سی سال از روزهای پرشکوه هشت سال دفاع مقدس میگذرد که حاصل آن عروج جاودانه برای شهدا بود و درد و رنج عارفانه جهت مجروحانی که در شرایطی قابل قبول در زیر ماسکهای اکسیژن زندگی میکنند. آنها عشق ساختند اما حسرت معامله نکردند بلکه هرچه دادند و آنچه گرفتند بده و بستانهای برد بردی بیش نبود.
یکی از آرزوهای دست یافتنی شهدا، مجروحان و آزادگان دفاع مقدس همین بود که این سنت و فرهنگ ناب همچنان باقی بماند و الگویی باشد برای زندگی آرام پس از آن تا کسانی که در این حیطه هستند طعم خوش آزادی و آرامشی را که با پرداخت هزینهای کلان به دست آمده است با یکدیگر تقسیم کنند و مشترکاً از برکات آن مستفیض شوند اما افسوس که هنوز هم معدودی پیدا میشوند که در همین دوران هم سرنا را از ته مینوازند و چون گذشته همچنان ساز خودشان را کوک میکنند تا در عالم نسیان و فراموشی باقی بمانند! هنوز هم روح پرفتوح شهدای گرانقدر در میان ما حضور پررنگ دارد و میبینند تا در عالم باقی شهادت دهند که آیا در کنار آرمانهای جان برکفشان باقی ماندهایم یا تغییر مسیر داده و به سوی ناکجا آبادها میرویم؟! هنوز هم جانبازان نشسته بر روی ویلچرها در سطح شهر تردد میکنند و به مقایسه این روزها با زمانی که در جبههها بودند میپردازند اما تعدادی از آنها که قادر نیستند از تخت خوابهای خود جدا شده و اندک زمانی را بدون ماسک اکسیژن سپری کنند زیرا آثار مخرب و زیانبار بمبهای شیمیایی رهایشان نمیکند بنابراین از هر آنچه در بیرون از آسایشگاهها و اتاقهای دربسته آنها میگذرد بیخبرند و شاید در رؤیای خود میاندیشند همهچیز بر وفق مراد است و کسانی که وامدار این شهامتها هستند به تعهدات خود پایبند ماندهاند. روزها و شبها همچنان میگذرد اما دردهای به جا مانده از بمبارانهای شیمیایی این دقایق را به سالی برای آنها تبدیل نموده است تا رنجها را تحمل نمایند و برای رضای خدا دم نزنند. در این میان کسانی نیز پیدا میشوند که نقش اسطورهها را به خوبی میشناسند زیرا وقایع صدر اسلام را مطالعه و در مقام قیاس با آنها برآمدهاند بنابراین بر اساس این آشنایی و قرابت خود را موظف و متعهد میدانند تا به منظور تأمین آسایش روح آنها هرگونه که میتوانند خدمتگزار جامعه باشند. بنابراین همه توان خود را به کار میگیرند تا در جنگ اقتصادی و دفاع از ارزشهای معنوی و مدیریت نیازهای مادی دوش به دوش اجرای اعتقادات کسانی باشند که در گلستانها آرمیدهاند و یا در آسایشگاهها چشم به راه خبرهای خوب و امیدوارکننده هستند. یکی از این گلواژههای شکفته که از نسلهای پس از انقلاب اسلامی است دست به کاری خارقالعاده زده تا بدینوسیله به کمک کسانی برود که بهگونهای فاقد تواناییهای جسمی هستند. این کارآفرین به ایجاد کارگاهی در شمال شرق اصفهان اقدام نموده که تعدادی از همین مددجویان جسمی در آن مشغول به کارند تا به نحوی بتوانند باورهای خود را حفظ و مددکار دیگران باشند. این مجموعه کوچک که جمعاً ۸ کارگر در آن مشغول به کارند، تجهیزات ارتوپدی از جمله ویلچر و واکر را در حد استاندارد تولید و با شرایط سهل در اختیار نیازمندان میگذارد. کار در این واحد صنعتی بر اساس توان جسمی و روحی کارگران مددجو تعریفشده تا بتوانند با علاقهمندی وافر به آن بپردازند. از سویی مدیریت صبور و جوان آن که خود را درگیر تحریمها و کمبود قطعات میداند ناچار میشود بهجز کارآفرینی به فکر آفرینی نیز بپردازد که آخرین ابتکار در این مورد فراخوان عمومی برای تحویل اقلام ارتوپدی ازجمله ویلچر و واکرهای فرسوده و غیرقابل استفاده تلنبار شده در انباریها و زیرزمینهاست که خاک میخورند تا بتوانند به نحوی بازسازی و قابلاستفاده شوند. هماکنون بیش از صد دستگاه اقلام موردنیاز توانبخشی ازجمله ویلچرهای تازه ساختهشده در این کارگاه به دلیل کمبود یک یا چند قطعه قابل بهرهبرداری نیستند که در گوشهای از آن دپو شده و در حال فرسودهشدن میباشند و از سویی هیچ ارگانی نتوانسته دست این کارآفرین خدمتگزار را به نحوی بگیرد که اینگونه ایثارگرانه و بدون هیچ چشمداشت مادی به یاری سازمان بهزیستی و وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی و نیازمندان به محصولات توانبخشی شتافته است اما آنهایی که باید صدای او را بشوند فتیله در گوشهایشان چپاندهاند تا در این مکان با عشق بسازند اما با حسرت معامله کنند!
نویسنده: حسن روانشید