هفته هنر انقلاب اسلامی در شرایطی برگزار میشود که به وضوح در دهههای گذشته برای بسیاری از مدیران فرهنگی کشور، کُتب، نشریات، فیلمها، سریالها، نمایشها، قطعات موسیقی و مانند اینها که مروج ارزشهای سبک زندگی غربی بوده و ارزشهای فرهنگ زندگی اسلامی ایرانی و حدود الهی را تقبیح، تمسخر و تضعیف کردهاند، مشمول اصل ۱۵۳ قانون اساسی نشده و به بهانه آزادی قلم و بیان با آنها برخوردی صورت نگرفته است. در حالی که کم نبوده مواردی که به صراحت امنیت فرهنگی جامعه و به تبع آن، استقلال فرهنگی، امنیت ملی و استقلال کشور را مورد هدف قرار داده و خواهان تسلط فرهنگی نظام سلطه بر مغز و قلب جوانان، نوجوانان، کودکان، زنان و مردان جمهوری اسلامی بودهاند.
پس آیا در آستانهی چهل سالگی استقرار جمهوری اسلامی، زمان آن نرسیده که مدیران فرهنگی کشور و متولیان ارشاد اسلامی، تفسیر خود از قوانین روی کاغذ را قدری توسعه دهند؟ کافی است در نظر گرفته شود اضمحلال فرهنگی جامعه مسلمان ایران در عصر پهلوی دوم، جُز با همراهی و همکاری گسترده رسانهها با سیاستهای فرهنگی حکومت در بسط و اشاعه گزارههای مدنظر استعمارگرانِ فرهنگی کشور ممکن نبود.
پس شاید اصلیترین پرسشی که میبایست در هفته هنر انقلاب اسلامی مطرح شود آن است که آیا شباهت بین عملکرد فرهنگی و هنری عصر حاکمیت پهلوی اول و دوم با بسیاری از رسانهها و تولیدات فرهنگی و هنری امروز جمهوری قدری زیاد نیست؟ آیا ماحصل تماشای بسیاری از فیلمهای تولید شده دهههای اخیر، یأس، ناامیدی، نمیتوانیم، بیآرمانی، خمودگی، بیهویتی، تحقیر فرهنگ خودی، مصرفگرایی، تنپروری، رفاهطلبی و... نیست؟
آیا اطلاق "گناهکار" برازندهی بسیاری از مدیران و اهالی فرهنگ، رسانه و هنر عصر طاغوت و مدیران و متولیان حال حاضر فرهنگی و هنری کشور نمیباشد؟ با این وجود آیا همچنان باید به حمایت از فیلمهایی که روی کاغذ از خطوط قانونی عدول نکرده اما نتیجه جریانسازیهای فرهنگی آنها در آینده ای نه چندان دور به وضعی مشابه دوران طاغوت ختم میشود، ادامه داد؟
در این میان متأسفانه گویا یکی از وجوه اشتراک متولیان فرهنگی و سینمایی حال حاضر کشور با برخی مدیران فرهنگی و سینمایی گذشته و پیشین جمهوری اسلامی، بیزاری از منتقدان متعهد و دلسوز انقلابی است؛ به طوری که عمق بیزاری ایشان را میتوان در بیان ناپسند و حواله دادن منتقدان به موعد اکران آثار سینمایی در فرمایشات امثال جناب معاونت ارزشیابی و دبیر جشنواره فیلم فجر مشاهده نمود: «... فیلمی که مجوز ساخت داره مجوز نمایش داره، در زمان خودش میره اکران میشه، دوستان هم میتونن نقد بکنن، هرچقدرهم دوست داشتن میتونن فیلم رو نقد بکنن، هیچ چیزی مهمتر از قانون در جمهوری اسلامی نیست و هیچ خط قرمزی مهمتر از اینکه در چارچوب قانون رفتار بکنیم وجود نداره»، در این نگاه که با تحقیر و تمسخر نیز آمیخته است، منتقد صرفا اجازه دارد نقد بیخاصیتی که نمیتواند مانع تخریبهای فرهنگی آثار مخرب باشد، منتشر کند؛ منتقدان دلسوز و متعهد هرچقدر دوست داشته باشند میتوانند نقد بنویسند، اما نقدی که تنها یک نظر و دیدگاه است و منتقد نباید انتظار داشته باشد که براساس نقد او با آثار مخرب و ضد امنیت و مصالح فرهنگی جامعه برخورد شود؛ بلکه آن آثار برای جلوگیری از تضییع حقالناس سازندگانش باید اکران سراسری شده و نهایت اثرگذاری خود را صورت دهند، آنگاه نقدها شاید در سالهای آینده توسط مدیرانی دیگر برای تولید آثار بعدی مورد توجه قرار بگیرد!
البته باید توجه داشت که این قبیل بیزاری از منتقدان انقلابی، از همان دهه نخست عمر انقلاب اسلامی و در نوع مواجههی مدیران التقاط اندیش فرهنگی کشور با هنرمندان و منتقدان متعهدی چون آقا سیدمرتضی آوینی وجود داشته است؛ منتقدی که قرار بود تا به عنوان سید شهیدان اهل قلم سرمشق منتقدان انقلابی پس از خود گردد و مسئولان و متولیان فرهنگی و هنری کشور را از برای تحقق هنر انقلاب اسلامی پاسخگو سازد و ضعف و ناتوانی مدیران فرهنگی کشور در فهم آرمانهای انقلاب اسلامی را مرتفع سازد و ایشان را به دوری از ژِستهای منورالفکرانه و پیادهسازی نسخههای غربی مُلزم و در مقابل به پیاده نمودن راهبردهای فرهنگی انقلاب اسلامی و درک نگاه متفاوت سبک زندگی اسلامی - ایرانی مقید نماید.
با تاسف فراوان باید بر این واقعیت اذعان داشت که بررسی مجموع عملکرد مدیریان فرهنگی کشور در طی ۳۹ سال گذشته حاکی از آن است که عمدتا مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی به هیچ عنوان استراتژیست فرهنگی نبوده و از مشاوره با منتقدان انقلابی نیز بیبهره بودهاند، که اگر خلاف این امر موضوعیت داشت امروز پسرفت فرهنگی اسفبار دهههای گذشته به ولنگاری فرهنگی ختم نمیشد.
فقدان توانایی اندیشه ورزی و عدم استفاده از نیروهای مؤمن انقلابی کلان و جامع نگر سبب شد تا عرصه فرهنگ و هنر جمهوری اسلامی میدان آزمایش اندیشههای التقاطی گردیده و معجون درهمی از آموزههای اسلامی، لیبرالی، چپی، شرقی و... در آن پیادهسازی شود. باید توجه داشت که افراد غربگرا یا التقاط اندیش نمیتوانند استراتژیستهای فرهنگی یک حکومت دینی باشند، چراکه اساسا نمیتوانند از مؤلفههای فرهنگ بومی که بعضا از نظر فرهنگ غربی تمسخرآمیز است، حفاظت و صیانت کنند.
به این ترتیب هنرمند متعهد انقلابی که در جایگاه یک استراتژیست فرهنگی بقای جامعه در حوزه فرهنگ را مدنظر قرار میدهد نسبت به کلان موضوعات فرهنگی و سبک زندگی اشراف داشته و صرفا به وجود یا عدم وجود صحنههای آشکار جنسی یا توهین به مقدسات و سایر پارامترهای ظاهری جهت ارزیابی آثار بسنده نمیکند. اگر تنها بخشی از افرادی که در چهل سال گذشته به انواع محصولات فرهنگی و هنری مجوز ساخت، انتشار، نمایش و... دادهاند، دارای توانایی اندیشهورزی، کلاننگری، جامعنگری، نگاه تمدنی و... میبودند، امروز وضعیت فرهنگی جمهوری اسلامی چنین نابسامان و آشفته نمیشد. طبیعی است پایبندی به شرعیات، علاقمندی به اسلام، رعایت اخلاقیات، گریه بر شهدای کربلا و مواردی از این دست، برخورداری افراد از نگاه راهبردی را تضمین نکرده و شایستگی تصدی بر مناصب فرهنگی را نمیرساند.
منتقد متعهد انقلابی در جایگاه یک استراتژیست فرهنگی فردی است که نسبت به قلب و ذهن آحاد افراد جامعه تا دورترین روستاهای کشور احساس مسئولیت کرده و محصولات هنری و فرهنگی را از حیث اثرگذاری بر باورها، اعتقادات و سبک زندگی آنها مورد بررسی قرار میدهد. اینکه یک محصول فرهنگی همچون یک فیلم سینمایی افراد جامعه را به راه سعادت میکشاند یا هلاکت؟ آنها را مؤمنتر میکند یا مُلحدتر؟ عُمر آنها را تباه میکند یا خیر؟ و ...
منتقد متعهد انقلابی با نگاه دائم به افقهای تمدنی، خود را مقیّد به صیانت از تکتک مؤلفههای فرهنگ اسلامی ایرانی به ویژه مؤلفههای تمدنی در فرهنگ عمومی جامعه و سبک زندگی افراد دانسته و وضعیت هر یک از مؤلفهها را مورد رصد و پایش مداوم قرار میدهد.
طبیعتا مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی چنین دغدغههایی ندارند، چراکه نمیتوان پذیرفت فردی دارای این سطح از دغدغه و مسئولیتپذیری و بیتابی برای حفظ مؤلفههای فرهنگی باشد و تمام تلاش و توان خود را به صورت شبانه روزی صرف مواظبت بر حقوق فرهنگی ملت، برپایی تمدن نوین اسلامی، ارتقای فرهنگ عمومی جامعه، کمک به رشد و شکوفایی و توسعه کشور با استفاده از فرهنگ و هنر و... نماید اما ماحصل تلاش و مجاهدت و اخلاص و تعهد و تخصص و مدیریت و سیاست گذاری او برای نمونه به آثاری چون عرق سرد، هجوم، نهنگ عنبر، من سالوادور نیستم، اکسیدان، گشت ارشاد، دلم میخواد، ۵۰ کیلو آلبالو، آینه بغل، خرگیوش، مصادره و امثالهم ختم شود.
بنابراین این نوع نگاه مدیران فرهنگی و سینمایی جمهوری اسلامی به منتقدان متعهد انقلابی چندان عجیب و دور از انتظار نیست، منتقدان بایدهایی را به مدیران یادآوری میکنند که ایشان مدتها قبل التزام به آنها را کنار گذاشتهاند.
محمدعلی سلیمانی - سینمای پرس