درست همانند چای قند پهلویی است که در گذشته دور دم کشیده باشد و امروز پس از جوشیدنهای پیاپی درون استکانهای کمر باریک نوستالژیک سینما به خورد مخاطبان داده شود!
همین دو سه سال پیش بود که سناریویی غرب پسند توسط یک کارگردان نمای تازه از راه رسیده و عرقش نخشکیده به فیلمی تبدیل شد و با مشارکتهای اسپانسر گونه جریانهای پشت پرده به فستیوال بینالمللی رفت تا بدون دلیل مبرهن اسکار را به همراه بیاورد! چون ضد واقعیتهای انکارناپذیر فرهنگ اسلامی مردم ایران است!
درست ۹ سال پیش بود که فیلم هنجارشکن کیانوش عیاری با نام خانه پدری توسط شورای بررسی مردود و در نهایت غیر قابل نمایش اعلام و توقیف شد و تلاشها برای بیرون کشیدن آن از انبار و بردن روی پرده عمومی سینما طی این سالها ادامه یافت که البته با مقاومتهایی روبرو بود اما گروه معدودی در جناح مقابل مثل همیشه از رو نمیرفتند و با تغییراتی بسیار محدود طی شش سال اخیر آن هم نه در موارد اساسی و ضد فرهنگی بلکه در حواشی آن، فیلم را از کانال فیلتر بانان کاملاً جدید و یکدست عبور داده تا به نمایش بگذارند!
شاید در ساخته پیشقراول اسکار یعنی جدایی نادر از سیمین تلاش چندانی به منظور شکستن خطوط قرمز نمایش آن هم از نوع عصاره حماسه اربعین نکرده باشد اما خانه پدری از جهتی به سوی یکی از پدیدههای کربلای حسینی یعنی پرده گردانی رفته و ابزار تعزیه خوانی را زیر سوأل برده است تا بهگونهای کل ماجرا را تحت تأثیر خود قرار دهد و این همان نکتهای است که اعضای شورای بررسی فیلم نخواسته یا نتوانستهاند تشخیص دهند تا نمایش عمومی آن راه خود را به سوی فستیوالهای هنجارشکن در غرب هموار سازد!
داستان فیلم بر این چهارچوب استوار شده که پدر خانواده تعزیه گردان است و حکایت فیلم مربوط به نیمقرن پیش میباشد.
او و خانوادهاش در خانهای قدیمی زندگی میکنند که بر اثر یک اتفاق برای نسلهای بعد نحس باقی میماند زیرا دختر ساکن در این خانه برخلاف مقررات و در اثر کنجکاوی کودکانه به اتاق ممنوعه برای ورود اعضا خانواده سرک میکشد و پدر از فرزند پسر میخواهد تا این تمرد را با مجازات کشتن او جبران نماید! و این اتفاق تأسفآور میافتد که پسر پاره سنگی بر مغز دختر میکوبد تا این صحنه فجیع به پوستر فیلم تبدیل و توسط معاندان در سراسر جهان به نمایش گذاشته شود!
همانگونه که صحنه ورود دختری ایرانی به موطنش با ذبح گوسفند قربانی در مقابل پای او روبرو و در فیلم به خاطر دخترم برای نمایش به آنتن ماهوارههای زنجیرهای سپرده تا برای سراسر دنیا به نمایش گذاشته شود! که این آغاز هنجارشکنی دیگر در خانه پدری خواهد بود تا همانند گذشته در طول تاریخ کوتاه سینمای فرمایشی ایران تکرار شود!
ساخته کیانوش عیاری در ۱۰ سال پیش یکی از فیلمهای کم هزینه اما پرحاشیه سینمای ایران است زیرا همه بازیگران آن را چهرههای یکبار مصرف تشکیل میدهند که به نظر میرسد نه تنها حقالزحمهای دریافت نکرده بلکه امکان دارد ارقامی هم به عنوان معرفی خودشان پرداخته باشند!
البته مهران رجبی را میتوان از این گروه جدا دانست زیرا مثل همیشه بازی تکراری خود را دارد.
سناریوی فیلم و کارگردانی آن هیچ پیام سازندهای برای مخاطبان خود به همراه نیاورده به جز لحظه کوتاهی که کودکی از نسل سوم ساکن در این خانه از پنجره زیر زمینی که قتل در آن اتفاق افتاده به تابی در حیاط نگاه میکند که خالی اما در حرکت است. سوا از اینکه محتوای فیلمنامه نمیتواند جامعه یکپارچه مواجه با مشکلات عدیده موجود بر اثر فشار تحریمها را اغنا نماید بلکه هجوم عاطفی شدیدی را بر آنها تحمیل میکند که نوعی انفجار و انزجار از سینمایی را به همراه دارد که این روزها با رکود شکننده روبرو است به خصوص این فیلم تاریخ مصرف گذشته که نقش اولی برای تبلیغ صحنهای خود ندارد و همچون چای کهنه دم تازه جوش میباشد تا طعم گس آن ذائقه تماشاگر خود را تلخ نماید و برای نسلهایی که تهی از فرهنگ گذشتههای اجدادشان شدهاند و همه چیزشان در صفحه گوشی تلفنهای همراه و تبلت ها خلاصه میشود نوعی سم خطرناک به حساب آمده و یکی از میخهای پایانی باشد که به درب تابوت فرهنگ اجتماعی این آب و خاک کوبیده میشود!
علنی کردن بعضی از ناهنجاریهای اجتماعی هرچند موجود باشند به نوعی انگ زدن به مسیر انقلاب اسلامی است تا یکی از منتقد نماهای جامعه بگوید: بهترین لحظههای ناب این فیلم همان زمانی است که پسر با پاره سنگ به پیشانی دختر میکوبد تا خون جاری شود؟!
نویسنده: حسن روانشید