فیلمهای زیادی در طول سال ساخته و اکران میشوند که درجه موفقیت آنها با هم متفاوت است. معیارهای متفاوتی برای سنجش میزان موفقیت آنها وجود دارد. بسیاری از توجهی به این معیارها ندارد و احساس میکنند با ساخت و اکران فیلم مورد نظر خود، مخاطبان خاص را به صورت خودکار پیدا خواهند کرد و پیام خود را از طریق فیلم به آنها خواهند رساند.
اگر فیلمی با هدف رساندن پیام به مخاطبان خاص ساخته شود نیازی به تصاحب اکثریت بازار مخاطبان ندارد و تعداد کمی رقیب در محیط فیلم خود، خواهد یافت. بسیاری از فیلمسازان کشور از حمایتهای دولتی و بیت المال برخوردارند، باید مصالح عمومی را در فیلم خود لحاظ کنند و فیلم مورد استقبال و پذیرش عدهای مخصوص از مخاطبان قرار نگیرد.
به علاوه ادبیات و سبک فیلمسازی موجود در فیلم خود گواه این است که فیلمهای آنان عمومی است و این ادعا که فیلم ساخته شده نیازی به کسب موفقیت ندارد، رد میشود. یکی از مهم ترین معیارهای موفقیت فیلمها، جلب نظر منتقدان و داوران جشنواره هاست که البته میبایست صلاحیت آنها تایید شود در غیر این صورت این معیار نیز معایبی به همراه خواهد داشت.
معیار دیگر موفقیت فیلم در فروش گیشه سینماست. فیلمی که بتواند بیشترین میزان فروش را در پی داشته به موفق ترین فیلم سال بدل خواهد شد. فیلمی که رکورد دار فروش باشد، موفق ترین فیلم تاریخ بر مبنای این معیار خواهد بود.
رکورد گیشه بر دو اساس محاسبه میشود که یکی میزان فروش بر مبنای حجم ریالی و دیگری فروش بر مبنای تعداد بیننده حاضر در سالن نمایش فیلمها است. بر مبنای اول فیلم اخراجیهای ۲ به کارگردانی مسعود دهنمکی رکورد فروش بعد از انقلاب را جابجا کرد و تا سالها رقیبی برای این فیلم یافت نشد.
پس از این، فیلم عروسکی شهر موشها که مخاطبان آن بیشتر کودکان و خانوادهها بودند موفق به رکورد زنی شد. پس از آن نوبت به فیلم محمد(صلی الله) ساخته مجید مجیدی رسید که به لطف سوژه مورد احترام آن توانست رکورد جدیدی را به نام خود ثبت کند. اصغر فرهادی با فیلم فروشنده زننده بعدی رکورد فروش در سینمای ایران بود. اکران فیلم «گشت ۲» و رکورد شکنی آن نقطه عطفی در تاریخ سینماست. پس از این فیلم دیگر هیچ فیلمی موفق به ثبت رکورد نشده است. دیگر نه فیلمهای اجتماعی مانند فروشنده و نه فیلمهای تاریخی مثل محمد(صلی الله) بیشترین میزان فروش را به نام خود ثبت نکردند. در این دوره از تاریخ سینمای انقلاب، به دلیل سیاست گذاریهای ولنگارانه در وزارت ارشاد فیلمهایی ساخته و اکران شدند که وجود تنها یک مزیت نسبی باعث رکورد شکنی مکرر آنها گردید. این مزیتی نسبی چیزی به غیر عبور از خط قرمزهای اخلاقی و سیاسی نبود. این امر بدون شک با چراغ سبز دولت که آن هم انگیزهای به جز کسب آرای سیاسی مخاطبان خاموش نداشته، نبوده است. این اتفاق فرهنگی که با اهداف سیاسی انجام شده تاثیر مهمی در بازار سینمای ایران به همراه داشت.
فیلم «نهنگ عنبر۲»، دومین فیلم از دسته فیلمهایی که با زیرپا گذاشتن خط قرمزها موفق به ثبت رکورد شدند بود. به علاوه فیلمهایی نظیر «۵۰کیلو آلبالو» و «مصادره» نمونههای دیگری از این دسته از فیلمهاست که علیرغم ناتوانی در ثبت رکورد موفق به فروش بسیار بالا شدند که نام این فیلمها را در جدول پرفروش ترین فیلمهای تاریخ سینما ثبت کرد.
در ماههای اخیر، فیلم «هزارپا» به کارگردانی ابوالحسن داوودی موفق به شکستن رکورد سینمای ایران شد. این فیلم که تفاوتی از لحاظ هنجار شکنی با فیلمهای نامبرده ندارد به فروش حدود ۴۰ میلیارد تومانی دست یافت. این رقم تقریبا دو برابر رقم فیلم «نهنگ عنبر۲» بوده است. این رکورد عجیب، واکنشهای متنوعی از منتقدان و اهالی سینما در پی داشت. محتوای فیلم «هزارپا» به قدری سخیف بود که حتی علاقه مندان سینما هم ابراز خوشحالی نکردند.
اشارههای درشت سیاسی، تمسخر باورهای اعتقادی، آرایشهای غلیظ و پوششهای نابهنجار گوشهای از خطوط قرمزی است که در این فیلمها زیر پا گذاشته میشود. وجود سکانسهایی که با الگوی قبح شکنی که از قضا مخاطبین محدودی هم دارد و باعث استمرار حضور آن قشر خاص در سینما میشود، قطعا محدود به این چند فیلم نخواهد شد. هر بار و در هر فیلم جدید میبایست حجم جدیدی از تمسخر باور اکثریت مردم و بی اخلاقیهای جنسی به فیلمها اضافه شود. ادامه این مسیر قطعا هیچ خط قرمز و حریمی در فضای فرهنگی سینمایی کشور باقی نمیگذارد.
این ثمره تفکر لیبرال در مدیریت فرهنگی است که نتیجهای جز از بین رفتن ارزشها ندارد و میل مخاطب – هر چند مخاطبان کم تعداد ولی فعال باشند – برای او از همه چیز مهم تر است. باقی نماندن هیچ قبح و حریمی خطری است که سینما و فرهنگ ایران را در پی استمرار فرهنگ لیبرال در وزارت ارشاد تهدید میکند. مخاطبان این فیلمها از ابتدا زیاد نبودهاند بلکه پس از اکران هر فیلم به تعداد آنها اضافه شده است. ذائقهسازی صورت گرفته، باعث شده اقلیتی خاص سلیقه خود را به عنوان سلیقه غالب مورد پذیرش جامعه قرار دهند. تعداد این مخاطبان نسبت به سایر مخاطبان زیاد نیست ولی چون حضور فعال تری در گیشه سینما دارند و هزینه و زمان بیشتری برای تماشای فیلمهای روی پرده اختصاص میدهند باعث شده فیلمهای مورد نظر آنها فروش بیشتری داشته باشد. از بین رفتن حریمها تنها اثر وضعی این فیلمها نیست. موفقیت این فیلمها باعث میشود تهیه کنندگان سینما، سرمایه خود را صرف تولید فیلمهایی با این مضامین کنند چرا که اقبال مخاطب را در این مضامین میبینند. این باعث افزایش تصاعدی فیلمهای قبح شکن میشود. تهیه کنندگان هم راهی به جز دخیل کردن تعداد جدیدی از کارگردانان و نویسندگان به فضای این فیلمها ندارند.
نتیجه این است که کارگردانانی که سابقه تولید فیلمهای مذهبی و اجتماعی دارند در دام افتاده و آنها هم جزء طلایه داران این هنجار شکنی گسترده شوند. «ابوالحسن داوودی» که با ساخت فیلم اجتماعی «رخ دیوانه» توانسته بود نقش مهمی در نقد شبکههای اجتماعی در سینما داشته است؛ با پیوستن به این جریان و ساخت فیلم «هزار پا» به یکی از موفق ترین افراد با استفاده از این روش نادرست شده است. تاثیر این جریان تنها روی جامعه، مخاطبین و تاثیر بر روی اهالی صنف سینما نیست بلکه ادامه این روند باعث غریب تر شدن موضوعات و ارزشهای دینی و ملی خواهد شد که جامعه برای حیات خود به آنها احتیاج دارد. پرداخت به معضلات اجتماعی، نقد تصمیمات کلان سیاسی، یادآوری تاریخی و زنده نگه داشتن ارزشها موضوعاتی هستند که در اثر مدیریت لیبرال فرهنگی روز به روز کمتر در سینما دیده خواهند شد و کارکرد مطلوب سینما هر روز کمتر خواهد شد.
اما سئوال اینست که جبهه انقلاب باید چه مواجههای با این رویه غلط نماید. نباید از روشها و میدان بازی این کارگردانان و تقلید از روش جلب مخاطب توسط آنان استفاده کرد. مخاطبان زیادی پس از تماشای این فیلمها و محتوای غیر اخلاقی آن، از سینما سرخورده میشوند. این دسته از مخاطبین که بیشتر شامل خانوادهها میشود تصمیم میگیرند تفریح دیگری را جایگزین سینما کنند. بدین ترتیب سینما با مخاطبین اقلیت خود تنها میماند.
وقتی فیلمی از این نوع نباشد و نتواند سهم بالای از فروش را به خود اختصاص دهد مورد استقبال رسانهها هم قرار نخواهد گرفت و مخاطبان عام با این فیلمها آشنا نخواهند شد و برنامهای برای تماشای آن فیلم نخواهند داشت. این باعث میشود فیلمهای خارج از این الگو شانس پایینی برای موفقیت داشته باشند و عوامل فیلمهای آنان به ورشکستگی مالی و هنری دچار شوند.
مجتبی طباطبایی-برهان