اهمیت تاریخنگاری برای نخبگان در دنیای امروز برای همه روشن است. هرچند تحولات سیاسی و اجتماعی آنچنان پیچیده رقم میخورد که یافتن الگویی در میان رویدادهای سیاسی و بینالمللی بسیار سخت و غامض است، اما تکرار برخی روندها و رویههای یکسان سبب شده است عقبه و پیشینهی تاریخی مسائل مختلف اهمیت شایانی یابد. یکی از مسائلی که در یکی دو دههی گذشته فرازونشیبهای گوناگونی به خود دیده و اهمیت بسزایی بهخصوص برای ما ایرانیان داشته، بحث پروندهی هستهای ایران است. موضوعی که توسط قدرتهای غربی امنیتی جلوه داده شد و در فضای بینالمللی، «بحران پروندهی هستهای ایران» لقب گرفت و به همین دلیل نیز بهصورت گستردهای در میان آحاد مردم ایران (چه نخبگان و چه عوام) پیگیری میشد.
بررسی و پیگیری پروندهی هستهای ایران چیزی بیش از یک دهه ادامه داشت و هر روز اخبار ضدونقیضی از درون مذاکرات به بیرون درز میکرد. بااینحال سال گذشته پس از طی ماراتنی طولانی، ایران و ۵+۱ توانستند با پشت سر گذاشتن مذاکراتی طولانی و نفسگیر، به توافقی دست یابند که طی آن بهازای محدود شدن برنامهی هستهای ایران، غرب تحریمهای مربوط به برنامهی هستهای ایران را لغو کند. در این میان، مسئلهای که بسیار بحثبرانگیز بوده، پاسخ به این سؤال است که آیا میتوان مدعی بود دستاورد ما از این مذاکرات بیش از دادههای ماست؟ آیا این امکان وجود داشت که نتایج بهتری از برجام نصیب کشورمان شود؟
واقعیت این است که پیشبینی نتایجی که تا به امروز از برجام برای کشور و منافع ملیمان به دست آمده یا خواهد آمد، کار سختی نبوده و نیست. حال اگر این نتایج قابل پیشبینی بود، آیا نباید راهی دیگر را در پیش میگرفتیم؟ آیا حکایت ما حکایت مردانی نیست که از تاریخ گذشتهی خود نیاموختند؟ حال که از نتایج برجام خشنود نیستیم، میتوانیم اینبار تاریخی دیگر را رقم بزنیم و از برجام بیاموزیم؟ در پاسخ به این سؤالات است که لزوم تاریخنگاری پروندهی هستهای ایران بیشازپیش احساس میشود. در حقیقت بررسی وقایع و رویدادهای پیرامون موضوع هستهای سبب خواهد شد تا گذشته چراغ راه آینده شود. بهتعبیری آیندگان خواهند توانست درسهایی که از این مذاکرات گرفته شد، مدنظر قرار دهند و به درک مناسبتری از چگونگی مذاکرات صورتگرفته و صحتوسقم توافقات میان دو طرف دست یابند.
نگاهی به گذشته
یکی از مسائلی که مقام معظم رهبری بارها بر آن تأکید داشتهاند و در نطقهای متعدد خود بر آن تأکید میکنند، عدم اعتماد به آمریکاییها و سیاستهای مقابلهجویانهی آنان است. ایشان در همین چند سال گذشته، بارهاوبارها از عدم اعتماد به آمریکاییها سخن گفتهاند. عدم اعتمادی که ریشهی دیرینهی تاریخی دارد و به پیش از انقلاب برمیگردد. مقام معظم رهبری در تحلیل کودتای ۲۸ مرداد خاطرنشان میکنند که مصدق برای خارج شدن از دشمنیهای انگلیس و ملی شدن صنعت نفت، به دامن آمریکا پناه برد و همین اعتماد باعث کودتا و ساقط شدن دولت مردمی و منتخب او به دست کودتاچیان شد.
این همان چیزی است که علی انصاری آن را شکلگیری بینش سیاسی مردم ایران در قبال آمریکا و دلیل مقاومتهایشان در قبال این دولت استعمارگر میدانند. وی در کتاب خود که در سال ۲۰۰۷ با عنوان «مواجهه با ایران» منتشر شد، بهخوبی این مسئله را روشن میسازد. وی در بخشی از کتاب خود، به تحلیل و ارزیابی جامعهشناختی این نقطهعطف میپردازد. اولین حادثه از سلسله حوادثی که روابط دو کشور را از اعتماد دوجانبه، به سوءظن دوجانبه سوق داد، حادثهی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود. این گذار با رشد آگاهی عمومی در ایران مقارن شد و سبب پدید آمدن یک نگاه منفی به ایالاتمتحده در افواه عمومی شد. به عبارت دیگر، برای بیشتر فعالان سیاسی ایرانی، تاریخ روابط ایران و ایالاتمتحده در سال ۱۹۵۳ آغاز شد؛ با کودتایی که بهوسیلهی سازمان سیا برای سرنگونی دولت دموکراتیک مصدق طرحریزی شده بود. کودتا تأثیر و نیت سوء آمریکاییها را نشان داد. این حس عمیق از خیانت نمیتوانست آیندهای روشن را برای روابط ایران و آمریکا رقم بزند. با همهی این احوال بهواسطهی وجود دولت وابستهی پهلوی، دامنهی نفوذ آمریکاییها در ایران بعد از سال ۱۹۵۳ بههمینترتیب تقویت شد.
مقام معظم رهبری تلاش میکنند تا تجربهی مردم عصر مصدق را پیشروی جامعهی امروز ما قرار دهند. ایشان در دیدار با مداحان اهلبیت در سال ۱۳۹۴ فرمودند یکی از مطالباتی که ما از مسئولان ظرف سالهای گذشته داشتهایم، این بوده است که گفتیم به طرف مقابل اعتماد نکنید: «خوشبختانه اخیراً یکی از مسئولین محترم صریحاً گفت که ما به طرف مقابل بههیچوجه اعتمادی نداریم و این دلگرمکننده خواهد بود و اعتماد ما به مسئولین را بیشتر خواهد کرد. گفتیم به طرف مقابل اعتماد نکنید، به لبخند او فریب نخورید، به وعدهی نقد که میدهد (وعدهی نقد، نه عمل نقد) اعتماد نکنید، [چون] وقتی خرش از پل گذشت، برمیگردد و به ریش شما میخندد. اینقدر اینها وقیحاند.»
ایشان همچنین یکی از موارد عینی را که در آن آمریکاییها خلاف وعدهشان عمل کردند، مواضع دولت آمریکا در قبال گزارهبرگی میدانند که طرفین پس از مذاکرات هستهای بهصورت مشترک منتشر کردند. آنها ظرف چند ساعت روایت خود را از این گزارهبرگ بهصورت رسمی و توسط دستگاه دیپلماسیشان بیان کردند و اظهارنظر آنها کاملاً مخالف آن چیزی بود که در مذاکرات بر سر آن توافق شده بود. این رویکرد آمریکا و بیان ریز وقایعی از این دست میبایست در تاریخنگاری توافق هستهای ایران مورد تأکید قرار گیرد.
بازی آمریکا در جریان مذاکرات هستهای
یکی از تاکتیکهایی که توسط آمریکاییها در جریان مذاکره با ایران مورد استفاده قرار گرفت، «بازی پلیس بد و پلیس خوب» بود. این بازی، هم در میان گروه ۱+۵ شکل گرفت و هم درون آمریکا بهوسیلهی قوای مقننه و مجریه انجام پذیرفت؛ بهنحویکه کنگرهی آمریکا نقش پلیس بد را بازی میکرد و خواستهای حداکثری و فراتر از چارچوبها و قوانین بینالمللی را در جریان مذاکرات هستهای مطرح میکرد و در مقابل، دولت آمریکا خواستهای کمتری را پیگیری میکرد. علاوه بر این، در جریان مذاکرات هستهای، برخی از کشورهای اروپایی همانند فرانسه، در برخی از دقایق حساس و لحظاتی که دو طرف به توافق نزدیک میشدند، نقش پلیس بد را ایفا میکردند و حصول توافق را به تعویق میانداختند. به این مباحث نقش اسرائیل را نیز باید افزود که با تلاشهای فراوان و بهخصوص از طریق لابیاش در آمریکا، تلاش میکرد فشار مضاعفی بر جریان مذاکرات وارد سازد و بهاینترتیب به هر نحوی که شده در پی به هم زدن توافق در حال حصول بود. تلاشی که علیرغم به نتیجه رسیدن مذاکرات، تا به امروز نیز از طرق مختلف تداوم داشته است.
نباید این نکته را فراموش کرد که واشنگتن همواره به دنبال کردن استراتژی دوسویه در مورد ایران متعهد بوده است و آن را در جریان مذاکرات هستهای بهخوبی نشان داده است. در بحث هستهای، مقامات آمریکا از سویی پروژهی تحریمها را دنبال میکنند و از سوی دیگر، از آغوش بازی سخن میگویند که به روی مذاکره با ایران گشوده شده است. آنها از یکسو از مذاکره و دیپلماسی صحبت میکنند و از سوی دیگر، از روی میز بودن تمام گزینهها سخن به میان میآورند. این رویکرد همان سیاستی است که به تعبیر جوزف نای، تلفیقی از کاربرد قدرت سخت و قدرت نرم است. آنها بر این باورند که تاکنون این سیاست در مورد ایران جواب داده است. پس دلیلی ندارد که آن را کنار بگذارند.
به نظر میرسد احیای نقش پلیس خوب و پلیس بد در آمریکا نیز در راستای دنبال کردن همین استراتژی باشد. اینکه آمریکا در راه توافق هستهای با فشار لابی اسرائیل، کنگره و کشورهای عربی مواجه است، بر کسی پوشیده نیست. در حقیقت وجود اختلافنظر تاکتیکی میان دو حزب جمهوریخواه و دموکرات در آمریکا بر سر موضوع ایران و گاه جنگ قدرت میان دو حزب، چندان دور از ذهن نیست. اما در سطح استراتژیک، اختلافنظری میان دولت اوباما و کنگرهی آمریکا مشاهده نمیشود و هر دو در پی محدود کردن برنامهی هستهای ایران و در صورت امکان، برچیده شدن آن هستند. بدینترتیب اوباما که یکی از بیعلاقهترین رؤسای جمهور آمریکا به جنگ و خونریزی است، به یک استراتژی تعریفشده برای پیشبرد سیاستهایش در قبال ایران دست یافته است که حساسیت کمتری را نیز برانگیزد.
ری تکیه، پژوهشگر ارشد مؤسسهی روابط خارجی آمریکا، نیز بهصراحت به این رویکرد اشاره دارد. وی در مقالهای که در سال ۲۰۱۱ در مجلهی «واشنگتن کوارترلی» بههمراه ریچارد پولاک به چاپ رساند، به این مسئله اذعان دارد که باراک اوباما نیز همانند جرج بوش پسر، سیاست دوگانهای را در قبال ایران در پیش گرفت تا شاید بتواند سران جمهوری اسلامی را به توقف برنامهی هستهایشان راضی کند. وی در این مطلب از مشوقهای مثبت و منفی آمریکا سخن به میان میآورد و سیاست چماق و هویج را در مورد برنامهی هستهای ایران قابل کاربست میداند. وی به نکتهی جالبی اشاره میکند و آن این است که درحالیکه جرج بوش با سیاست چماق، یعنی تهدید به افزایش تحریمها، کار را آغاز کرد و درحالیکه متوجه شد این رویکرد بهتنهایی پاسخگو نیست، از سیاست هویج، که ارائهی مشوقهایی در ازای کنار گذاشتن برنامهی هستهای از سوی ایران بود، پرده برداشت. بهعکس دولت اوباما از سیاست هویج کار را شروع کرد، اما با وقایعی که به فتنهی سال ۱۳۸۸ منتهی شد، رویکرد خود را عوض کرد و سیاست چماق را با شدت هرچهتمامتر در پیش گرفت؛ سیاستی که به اعمال شدیدترین تحریمها علیه ایران منجر شد. سخنان مقام معظم رهبری اینجا معنا مییابد؛ هنگامی که ایشان فرمودند در جریان مذاکرات هستهای، آمریکاییها به یکی از سران کشورهای منطقه گفته بودند میخواهند تا شش ماه دیگر کار تمام شود، درحالیکه مذاکرات پیچیده و طولانی شد.
بدقولی در روند برداشته شدن تحریمها
از مسائل دیگری که لزوم تاریخنگاری آن بیشازپیش احساس میشود و آیندگان به قضاوت در مورد آن خواهند پرداخت، بدقولیهایی است که از طرف آمریکایی در روند برداشته شدن تحریمها صورت پذیرفته است. آمریکاییها درعینحال که از برداشته شدن تحریمهای هستهای صحبت میکنند، شرکتهای اروپایی را از سرمایهگذاری در ایران میترسانند. آنها بهکرات گفتهاند اگرچه مسئلهی هستهای به سرانجامی رسیده، اما بحث تروریسم و نقض حقوق بشر در ارتباط با ایران همچنان مفتوح است. بهتعبیری آنها اعمال تحریمهای جدید به بهانهی حمایت ایران از تروریسم و نقض حقوق بشر و حتی گسترش موشکهای بالستیک را منکر نمیشوند. آنها بیش از دو میلیارد دلار از اموال بلوکهشدهی ایران در آمریکا را به بهانهی واهی و اثباتنشدهی دست داشتن ایران در بمبگذاریهای لبنان، مصادره و به قربانیان حادثه بهعنوان غرامت، پرداخت کردند. آمریکاییها بهدلیل اینکه سهمی در بازار ایران ندارند، تلاش میکنند برجام بهنحو مطلوبی اجرایی نشود تا از رقیبان اروپایی خود عقب نمانند. این مسئله از سوی لابی اسرائیل نیز در آمریکا پیگیری میشود.
سیدحسین موسویان فروش ایرباس به ایران را مثال واضح در این زمینه میداند. وی در مصاحبهای که با روزنامهی «دنیای اقتصاد» انجام داده، بهصراحت به نقش لابی اسرائیل در این مورد اشاره کرده است. به تعبیر وی، یکی از فعالیتهای یازدهگانهی لابی اسرائیل در آمریکا، جلوگیری از ورود شرکتهای آمریکایی و اروپایی برای تجدید روابط اقتصادی و سرمایهگذاری و فاینانس است. بهزعم وی، برنامهی بسیار حسابشده و جامع و پیچیده و چندلایهای تنظیم شده که در حال اجراست. لابی اسرائیل تمام تلاش خود را برای به بنبست کشاندن مذاکرات هستهای، انجام داد و اکنون که در انجام این امر ناموفق بوده است، تلاش میکند روند آن را کُند و تا جایی که میتواند، در اجرایی شدن آن کارشکنی کند.
پرواضح است که در پیش گرفتن چنین رویکردی توسط آمریکاییها، سبب به خطر افتادن برجام و احتمالاً بینتیجه ماندن نتایج آن در بلندمدت خواهد شد. بدینترتیب جنبهای دیگر از تاریخنگاری برجام بررسی کارشکنیهایی است که توسط محافل اسرائیلی در این زمینه صورت میگیرد. امید است با تاریخنگاری درست و واقعنگرانه از برجام، همهی آنچه دولت کنونی میبایست از گذشتگان میآموخت، آیندگان از ما بیاموزند. این مسئلهای روشن و مبرهن است که دول امپریالیست، تحت هیچ شرایطی، به ایران آزادی عمل لازم را برای استفاده از این توافق، نخواهند داد.
احمد حمیدی - برهان