چند روزی است اکران خود را آغاز کرده است، «ویلاییها»؛ فیلمی که علیرغم داشتن کارگردانی تازهکار بسیار خوش ساخت است و تحسین همگان را در سیوپنجمین جشنواره فیلم فجر برانگیخت. فیلمی که سعید ملکان آن را تهیه کرده است، ملکانی که در کارنامه خود فیلمهای پرمخاطب بسیاری داشته است.
این فیلم سینمایی در سیوپنجمین جشنواره فیلم فجر موفق به دریافت سه سیمرغ بلورین (بهترین بازیگر نقش مکمل زن، بهترین جلوههای ویژه بصری واستعداد درخشان بهترین فیلم اولی) و نامزد ۵ سیمرغ (بهترین بازیگر نقش مکمل زن، بهترین فیلمنامه، بهترین موسیقی متن، بهترین جلوههای ویژه میدانی و بهترین طراحی صحنه و لباس) شد؛ سیمرغهایی که شاید بتوان مهمترین آنها را سیمرغ بهترین بازیگر نقش مکمل زن نامید که از آن ثریا قاسمی شد. ثریا قاسمی اعلام کرد افتخار میکنم که نقش یک مادر ایثارگر را ایفا کردهام. بیشک «ویلاییها» اثری ملی است، اثری با ادبیاتی جدید که بخشی از دفاعمقدس را به تصویر کشیده است و شاید کمتر کسی از آن آگاهی داشته باشد. این نگرش نوین به سینمای دفاعمقدس باعث شد که بسیاری از رسانهها در جشنواره فیلم فجر آن را اثری جهانی بنامند. اثری که نه تنها برای رسانهها بلکه برای بسیار از فیلمسازان شگفتآور بود، چراکه از یک کارگردان فیلم اولی تصور چنین فیلم خوشساختی متصور نبود.
«ویلاییها» پس از انتظار بسیاری از مخاطبان در تاریخ ۲۰ اردیبهشتماه روی پرده نقرهای سینماهای کشور نشست؛ اما برخلاف استقبال بسیار مخاطبان سینماهای مناسب در اختیارش قرار نگرفت، سینماهایی که تاثیر به سزایی در فروش یک فیلم سینمایی دارد؛ اما این روزها در اختیار فیلمهای طنزی قرار گرفته است که ماهیتا تنها به وجوهات اقتصادی تولید فکر میکند؛ فیلمهایی طنزی که حرفی برای گفتن ندارند، فیلمهایی که مرحوم هوشنگ کاووسی آنها را فیلمفارسی میخواند و سیدمرتضی آوینی به آنها سینمایی سوسیس کالباسی سینمایی که اگر چه مخاطبان بسیاری دارد؛ اما محتوای آن مضر است و تأثیر آن به روی ناخودآگاه انسان میگذارد لقب میدهد.
بسیاری از منتقدان «ویلاییها» را اثری درخور توجه دانستند؛ مثلاً نقد حیدر جوادی که با تیتر « آقای الیور استون فیلمسازی جنگ را از «شیرزنان ایرانی» بیاموز!» منشر شد و در بخشی از آن میگوید:«زنان در «ویلاییها» رزم جویان جنگجویی در خط مقدم دفاع نیستند، اما رزم آنان کمتر از بزم رزم مردانه در مواجه مستقیم با دشمن نیست. آنان سربازانی هستند که در خط رزم هستند، در تیر مقابل دشمن قرار ندارند اما روزانه با مرگهای خاموشی در کالبد زنانه اشان دست و پنجه نرم میکنند. بدین جهت نگارنده ادعا میکند که ساختار روایی این فیلم فراتر از سینمای ایران و به دلیل بدعت خاص مرزهای جهانی را در مینوردد. از همه مهمتر مقوله کارگردانی است که منیر قیدی به تنهایی میلیونها برابر از استنلی کوبریک و الیور استون بیهیچ اغراقی کارگردانی سینما میداند. با لحظات بسیار ساده نفس را در گلوی مخاطب حبس میشود و یا هر مرتبه با ورود هایس یا یک موتوری پیک، قلب تماشاگر را از درون سینه اش در میآورد. آن سوی دوربین پریناز ایزدیار در نقش خانم خیری، اثبات میکند مریل استریپ و آدری توتو به گرد پایش هم نمیرسند. طناز طباطبایی الگوهای رایج بازیگری را با ادای یک دیالوگ و یک کنش ساده به سادگی جابجا میکند و درود بر شرف ثریا قاسمی که اگر هزاران سیمرغ و شاخه گل، مسئولان جشنواره برای ایفای نقش عزیزخانم، نثارش کنند بازهم کم کاری کردهاند.»
این فیلم سینمایی تنها ۱۴ سینما در سراسر کشور در اختیار دارد؛ که از این بین فقط ۴ سینما سهم حوزه هنری است. حوزه هنری که شاید یکی از کارهای اصلیاش حمایت از فیلمهای این چنینی است. این سیر نادیده گرفتنهای فیلمهای مانند «ویلاییها» دیگر دارد به یک روند معمول تبدیل میشود؛ روندی که فیلمهای مانند«ماجرای نیمروز»، «سیانور» و «بادیگارد» را قربانی کرد.
دست آخر این سوال به ذهن متبادر میشود که چرا فیلمهای طنز در سینمای ایران به محض شروع اکران حداقل ۱۰۰ سینما در اختیار میگیرند و در مقابل فیلمهای که حرفی برای گفتن دارند به قهقرا میروند؟ آیا ماموریت سینما خنداندن است؟ اگر این چنین است چرا هالیوود که کعبه آمال بسیار از مدیران فرهنگی کشورمان است رو به سمت ساخت فیلمهایی آورده است که حرفی برای گفتن دارد؟ آیا سینما میخواهد منجی ما باشد؟ یا میخواهد دستمان را گرفته و به قهقرا ببرد؟ مگر نه آن که سینما مهمترین ابزار تبادل فرهنگی است؟ آیا فرهنگی که میخواهد از سرزمین ما با کشورهای دیگر تبادل شود فیلمهای طنزی است که «هیچ» را به ارمغان میآورند؟