عربستان بار دیگر لرزید. سرانجام پادشاه سعودی طی حکمی بن نایف را از مقام ولیعهدی کنار گذاشته و فرزندنش بن سلمان را به این مقام گمارد. این اقدام به منزله آن است که ساختار قدرت در عربستان کاملا دگرگون شده و از ساختار بن عبدالعزیز که بر اساس شرایط سنی و نسلبندی شاهزادگان تقسیم قدرت میشد به عرصه موروثی پدر در پسر تغییر کرده است. رویکردی که میتواند تبعات بسیاری برای درون و بیرون عربستان به همراه داشته باشد. با توجه به وابستگی شدید سعودی به تصمیمگیریهای آمریکا و انگلیس این سوال مطرح میشود که چرا کشورهای مذکور به این امر تن داده و بنسلمان چه وعدهها و تعهداتی در ازای این تغییرات داده است؟
آنچه پس از مرگ ملک عبدالله و به قدرت رسیدن سلمان از سوی محافل و اندیشکدههای آمریکایی و انگلیسی مطرح میشد آن بود که وجود ساختاری پیر و فرسوده موجب هزینههای بسیاری برای این کشورها در عربستان شده است لذا باید ساختاری جوان در راس قدرت قرار گیرد که تا سالهای سال ضمن تامین منافع آنها هزینه تغییر ساختار برای آنان نداشته باشد. در این میان دو دیدگاه مطرح بوده نخست تغییر قدرت به نسل دوم که شامل افرادی همچون بن نایف ولیعهد میشود که دوره پنجم و ششم عمرشان را سپری میکنند و دیدگاه دوم انتقال قدرت به نسل سوم یعنی بن سلمان که در دهه سوم و چهارم عمرشان هستند. با توجه به برکناری نایف میتوان گفت که گزینه دوم مورد توافق این کشورها قرار گرفته است. حال این سوال مطرح است که بن سلمان چگونه توانسته در این نبرد بر نایف و یا همان نسل دومیها پیروز شود؟
بررسی تحرکات سعودی در منطقه و در داخل نشان میدهد که خاندان سلمان در ازای این دستاورد امتیازات بسیاری داده که به مرور به مرحله اجرا در آمده و میآید. در عرصه داخلی غربیها برخی تغییرات اجتماعی و ساختاری را طلب میکنند تا به گفته خود مانع از انفجار اجتماعی در این کشور شده، لذا برآنند برخی آزادیهای هدایت شدهای را برای مردم در نظر گیرند تا از قیام نهایی آنها که میتواند یک انقلاب بزرگ باشد جلوگیری کنند. بن سلمان بارها بر اجرای این طرح تاکید کرده و سند ۲۰۳۰ نیز در این راستا ارائه شده است. در حوزه بیرونی نیز آمریکاییها انتظار دارند تا سعودی همچنان حرکتهای رادیکال را به نیابت از آنها در حمایت از تروریسم، اقدام علیه ایران و مقاومت صورت داده و در این عین حال عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی را اجرایی سازند. مواضع بن سلمان مبنی بر مقابله گسترده با مقاومت و تامین منافع آمریکا در منطقه و نیز گزارشهای منتشره در باب روابط نزدیک وی با صهیونیستها را میتوان برگرفته از همین تعهدات دانست.
بر این اساس میتوان گفت که بن سلمان در ازای اجرای بدون چون و چرای خواستههای آمریکا و انگلیس توانسته این سمت را بدست آورد که نتیجه آن برخی تغییرات در داخل عربستان و استمرار رادیکالیسم سعودی در منطقه خواهد بود.