«انتخابات، به معنای کنونی آن، مصداق گدایی قدرت است. اصلاحات، صدقه بگیر نیست و اگر مکنت دارد باید با اتکا بر آن به بازار سیاست برود. اگر پول بازار سیاست را نداشتیم باید بکوشیم آن را کسب کنیم نه آن که به هر بُنجُلی تن دهیم.» این جملات، سخنان تازۀ سعید حجاریان است که در گفت و گو با تارنمای «مشق نو» مطرح کرده است.
جملاتی که باعث شده بیشتر رسانهها برای آن دست به تکمله نویسی و نقد بزنند و حتی مصاحبه بگیرند اما این همه آنچه تئورسین اصلاحات بیان کرده است؛ نیست، باید بند به بند مصاحبه حجاریان را خواند و برای بند به بند از او که بر اساس سبک و سیاق برگزیده خود طرفدار شفافیت باید باشد، سوالاتی صریح پرسید. البته میتوان از بند بند کلمات و مثالهایی که مطرح شده به کنه خواست او رسید اما نیاز است که برای متهم نشدن به قضاوت زودهنگام اول سوالاتمان را برای پاسخ گرفتن چاپ کنیم و اگر در پاسخ به سوالات جوابی نیامد، تحلیل خودمان ار ارائه کنیم.
مصداق فشار از پایین؟!
حجاریان با تحلیل درباره مسایلی که روزانه رخ میدهد مانند بالا و پایین رفتن نرخ دلار و .. گفته؛ در کنار این مسائل -که عمدتاً به متغیر خارجی مرتبط هستند- میتوان به بحرانهای داخلی همچون کارگران، معلمان و بازنشستگان اشاره کرد. هر یک از این اقشار مستعد اعتراض و حضور در خیابان هستند. زیرا امروزه الگوی غارت تغییر پیدا کرده و دیگر منحصر به یک مؤسسه مالی متخلف و گران فروشی لوازم کامیونها نیست و عمومیت یافته است. شاید از اینها هم فراتر برویم و بحران دارو کشور را فرا بگیرد. به نحوی که سلامتی و حیات افراد بهشدت تحت خطر قرار بگیرد و ذیل چنین شرایطی، مهاجرت داخلی شدت بگیرد؛ یعنی توانمندها به پایتخت بیایند و پایتختنشینها به خارج کشور بروند.در شرایط عام البلوی امکان دارد مردم و نیروهای نظامی مقابل یکدیگر قرار بگیرند زیرا، سیاست خیابانی میشود. این نشانهها به ما میگویند، دورنمای روشنی نخواهیم داشت و بهویژه زمانیکه فصل رقابتهای انتخاباتی فرا برسد و شکافها بیش از پیش نمایان میشود.
بر این اساس با توجه به اینکه شما مبدع تئوری فشار از پایین و چانه زنی از بالا هستید، این رویه را به عنوان کدی برای فشار از پایین میبینید تا به چانه زنی بپردازید و میخواهید اصلاحات را به ماهی گرفتن از آب گلآلود هدایت کنید؟! اگر چنین است، واقعا طرفدار منافع ملی و ارجحیت آن بر منافع حزبی هستید؟
با چه هدفی به ایجاد بحران دارو را در لفافه دامن میزنید؟
خودکامگی یک!
حجاریان میگوید: بهنظرم مهمترین مسأله ما، خودکامگی است. این مقوله در تاریخ ما ریشه دوانده است و بسیاری از مشکلات از آن ناشی میشوند. زیرا در عرصههای مختلف خود را بازتولید کرده است و رد پای آن بهوضوح در نهادهای رسمی، جامعه مدنی، احزاب و حتی مسائل اجتماعی مثل فقر، نابرابری، پدرسالاری در خانواده و... مشاهده میشود. درباره چرایی وجود خودکامگی میتوان دو نگرش متفاوت داشت. میتوان گفت، مردم خودشان خواهان خودکامگی بودهاند، همچنین میتوان گفت، قوه قاهره خود را به مردم تحمیل کرده است.
خودکامه مدنظر شما کیست؟!
انتخابات و فشار از پایین!
حجاریان معتقد است: اساساً معتقدم فشار از پایین با انتخابات پدید نمیآید. پس باید گفت، پروژه اصلاحات به انتخابات گره نخورده است. زیرا انتخابات بهمعنای کنونی آن، مصداق گدایی قدرت است. اصلاحات صدقه بگیر نیست و اگر مکنت دارد، باید با اتکا بر آن به بازار سیاست برود. اگر پول بازار سیاست را نداشتیم، باید تلاش کنیم آن را کسب کنیم نه آنکه به هر جنس بُنجلی تن دهیم.
آیا خروجی فشار از پایین بدون انتخابات! همان کودتاست؟
حجاریان معتقد است: زیست در جامعه دموکراتیک خود به خود بر اعمال و خلقوخوی افراد تأثیر میگذارد و بسیاری مسائل را حل میکند. زیرا رژیم مستقر بر مردم تأثیر مستقیم میگذارد و خود را در مناسبات خرد هم بازتولید میکند. چنانکه امروز، نتیجه انتخابات برزیل نگرانهایی بهوجود آورده و مشاهده میکنیم جامعه پیش از استقرار کامل رئیسجمهور جدید، شقه شده است. از این رو من اولویت را به بالا میدهم و وضعیت جامعه را مستقیماً به آن مربوط میدانم. هر چند ممکن است برخی نظر متفاوتی داشته باشند و خوبی و بدی رژیم مستقر را به مردم ربط بدهند. این در حالی است که، خودکامگی صرفاً به فرد دلالت ندارد زیرا این سبک و سیاق همچون خون در ساخت قدرت در گردش است و نمیتوان انتظار داشت، خلقیات و رفتار جامعه آن را تعدیل و یا اصلاح کند.
مشکلات دقیقا از کدام بالای مدنظر شما نشات میگیرد، یا بهتر است صراحتا بپرسیم چقدر بالاتر؟
وی گفته: خودکامگی در جهان مدرن در تزاحم با مشروعیت است. پس، اولین مشکل خودکامگی، بحران مشروعیت خواهد بود. در واقع، مشروعیت دو پاره و تبدیل به «مشروعیت من» و «مشروعیت مردم» میشود. مشروعیت نوع اول، برآمده از خدا، خون و یا ارث است در حالیکه مشروعیت نوع دوم، برآمده از انتخاب و اراده مردم است. در نتیجه این امر، مشروعیت دوگانه خواهد شد ولو آنکه حاکمیت دوگانه نباشد اما مشروعیت دوگانه در صورتی که فرصتی پیش آید به حاکمیت دوگانه منجر میشود.
خودکامگی، همچنین در مقابل کارآمدی قرار میگیرد و نتیجتاً به بحران کارآمدی ختم میشود. زیرا انرژی دولت، در مسائل فرعی صرف میشود. کارآمدی امروزه عنصر مهمی است؛ برای مثال، اگر نرخ رشد کشور چین به چهار درصد کاهش پیدا کند، نهتنها آن کشور بلکه اقتصاد جهانی با مشکل مواجه میشود. لذا، چین دریافته است باید کارآمدی خود را ارتقاء بدهد. اما در ایران، دولت از جمیع جهات از جمله اقتصاد، امنیت و... ناکارآمد است و این امر به نزول سرمایه اجتماعی و همبستگی و اغتشاش در رفتار سیاسی مردم میانجامد بهنحوی که آنها دیگر حاضر به دفاع از دولت نخواهند بود.
شما و حزب گستردهتان کجای این ناکارآمدی هستید و صراحتا بگویید چند درصد از این ناکارآمدی تقصیر تئوریها و نسخه پیچیهای شما و هم حزبیهایتان و عمل مردم به توصیههای شما در جهت رای به کاندیدای شما به وجود آمده است؟
خودکامگی۲
حجاریان گفته: خودکامگی همچنین بر نفوذ تأثیر گذاشته و بحران نفوذ پدید میآورد. یعنی دولت تصمیم میگیرد، جنبه قانونیاش را فراهم و رئیسجمهور آن را ابلاغ میکند اما آن تصمیم اجرا نمیشود. زیرا پایین حرف دولت را نمیخواند. بحران نفوذ و تبعات آن را به وضوح میتوانیم در افغانستان مشاهده کنیم؛ دولت مقوله امنیت را رها و حتی اعلام کرد بعضی پاسگاههای مرزی را تخلیه کرده است. از این گذشته، حتی قادر نیست به سادگی انتخابات را برگزار کند.
تأثیر دیگر خودکامگی، اختلال در پروسه تصمیمگیری است. این مقوله را میتوان با مقایسه میان تصمیمسازی و تصمیمگیری توضیح داد. تصمیمسازی به اتاق فکر و کار تخصصی و جمعی نیاز دارد اما تصمیمگیری از بالا و محدود به جمعی محدود است و بعضاً، کار کارشناسی نادیده گرفته میشود. مانند آنچه بهمنظور تثبیت نرخ ارز یا توزیع پول و از این قبیل موارد صورت گرفت. پروسه تصمیمگیری در مسائل کلان کدرتر از این موارد است. برای مثال، مسئولیت برجام کاملاً توزیع شده است؛ بعضی آن را به دولت نسبت دادند، بعضی از نقشآفرینی رئیس مجلس گفتند و بعضی دیگر از توصیه رهبری. در مورد کنوانسیون مقابله با تأمین مالی تروریسم هم اینگونه است؛ مشخص نیست از میان مجلس، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت کدامیک تصمیم میگیرند. در پروسه تصمیمگیری، ولو کدر، واضح است تصمیم در کجا گرفته شده است اما بناست مسئولیت تصمیمات لوث شود. در جوامع توسعه یافته، فرد یا حزب تصمیمگیر مسئولیت میپذیرد. چنانکه در نمونه انگلستان شاهد بودیم، خروج این کشور از اتحادیه اروپا به استعفای دیوید کامرون و روی کار آمدن ترزا میمنجر شد. زیرا کامرون اذعان کرد، نمیتواند ذیل این تصمیم به کار خود ادامه دهد و مسئولیت عواقب آن را بپذیرد.
آیا شما مسئولیت افرادی که به توصیه شما رای آوردند و در همه پستها سمت دارند را میپذیرید تا الگویی به جامعه بدهید؟ حزب شما چقدر از این دیدگاه وام گرفته و مسئولیت پذیر است و اگر هست چرا امروز از جنس بنجل انتخاباتی سخن میگویید!
خودکامگیای که میگویید که در پروسه تصمیم گیری اختلال ایجاد میکند دقیقا کجاست، اگر هست چرا روند اجرای برجام، اف.ای.تی.اف را متوقف نکرده و آنها در ریل خود حرکت کرده اند؟
قرائت خاص از قرآن؟!
وی کی گوید: در کنار همه این موارد باید اذعان داشت، دولت ما ایدئولوژیک و دارای قرائت خاصی از اسلام است و نتیجتاً خود به خود بخشی از مردم را نادیده میگیرد و اهل تسنن، کردها، اصحاب فتنه و… را شهروند درجه چندم میخواند و بعضی را اساساً بهرسمیت نمیشناسد. من زمانی گفتم، اسقاط دولت ایدئولوژیک از اوجب واجبات است و همچنان بر این اعتقاد هستم.
اولا بفرمایید چه قرائت خاصی از قرآن در دولت شکل گرفته است؟! ثانیا آیا اقشاری که نام بردید جزو توصیههای در لفافه شما به اصلاحات برای سرمایهگذاری بر روی آنها جهت تقویت فشار از پایین و بالا بردن قدرت چانهزنی است یا خیر؟ ثالثا دولت کنونی که با هدایت و رهبری اصلاحات در سال ۹۲ روی کار آمد و با تلاشهای بسیار در سال ۹۶ تمدید شد، چه کمکی به این اقشار کرده و آیا میخواهید بگویید دولت تدبیر از قرآن دارای قرائت خاص است؟!
دقیقا منظورتان از اسقاط دولت، اسقاط دولت روحانی است؟! مسئولیت شما در روی کار آمدن این دولت به گفته شما اسقاطی چیست؟
خودکامگی ۳
حجاریان معتقد است: خودکامگی پروندهای با پوشههای متعدد است. ولی مسأله مسألهها را «مشروعیت» و «کارآمدی» میدانم. در بعضی دولتها، مشروعیت پایین و کارآمدی بالاست. فیالمثل، کودتایی رخ میدهد و وضعیت مردم بهبود پیدا میکند و درآمد سرانه هم بالا میرود. چنانکه دیدم مردم شیلی از پینوشه راضی بودند، مردم سنگاپور هم از لی کوآن یو رضایت داشتند، هر چند وضعیت سیاسیشان مطلوب نبود؛ پس در مییابیم در دل کارآمدی فاکتورهای زیادی مثل مقررات، ارتباطات جهانی، قوای مقننه و قضائیه و… وجود دارد و منجر به دوام و پیشرفت میشود. اما الگوی شیلی و سنگاپور در همه نظامها قابل تطبیق نیست زیرا همیشه نمیتوان نامشروع و کارآمد بود. کارآمدی نگاهی مدرن میطلبد؛ مانند الگوی آتاتورک. اما برعکس حالت گفته شده امکانپذیر نیست و نمیتوان کارآمد نبود ولی مشروعیت را حفظ کرد. چنین وضعیتی شاید مدتی دوام بیاورد اما پایدار نخواهد ماند زیرا بهمرور مشروعیت –ولو از نوع کاریزماتیک و برآمده از انقلاب- هم از بین میرود.
پینوشه، حاکم سنگاپور و نظام برآمده از انقلاب! چه وجه اشتراکی دارند و چه وجه اشتراکی با جمهوری اسلامی دارند؟!
آتاتورک دیکتاتور نبود؟! کودتا و انقلابرا با هم در یک ردیف قرار دادید، یا ما اینطور برداشت کردیم؟
معتقد با اصلاح در کنار اسقاط دولت!
حجاریان گفت: من همچنان معتقد به اصلاح هستم و بر اساس دو مفهوم مورد اشاره، دو مسیر تعریف میکنم. در مسیر اول، فرایند اصلاحی میتواند بر مشروعیت تمرکز کند. من پیشتر اشاره کردم، مشروعیت دوگانه و نهایتاً به حاکمیت دوگانه منجر میشود. حاکمیت دوگانه را باید حفظ کرد تا نهایتاً موازنه برقرار و بهمرور کفه بخش انتخابی سنگین شود و این روند در تاریخ ما، مسبوق به سابقه است. محمدعلیشاه با هسته اصلی مشروطیت همدلی کرد و پذیرفت تنها سلطنت کند. هر چند به گفتهاش وفادار نماند و نهایتاً ساقط شد. در دوره محمدرضا و تا سال ۱۳۳۲، شاه پذیرفته بود تنها سلطنت کند و ذیل این تفکر، میبینیم اختیاراتی را به مصدق تفویض کرده است اما کودتا این رویه را بر هم زد. امام خمینی هم بنای ورود به حکومت نداشت اما شرایط ایجاب کرد، به بعضی موارد ورود کند هر چند امام معتقد بود، روحانیت باید به امر نصیحت اهتمام بیشتری داشته باشد. این خط فکری اکنون در قم وجود دارد و مدتی است نسبت به آن هشدار میدهند هر چند، بعضی مراجع تقلید از حفظ جایگاه روحانیت دفاع کردهاند؛ مثلاً، آقای صافی اخیراً در کتابی از استقلال روحانیت از دولت سخن گفته است. اصلاحطلبی در چنین شرایطی امکان تنفس دارد و قرائت جبهه مشارکت از اصلاحات اینگونه بود.
چطور اصلاحاتی انجام دهیم که دولت اسقاط شود! قرائت خاص از قرآن لغو شود!! خودکامگی به قول شما موجود در کشور مهار شود و جامعه مورد نظر عموم مردم احیا شود؟! آیا این همان رژیم چنج میتواند باشد که برخی آنطرفیها میگویند؟
مشروعیت دوگانه! مدل محمد علی شاه آیا همان مدل واتیکانیزه کردن است؟! شاهها و دیکتاتورها چطور تنها با دولت در نظام کنونی مقایسه میشوند آیا واقعا منظورتان از همه این مصادیق دولت است؟
رهایی مشروعیت
حجاریان میگوید: در مسیر دوم، میتوان مشروعیت را رها و بر کارآمدی تمرکز کرد. ذیل این مسیر اصلاحات میتواند بر متدهای حکمرانی شیفت کند و به کارآمد شدن قوه مجریه کمک کند تا نهایتاً وضعیت مردم بهبود پیدا کند. این نگاه توسط احزاب معتقد به فنسالاری دنبال میشود. نگاه مشارکتی طولانی مدت بود و افق داشت اما نگاه مقابل اینگونه نیست. نگاه فنسالاران و هاشمی به دلایل مختلف از جمله ضعف عملکرد دولت سازندگی و خصوصیات شخصی رئیسجمهور وقت شکست خورد، روحانی نیز همان مسیر را میرود و هم عاقبت با هاشمی است. من معتقدم، راه مشارکت همچنان پاسخگو است و با فشار از پایین میتوان کفه را به نفع اصلاحات سنگین کرد اما مشکل آن است، در پایین کاری صورت نمیگیرد و انتظار میرود بالا خود به خود اصلاح شود.
اگر عاقبت روحانی و هاشمی یکی است چرا از او توسط اصلاحات حمایت شد؟
در پایین چه کاری صورت گیرد که از بالا فشار آید که اصلاحات قدرت بگیرد؟ آیا مدلی که به توافق برجام منجر شد که مردم را به شادی واداشت، مدنظرتان است؟!
در نهایت اگر فشار از پایین را شروع کردید برای گرفتن امتیاز از بالا چه چیزهایی مطالبه میکنید؟
تاکتیک اصلاحات!
حجاریان گفت: تاکتیک اصلی اصلاحات، سازماندهی نیروها از پایین است. این روش در گسترش احزاب، سازمان آهنین، بسیج تودهای و انواع سازمانهای مردمنهاد متجلی میشود و حتی بعضی مواقع میتوان به نافرمانی مدنی فکر کرد. اساساً معتقدم فشار از پایین با انتخابات پدید نمیآید. پس باید گفت، پروژه اصلاحات به انتخابات گره نخورده است. زیرا انتخابات بهمعنای کنونی آن، مصداق گدایی قدرت است. اصلاحات صدقه بگیر نیست و اگر مکنت دارد، باید با اتکا بر آن به بازار سیاست برود. اگر پول بازار سیاست را نداشتیم، باید تلاش کنیم آن را کسب کنیم نه آنکه به هر جنس بُنجلی تن دهیم. این گفتمان باید تحکیم و ترویج شود. در پاسخ باید گفت، نافرمانی مدنی در خلاء شکل نمیگیرد. پیش از آن، ابتدا باید تجمع سلولی داشت و اقداماتی مانند کتابخوانی، جزوهخوانی و... صورت داد و سپس تجمعهای موضوعی و بعد هم تجمعهای سراسری انجام شود. بعد از اینهاست که نوبت نافرمانی فرامیرسد. در نافرمانی مدنی، افراد با علم به جریمه شدن دست به عمل میزنند. مثلاً حکومت رفتن به یک مجلس ختم را منع میکند، ولی همگی به شکل سازمانمند به مجلس میروند به قیمت آنکه همگی دو ماه زندان بروند و آزاد شوند. اینها همچنان در ظرف پروژه اصلاحات میگنجد ولی شرط آن ابتکار، سازمانمندی و تحلیل درست از شرایط است. دختران خیابان انقلاب نافرمانی مدنی میکنند اما چون سازمان ندارند و سراسری نیستند، به نتیجهای نمیرسند. اکنون، کف هزینه سیاسی تغییر کرده است؛ پیشتر ترس از ستارهدار شدن وجود داشت و هنوز هم رگههایی از آن وجود دارد ولی میتوان بهکمک مجربترین و با کیفیتترین اساتید، کلاس آنلاین رایگان برگزار کرد و فارغالتحصیلان را برای ادامه تحصیل به دانشگاههای معتبر خارجی معرفی کرد. من معتقدم، بهقول مارکس هر آنچه سخت و صلب مینماید، دود شده به هوا میرود؛ من جمله هسته سخت قدرت که نهایتاً به سمت الگوی تکنوکراتها میل خواهد کرد و بر حل مشکلات اقتصاد و سیاست خارجی تمرکز میکند. از طرف دیگر، قدری هم نسبت به مسائل اجتماعی و سبک زندگی نرمش نشان خواهد داد. یعنی بهشکل دستوری همه تمرکز بر کارآمدی قرار خواهد گرفت. یعنی زمین بازی برای پیشبرد الگوی ما کوچکتر خواهد شد ولو به قیمت آنکه یکی از خودیها با امریکا مذاکره کند و گره چهل ساله را بگشاید.
به نافرمانی مدنی فکر کرد که با قربانی کردن مردم چه امتیازی طلب کرد؟! آیا دیدگاه شما قربانی کردن عدهای برای منافع حزبی است؟
اصلاحات بدون انتخابات با تعاریف قبلی دقیقا کجا و چطوری حلول مییابد؟
کاش به مردم و عامه طرفداران اصلاحات صراحتا بگویید که بر اساس تئوری ارائه شده چه کسانی هزینه میدهند و چه کسانی قرار است از این هزینه استفاده کنند؟
گره چهل ساله؟! مذاکره با امریکا؟! جایگاه مردم در رشد کشور با این تفکرات کجاست؟ الگوی رشد چین و ژاپن با تکیه به داشتههای خود چطور تحلیل میشود؟ گره چهل ساله یعنی چه؟!
نویسنده: مائده شیرپور