خیلی وقت بود که نزده بودیم. تکمضراب زدن انگیزه میخواست که نداشتیم. مجوز میخواست که نداشتیم. امنیت میخواست که نداشتیم اما وزیر بهداشت که حرف بزند خود به خود همه این چیزها حل میشود. انگیزه میآید. مجوز صادر میشود. امنیت ... نه ... این یکی تامین نمیشود. اگر میشد که انتخابات نظام پزشکی به این حال و روز نمیافتاد. میافتاد؟!
برادر هاشمی: من هیچ کار غیرپزشکی نکردم؛ یعنی اگر درآمدی داشتم، پول رفته در بانک و منطق من این بوده ...
ننجون: ما هم کار ننجونی کردهایم و هم آب به آسیاب استکبار جهانی ریختهایم و هم آب حوض کشیدهایم و هم پیرزن خفه کردهایم اما یک صدهزارم شما هم پول ما به بانک نرفته و همان روز خرج شده رفته پی کارش!
من فکر کنم ٨، ٩ سال پیش، نمیدانستم که وزیر میشوم. آن موقع دنبال ماشین میگشتم. ماشین پرادو داشتم، ولی پرادوها زود چپ میکرد.
ننجون: الهی بمیرم. شما چه عذابهایی که نکشیدی. ما آن موقع یک موتور وسپا داشتیم که چپ نمیکرد. لبتر میکردید تقدیم میکردیم.
دنبال همین ماشینهای شاسیبلند بودم که گفتند این بهترین ماشین است (پورشه) که من هم خریدم؛ آن موقع حدود ٢٠٠ میلیون تومان!
ننجون: اتفاقا ما هم میخواستیم موتور وسپای خود را تبدیل به احسن کنیم ولی طلبکار آمد و جای طلبش برداشت و برد. راستی آن موقع با دویست میلیون میشد هشتصد دستگاه از همین وسپاهای صفر کیلومتر خرید.
من از روزی که وزیر شدم تا الان، یک ثانیه هم پشت آن ماشین ننشستهام.
ننجون: کار خوبی کردید. آدم عاقل ماشین کولردار و بنزین رایگان دولتی را ول میکند و پشت ماشین شخصی خودش مینشیند؟
بالاخره ضرورتهایی را ایجاب میکند و یک مسئول نمیتواند آنطوری رفتار کند که قبل از دوران مسئولیتش هست.
ننجون: البته در دوران مزوزوئیک و پارینه سنگی به این "ضرورتهای ایجاب شده" میگفتند "ریاکاری" که خدا را شکر تعریفش عوض شد و حالا دیگر مشکلی از این بابت وجود ندارد.
من میگفتم ما به جاده میرویم و بالاخره باید ماشین امن باشد. من که پول دارم، دلم هم که میخواهد. وقتی نخرم یعنی نفاق دارم، آن هم به خاطر حرف دیگران!
ننجون: عرض نکردم؟! البته بماند ما که با پراید میرویم جادهها باید "توکل" کنیم.
آنها که همین اتهامها را میزنند. آنها خودشان از همه ریاکارتر هستند.
ننجون: کدام تهمت ها؟ اینکه شما پولدارترین پزشک ایران هستید یا اینکه چند تا بیمارستان شخصی دارید یا همین پورشه کاین که خودتان گفتید؟!
من از اول هم گفتم پولدار هستم.
ننجون: همین صداقت شماست که ما را کشته!
مثل ماجرای الاغ ملانصرالدین شده ...
ننجون: ما دیگر تکمضراب نمیزنیم. چکار به کار الاغ مردم داریم؟!حرف میزنند. هر کاری کنید، داستان همان ملانصرالدین است و الاغش؛ من از روز اول، تأیید کردم که پولدار هستم. نگفتم که ندارم من از روز اول، تأیید کردم که پولدار هستم. نگفتم که ندارم من از روز اول، تأیید کردم که پولدار هستم. نگفتم که ندارم من از روز اول، تأیید کردم که پولدار هستم. نگفتم که ندارم خدمات بسیار ارزندهای در این دولت در حوزه سلامت اتفاق افتاد.