کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

تن آدمي شريف است...

کلاس دارد تمام می شود. استاد کارآفرینی پای تخته می نویسد: "تن آدمی شریف است به جان آدمیت" و من سرخوشانه می گویم: "نه،...

24 آبان 1390 ساعت 19:45

مولف :


کلاس دارد تمام می شود. استاد کارآفرینی پای تخته می نویسد: "تن آدمی شریف است به جان آدمیت" و من سرخوشانه می گویم: "نه، همین لباس زیباست نشان آدمیت"
"نه" تاکید من برای نفی مصرع اول کلاس را به خنده وامی دارد. استاد در کمال تعجب همانگونه می نویسد که من می گویم. بعد بحث بر سر آن شروع می شود که این شعر را به دو شکل می توان خواند و نوشت. استاد می گوید: "آقای رجبی برای هفته بعد انشایی در همین خصوص بنویس"
به شوخی می گویم: " استاد یک خبط و خطایی بود، معاف بفرمایید.
استاد لبخند می زند.
با اینکه از استاد طلب معافیت می کنم، اما از همان زمان بازی با کلمات را آغاز می کنم. پشت فرمان ماشین نخستین سطور در ذهنم نقش می بندد. مقدمه چینی بس است باید بروم سراغ اصل مطلب:
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
این شعر چند سال پیش روی کاغذ ثبت شده است؟ چند سال پیش، سعدی این شعر پر از شعور را در ذهنش مزمزه کرده است و بعد آنرا نوشته تا برای ما یادگار بماند؟ دقیق نمی دانم.
دست به دامن اینترنت می شوم تا کشف کنم! قرن ۷
اوه، خیلی قدیمی است. به قول امروزی ها expired شده است. تاریخ مصرفش گذشته است. این شعر برای همان زمان ها بود، نه الآن. این شعر برای همان روزها بود که مرام، معرفت، انسانیت و تقوا، ملاک برتری آدم ها بود. آن روزگاری که قسم را همین‌طور پرتاب نمی کردند. آن زمان که یک تار سبیل کلی برای صاحب سبیل و طرف مقابلش ارزش داشت. آن زمان که ریش مثل چک تضمینی بود و وسیله ای بود برای گذاشتن. آن زمان که مردم نمی دانستند غیرت را با قاف می نویسند یا غین، اما معنی اش را می فهمیدند. آن زمان که مرد و زن همه مرد بودند. این شعر مال روزگاری است که اگر مردم رو به قبله نمی ایستادند، حداقل قبله را گم نمی کردند.
آری این بیت شعر آنقدر زیر خاکی و قدیمی و عتیقه است ( البته عتیقه به معنی آنچه ما جوان‌های امروز مورد استفاده قرار می دهیم) که در ترازوی این زمان ۲ مثقال هم نمی ارزد.
حالا دیگر این دو مصرع را به روز یا همان upgrade کرده ایم:
تن آدمی شریف است به جان آدمیت؟
نه؛ همین لباس زیباست نشان آدمیت
این را بچسب؟ چی؟ همین لباس زیبا را دیگر. این بیت شعر امروز کلی طرفدار دارد. طرفدارانش هم دو مدل هستند. بعضی ها که ادعا دارند که: "بعوذ باللـه، استغفر اللـه، این چه حرفی است؟ همان مدل قدیمی شعر درست است"
اما چون به خلوت می روند، آن کار دیگر می‌کنند.
عده دیگر هم که همه جان و تنشان فدای لباس زیباست و به این انتخاب فخر می فروشند.
آری یا به قول امروزی ها "آره با" زمانه عوض شده است. یا شاید ما عوض شده ایم. حالا دیگر با مرام و معرفت و انسانیت و تقوا، (ببخشید) تف هم کف دستت نمی گذارند. باید این ها را بگذاری دم در مبارک کوزه و آبش را نوش جان کنی. حالا اگر دیدی کسی تمام ریش و سبیلش را با ژیلت تراشید و گذاشت روی چِکَش، باید با تمام توان بدمی تا باد همه آنها را با خود ببرد، چون "دوزار" نمی ارزد.
حالا اگر کسی برایت ۱۰ تا قسم جور و واجور خورد و پای همه ائمه را وسط کشید، باید بیشتر باور کنی که دروغ می گوید و دست کم یک جای کارش بدجوری می لنگد. حالا دیگر باید به غیرت با "غین" قاه قاه بخندی.
عصر، عصر ارتباطات است. عصر تکنولوژی، عصر کامپیوتر، اینترنت، مترو، فست فود و خلاصه از شیر مرغ تا جان آدمیزاد. حالا این وسط این "جان آدمیت" چه صیغه ای است؟
گفتم که همه چیز هست...تا جان آدمیزاد.
حالا دیگر مهم این است که چگونه دستت را گرم کنی تا روش های جدید کلاه گذاری و کلاه برداری را بدون خطا یاد بگیری. حالا باید یاد بگیری که چطور کم فروشی کنی و "ویل للمطففین" را هم لای کتاب های کتابخانه ات گم کنی. این زمانه، زمانه تکنولوژی است. زمانه کارآفرینی است. (با عرض پوزش از استاد) نه از این کارآفرینی های مسخره که کار جدیدی بسازی و دست چند نفر را بگیری و واسطه روزی شان شوی. نه!
باید کاری بیافرینی که بتواند چند نفر را از نان خوردن بینداری. چرا؟ معلوم است دیگر. برای اینکه قطر و ضخامت نان خودت بیشتر شود. برای آنکه بتوانی هر روز لباس زیبا و مارکدار بپوشی تا آدمیتت را نشان دهی و به رخ همه بکشی.
برای آنکه وقتی با ماشینت توی خیابان چرخ می زنی، چشم مردم را از کاسه درآوری و آب از لب و لوچه قشر همیشه و تا ابد آسیب پذیر این جامعه سرازیر کنی.
برای اینکه بتوانی غذاهای رنگارنگ را به معده‌‌ات بسپاری و خیالت هم نباشد که در پر کردن چاه فاضلاب خانه ات چه تلاش مجدانه ای داری.
این روزها نشانه آدمیت شده ...،... و...*
این روزها برخی آدم ها لباس شیک می پوشند، اما چرک روحشان آنقدر بوی گند می دهد که نه اودکلن... به کار می آید و نه عطر و رایحه... و...
حالا اگر بتوانی چراغ قرمزهای آدمیت را بپیچانی، هنر کرده ای. این رسم روزگار ماست. حالا باید تخته گاز به سمت فراموشی همه خوبی پیش رفت.
دیگر روضه خواندن بس است و حوصله کلاس قطعا سر رفته است. پس به راس مالوف دوران مدرسه: این بود انشای من درخصوص تن آدمی شریف است به جان آدمیت.
انشا که تمام می شود، بحث شروع می شود و از مطففین و کم فروشی های ریز و درشت سخن به میان می آید تا معرفتی که این روزها گم کرده ایم.
پي نوشت: در متن برخي جاها سه نقطه گذاشته ام. نام برندهاي خاص اودكلن و لباس بود كه از ترس شكايت حذف شد.


کد مطلب: 69436

آدرس مطلب :
https://www.siasatrooz.ir/fa/note/69436/تن-آدمي-شريف

سیاست روز
  https://www.siasatrooz.ir