در روز اول جشنواره در برج میلاد فرصت شد تنها دو تا از آثار بخش چشمانداز را تماشا کنم: «او» و «آزاد به قید شرط»
«ایتالیا، ایتالیا» و «خانه دیگری» دیگر فیلمهای روز اول بود که متاسفانه فرصت تماشای آن فراهم نشد،اما طبق آنچه شنیدم و خواندم، ظاهرا چیز چندان مهمی را از دست ندادهام. این را به اعتماد دوستان و منتقدانی میگویم که فیلم را دیده بودند و البته چندان راضی از صندلیهای سالن اصلی برج میلاد برنخاسته بودند.
به هرحال سهم من از روز اول جشنواره دیدن دو فیلم پایانی بود. البته تماشای فیلم اِو به لطف تاخیرهای تمامناشدنی برگزارکنندگان جشنواره حاصل شد. نمایش با تاخیر اولین فیلم روز اول، مانند دومینو به سایر فیلمها هم رسید تا فیلم «او» که قرار بود طبق جدول در ساعت ۲۰:۳۰ اکران شود، دقیقا با یک ساعت تاخیر روی پرده عریض و طویل سالن برج میلاد به نمایش دربیاید.
برداشتهای یک خبرنگار که «تقریبا هیچ» ادعایی در حوزه نقد ندارد را در ادامه و به شرط بقا در روزهای آتی میتوانید در اینجا بخوانید:
«اِو»؛ مخفیکاری در ترافیک دیالوگها
نویسنده و کارگردان: اصغر یوسفینژاد
بازیگران: رامین ریاضی، محدثه حیرت، غلامرضا باقری، صدیقه دریانی
از همان ثانیه اول فیلم، با یک شگفتانه مواجه میشوی. فیلم زبان اصلی است! یعنی از همان پلان اول و تا آخرین دیالوگ انتهایی فیلم، شما یک واژه غیرآذری پیدا نمیکنی. این یعنی اینکه باید پرده سینما را دوپاره کنی. بخشی فیلم و بخشی زیرنویس. همراهی با داستان برای کسانی که زبان آذری را نمیدانند، از سخت هم سختتر است. نمیدانی فیلم را ببینی یا برای اینکه بفهمی اصلا فیلم چه میگوید، زیرنویس را بخوانی؟! آن هم در شرایطی که فیلمی که پیش رویت قرار دادهاند، اساسا دیالوگمحور است و البته پردیالوگ.
اما از این شگفتانه که عبور کنیم، باید به این نکته اشاره کنیم که فیلم از لحظهای شروع میشود که تا تو به خودت بیایی وسط معرکهای قرار گرفتهای که تقریبا هیچ چیزی از آن نمیدانی و این کارگردان فیلم است که تصمیم گرفته با استفاده از شیوه پنهانکاری، اطلاعاتی که تو به دنبالش هستی را به شیوه قطرهچکانی به خوردت بدهد و قطره آخر و در واقع اصل ماجرا هم در سکانس پایانی به کامت ریخته میشود. داستان ظاهرا دچار صحنههای هیجانانگیز است، اما به واقع اگر ۳۰ دقیقه از فیلم ۷۷ دقیقهای «اِو» را هم رو میز تدوین جا میگذاشتند، مخاطب هیچ چیزی را از دست نمیداد. دیالوگهای پرتعداد فیلم، تنها به شکلهای مختلف و از زبان شخصیتهای فیلم تکرار میشود و عملا فقط این دیالوگها هستند که قرار است داستان را به پیش ببرند. نکته دیگری که درباره این فیلم به آن باید اشاره کرد، دوربین روی دستی است که با توجه به قاببندیهای نهچندان مشخص، هم چشم بیننده را خسته میکند و هم با آن نماهای بسته، چیز دندانگیری از محیط پیرامونی فیلم، به بیننده القا نمیشود. اصرار بر حرکت سیال دوربین و آن هم در شرایطی که نه قرار است مخاطب چیز خاصی ببیند و نه گرهای باز شود، را نمیتوان حرفهایگری نامید.
نکتههای دیگری را هم میتوان برای این فیلم برشمرد، اما شاید حاشیه دیگری که میشود برای این فیلم نوشت، نمایش کج و معوجی از هموطنان عزیز آذری است که متاسفانه کارگردان بر آن اصرار دارد و جز پسرعمه هیچ شخصیتی در این فیلم آدم حتی خاکستری کمرنگی هم نیست. هرکسی به نحوی وجوهات منفی شخصیتی خود را مقابل دوربین قرار داده است.
شاید یکی از معدود نقاط مثبت فیلم برخی از بازیهای بازیگرانی باشد که هیچکدامشان را در هیچ فیلم دیگری احتمالا ندیدهاید.
«آزاد به قید شرط» فیلم ساختن بدون هیچ قید و شرط
نویسنده و کارگردان: حسین شهابی
بازیگران: امیر جعفری، لیلا اوتادی، شقایق فراهانی، دیبا زاهدی، امیر دلاوری، رامین راستاد، شکرخدا گودرزی، امیر دژاکام، سیامک احصایی، علیرضا ثانیفر و...
رانتخواری، قدرتطلبی آدمهای ریشدار!، فساد و فحشا، حمایت از تولید ملی، خلاءهای قانونی، مجازاتهای غیرمنصفانه، لوتیگری، تربیت درست فرزندان و...
اینها را اگر توی یک ظرف بریزی و هم بزنی، میشود فیلم «آزاد به قید شرط». البته طبیعی است که حل کردن این همه حرف و موضوع اگر نشدنی نباشد، به شدت سخت است و البته در این فیلم نشده آنچه قرار بوده است.
فیلمی که نه مشخص است برای چه ساخته شده، نه اصلا چرا برای سینما ساخته شده است. فیلمی که اگر در قالب تلهفیلم هم ساخته میشد، ضربهای به فیلمنامه آن وارد نمیشد و حتی میشد به صورت سریالی آنرا دنبال کرد. اینطوری شاید فیلمساز فرصت بیشتری برای پرداختن به این همه خرده داستانها مییافت.
فرض کنید امیر جعفریِ سریال «زیر هشت» سیروس مقدم را آوردهاند. کمی پیرتر شده و البته شاخ و شانهکشیدنها و رفتارهای عصبی و غیرمنطقیاش هم کمتر شده است. اتفاقا اینجا هم به یک دلیل اشتباهی به زندان افتاده و به قول خودش ۱۰ سال از بهترین سالهای زندگیاش را توی زندان گذرانده است. حالا پس از آنکه نیمی از محکومیتش را سپری کرده از زندان به قید شرط آزاد میشود و با مشکلاتی مواجه میشود که اثرات حضور او در زندان است. از ازدواج مجدد همسر سابق گرفته تا مشکلات دختر دم بختش.
شعارزدگی درست مثل فیلمهای مسعود دهنمکی در این فیلم هم دیده میشود. فیلمساز آن همه سوژه و معضل را روی هم ریخته و با ۱۱۵ دقیقه فرصت میخواهد از همه آنها بگوید، اما در واقع از هیچکدامشان نمیتواند حرفی بزند و به قول معروف مسئله را حل کند. فقط میتوان شلختگی را به وضوح دید و تاسف خورد از اینکه چرا چنین فیلمی فرصت حضور در چشمانداز سینمای ایران را یافته است. اینکه چرا فیلمی ساخته میشود که هیچ دلیل موجهی نمیتوان برای آن یافت. فیلمی ساخته میشود که فقط شعار میدهد و گویی بازیگران از روی کاغذی که کارگردان به دستشان داده بیانیه میخوانند.
روابط آدمها تعریف مشخصی ندارد و شما هرلحظه باید منتظر باشی تا یک اتفاق باورنکردنی بیفتد. رابطه دختر و همسرش از یک عشق پرکشش ظاهری به یک نفرت عمیق میرسد و دست آخر دوباره به سمت عشق برمیگردد. لوتیهای فیلم، اول مخالف برخورد فیزیکی هستند، اما بعد به قصد کشت به آن آقای ریشدار فاسد حمله میکنند. دختر فاحشه در یک تصمیم جدی، از خانه فساد بیرون میزند، اما برای کمک به شخصیت اول فیلم دوباره لباس فاحشگی میپوشد و...
متاسفانه بازیها هم آن چیزی نیست که از نامهای معروف بازیگران انتظار میرفت. جز امیر جعفری که البته همان تکرار بدون پیشرفت بازیاش در سریال مقدم بود.