایی ۹ دی ۸۸ هم در ادامه رفتارهایی که از خرداد تا دیماه ۸ صورت گرفته بود سکوت کرد تا عملا بخش مهمی از پایگاه اجتماعی خود را از دست بدهد.
سکانس ششم: عملکرد اطرافیان هاشمی
نمیتوان از نقش رفتار آیتالله هاشمی با فرزندانشان در بزنگاههای تاریخی و از دست دادن پایگاههای اجتماعی او در بین عامه مردم غافل شد خصوصا این رویه از سال ۸۸ با سرعت بیشتری رخ داده است. برخی فرزندان هاشمی که در ایام فتنه پس از انتخابات در جمع اغتشاشگران حاضر شده بودند نیز در این دوره محکوم شدند. فائزه هاشمی برابر حکم دادگاه به جرم فعالیت تبلیغی علیه نظام به شش ماه حبس تعزیری و ۵ سال محرومیت از فعالیتهای سیاسی، فرهنگی و مطبوعاتی محکوم شد.
هاشمی که پیش از این تجربه ورود ناگهانی به انتخابات را داشت، ۱۷:۵۰ دقیقه ۲۱ اردیبهشت ۹۲ علیرغم اینکه پیشتر گفته بود تمایلی به حضور در انتخابات را ندارد، با مراجعه به وزارت کشور برای نامزدی ثبتنام کرد. با اعلام نظر شورای نگهبان، نام هاشمی ۷۹ ساله در میان احراز صلاحیتشدگان نبود. انتخابات ریاست جمهوی یازدهم ۲۴ خرداد برگزار شد و پس از شمارش آرا حسن روحانی همفکر هاشمیرفسنجانی به ریاست جمهوری انتخاب شد.
در این سالیان بیان خاطرات و نقل قولهای خاص و ثابت نشده از حضرت امام توسط هاشمی به رویهای ثابت از سوی او تبدیل شد که با واکنشهایی همراه بود. اوج این واکنشها مربوط به بخشی از خاطرات هاشمی مربوط بود که وی نوشته بود امام موافق حذف شعار مرگ بر آمریکا بوده است. برخی ناظران آن را مقدمهسازی وی برای عادیسازی روابط دولت روحانی با آمریکا عنوان کردند.
با اینحال برخی دیگر معتقدند میتوان بخشی از نقد هاشمی را به نزدیکان او دانست که تلاش داشتند از اعتبار او حداکثر استفاده را ببرند. نزدیکانی که البته خود هاشمی نیز در پر و بال دادن به آنها نقش زیادی داشت و آنطور که باید از کارهای آنها ممانعت به عمل نیاورد.
این رفتارهای آیتالله که موجب فاصله گرفتن از مردم را فراهم آورده بود البته در دوران ریاست جمهوری حجتالاسلام روحانی با اظهاراتی نظیر تاکید بر برجام ۲و ۳ و البته اشاره به مذاکرات موشکی باز هم قلب عامه مردم را به درد آورد و فاصله ایشان با مردم را اندکی اضافه کرد هر چند که در انتهای دوران زندگی و در لحظه وفات مردم قدردان بدون توجه به نوسانی که گاها در رفتار هاشمی رخ داده بود خدمات ارزشمند او به انقلاب را فراموش نکرده و در مراسم بدرقه هاشمی به خانه ابدیش سنگ تمام گذاشتند.
از رسانههای اصولگرا و اصلاحطلب تا رسانه ملی و شخصیتهای سیاسی و اجتماعی با تفکرات موازی و یا همراستا برای مردمی که عمرش را در راه خدمت به انقلاب گذاشته بود صف کشیده و برایش گریسته و با بازماندگان ابراز همدردی کردند. چراکه با همه تفاوت دیدگاههایی که میان طیفهای مختلف وجود داشت اما آیتالله هاشمی برای مخالفان دیدگاهش نیز بابت خدماتی که درپیروزی و حفظ انقلاب داشتند قابل احترام بودند.
سکانس هفتم: عاقبت به خیری با استقبال مردم
اما در نهایت با همه دوری و نزدیکی که آیتالله هاشمی در دوران زندگی سیاسی خود با مردم و عموم جامعه پیدا کرد مردم در مراسم درگذشتس سنگ تمام گذاشته و از همه طیفها برای قدردانی از زحماتی که او برای انقلاب کشید حاضر شدند. در پایان لازم میدانیم که یکبار دیگر پیام تسلیت رهبری را درباره فقدان هاشمی منتشر کنیم: «با دریغ و تأسف خبر درگذشت ناگهانی رفیق دیرین، و همسنگر و همگام دوران مبارزات نهضت اسلامی، و همکار نزدیک سالهای متمادی در عهد جمهوری اسلامی جناب حجتالاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ اکبر هاشمیرفسنجانی را دریافت کردم. فقدان همرزم و همگامی که سابقهی همکاری و آغاز همدلی و همکاری با وی به پنجاه و نه سال تمام میرسد، سخت و جانکاه است. چه دشواریها و تنگناها که در این دهها سال بر ما گذشت و چه همفکریها و همدلیها که در برهههای زیادی ما را با یکدیگر در راهی مشترک به تلاش و تحمل و خطرپذیری کشانید. هوش وافر و صمیمیت کمنظیر او در آن سالها، تکیهگاه مطمئنی برای همهی کسانی که با وی همکار بودند به ویژه برای اینجانب به شمار میآمد. اختلاف نظرها و اجتهادهای متفاوت در برهههائی از این دوران طولانی هرگز نتوانست پیوند رفاقتی را که سرآغاز آن در بینالحرمین کربلای معلّی بود به کلی بگسلد و وسوسهی خناسانی که در سالهای اخیر با شدّت و جدیت درپی بهرهبرداری از این تفاوتهای نظری بودند، نتوانست در محبت شخصی عمیق او نسبت به این حقیر خلل وارد آورد. او نمونهی کمنظیری از نسل اوّل مبارزان ضد ستمشاهی و از رنجدیدگان این راه پرخطر و پرافتخار بود.سالها زندان و تحمل شکنجههای ساواک و مقاومت در برابر این همه و آنگاه مسئولیتهای خطیر در دفاع مقدس و ریاست مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان و غیره، برگهای درخشان زندگی پر فراز و نشیب این مبارز قدیمی است. با فقدان هاشمی اینجانب هیچ شخصیت دیگری را نمیشناسم که تجربهای مشترک و چنین درازمدت را با او در نشیب و فرازهای این دوران تاریخساز به یاد داشته باشم. اکنون این مبارز کهنسال در محضر محاسبهی الهی با پروندهئی مشحون از تلاش و فعالیت گوناگون قرار دارد، و این سرنوشت همهی ما مسئولان جمهوری اسلامی است.غفران و رحمت و عفو الهی را برای وی از صمیم قلب تمنا میکنم و به همسر گرامی و فرزندان و برادران و دیگر بازماندگان ایشان تسلیت عرض میکنم.»
اما نباید فراموش کرد که حساب انقلاب و مردم با آیتالله هاشمی و خدمات او به انقلاب با اطرافیانی که گاه حتی خاطر او را میآزردند جداست.
نویسنده: مائده شیرپور