به یک بندهخدایی گفتند: «از این آب کثیف جوی نخور، وبا میگیری» طرف گفت: «وبا چیه؟» پاسخ داد: «بخور، بخور...»
همین داستانک شبه طنز دو خطی حکایت برخی آدمهایی است که فکر میکنند، در دوران بلوغ سیاسی به سر میبرند، غافل از آنکه از کمترین «شعور سیاسی» هم برخوردار نیستند.
آدمهایی که نمیدانند برخی اوقات به قول شیخ اجل سعدی مصداق بارز کسی هستند که «وآنکه خوابش بهتر از بیداری است».
طرف بعد از کلی بیانیه و نامهنگاری و صلاح مشورت کردن و اعلان ریز و درشت اینکه نه در انتخابات شرکت میکنم و نه از کسی حمایت، یکدفعه، یادش میافتد که الان و بعد از گذشت ۶ ماه باید آب بخورد! هم خودش میآید و هم دست به دست و به عنوان حامی یکی دیگر. چنین رجل! سیاسی نوبر است.
بخور عزیز جان! تو از این آبها کم نخوردهای. ما هنوز داستان مرخصی یازده روزه شما را فراموش نکردهایم. ما یادمان نرفته که در ولایت شما «ولایت» را با «ط» مینویسند. یادمان نمیرود که شما اساسا خودتان را هم قبول ندارید و به راحتی حرفهای خودتان را هم تکذیب میکنید.
اما آنچه دیروز رخ داد، برای ما و خیلیهای دیگر جز «خیر» نبود. تکلیف ما با برخیها که از مردم و رهبری مایه میگذارند و پا در جاده انحرافی میگذارند روشن شده است. حالا تا آخر عمر مبارکتان، مثل برخی آقایان همیشه در صحنه آب بنوشید.
این از نگاه خوشبینانه ما بود که فکر میکردیم، برخیها به جبران خطای چند سال پیش، سعی میکنند کمی تا قسمتی بر مدار ولایت حرکت کنند و بفهمند که صلاح خودشان و مملکت در کجاست، اما حالا معلوم میشود که این فقط «عاقل» است که «اشاره» برایش کفایت میکند و نیازی نیست تا برای فهماندن به او گلویت را پاره کنی.
حالا تکلیف مشخص شده است. آقای میم میتواند به عنوان یک شهروند از پلههای محل ثبت نام پایین برود، شناسنامه را از جیب کتش بیرون بیاورد و انگشتش را هم جوهری کند و با فیگور یک فاتح به دوربینها زل بزند و رجز بخواند.
اما فاتح اصلی مردمی هستند که دیگر به خوبی فهمیدهاند که «برخیها» چه میگویند و چگونه عمل میکنند.
این بزرگترین دستاورد مردمی است که این روزها گوششان را تیز کردهاند تا از ستاد انتخابات کشور، اخبار دست اول بگیرند.