غرب آسیا یک بار دیگر به کانون اصلی تحولات جهانی مبدل شده در حالی که محور این تحولات در طول چند سال اخیر تازهگی داشته و میتواند سپهر سیاسی و امنیتی آینده منطقه را با دگرگونیهایی همراه سازد. یکی از این مباحث اعلام برکناری عادل الجبیر وزیر خارجه سعودی و جانشینی ابراهیم العساف در این سمت است. الجبیر در طول سالهای اخیر همراه با بن سلمان ولیعهد سعودی محور بحران سازی منطقه بوده است که کشتار در یمن و سوریه و البته دورسازی کشورهای عربی از مساله فلسطین تنها بخشی از این سیاست بحران ساز است.
تحول مهم دیگر در منطقه اقدام کشورهای عربی در قبال سوریه است کشورهایی مانند کویت، امارات و بحرین و عربستان که در حمایت از تروریستها از هیچ اقدامی فروگذار نبوده اند اکنون نگاه دیگری را مطرح میسازند. عربستان از میلیاردها دلار برای بازسازی سوریه میگوید و کویت، بحرین و امارات نیز بازگشایی سفارتخانههای خود در سوریه را مطرح میکنند البته پیش از آنها اردن، تونس و سودان نیز احیای روابط با سوریه پس از ۷ سال را اعلام کردند.
در تحولی دیگر در منطقه در حالی آمریکا خروج نظامیانش از سوریه را اعلام کرد که همزمان ترامپ رئیس جمهور آمریکا در سفری دزدانه به عراق اعلام کرد که نیروهایشان در عراق خواهند ماند. نکته قابل توجه در این تحولات آن است که این کشورها برگزاری مذاکرات صلح در یمن را برای مقابله با نفوذ ایران عنوان میکنند و بازگشت عربها به سوریه را اقدامی برای جلوگیری از گسترش حضور ایران عنوان میکنند و ترامپ نیز ادعا میکند که ماندن نیروهای آمریکایی در عراق برای مقابله با ایران است.
حال این سوال مطرح میشود که واقعیت ماجرا چیست و چرا آنها چنین ادعاهایی را مطرح میسازند؟ بررسی تحولات منطقه چند نکته اساسی را آشکار میسازد. نخست آنکه کشورهای مذکور و البته شرکای آنان یعنی برخی کشورهای غربی و رژیم صهیونیستی در طرح حمایت از تروریسم شکست خورده اند و عملا نمیتوانند از این ابزار برای رسیدن به سلطه گری در منطقه بهره گیرند.
دوم آنکه کشورهای مذکور با رسوایی جنایت کشتار در سوریه، عراق و یمن مواجه شده اند چنانکه سازمان ملل بارها بر نقش ائتلاف آمریکایی ـ سوری در نسل کشی علیه یمن اذعان کرده است. سوم آنکه کشورهای مذکور در صحنه جهانی با رسوایی جنایت علیه بشریت مواجه شده و جهانیان آنها را عامل بحران و ناامنی جهانی دانسته و خواستار مجازات آنها هستند این امر چنان بوده که در بسیاری از کشورها علیه جنایات کشورهای مذکور تظاهرات مردمی برگزار شده است.
هر چند که کشورهای غربی و آمریکا به دنبال آنند تا اقدامات خود را به ایران نسبت داده و آن را منفی نشان دهند ما در ورای آن چند نکته قابل توجه است. اولا گفتمان آنها اذعان و اعتراف به اقتدار و جایگاه منطقهای ایران است اقتداری که دامنه آن سراسر منطقه را دربرمیگیرد چنانکه اخیرا طی سفر رسمی دبیر شورای عالی امنیت ملی کشورمان به افغانستان دولتمردان این کشور خواستار نقش آفرینی گسترده جمهوری اسلامی در مبارزه با تروریسم در برقراری امنیت در این کشور شده اند. این درخواست در شرایطی صورت گرفته که ۱۷ سال است که نیروهای غربی با تمام تجهیزات و امکانات نظامی در افغانستان حضور دارند اما نتوانسته اند اقدامی برای تحقق امنیت و ثبات این کشور صورت دهند.
ثانیا نوع رفتار آمریکاییها و کشورهایی مانند انگلیس و فرانسه نشان میدهد که آنها با برجسته سازی ادعاها علیه ایران به دنبال توجیه حضور نظامی در منطقه هستند چرا که میدانند طرح آنها برای استفاده از تروریسم به واسطه حضور موثر ایران و متحدانش در مبارزه با تروریسم نتیجه نداده و لذا برآنند تا بهانه جدیدی رای نظامیگری خود ایجاد کنند.
ثالثا کشورهای عربی با رسوایی شکست در برابر سوریه مواجه شده اند در حالی که میدانند گزینههای جز تسلیم شدن در برابر اراده ملت سوریه ندارند و باید روابط خود را با نظام این کشور را برقرار سازند. آنها که برایشان اقرار به شکست سنگین میباشد به دنبال بهانه ای برای توجیه این عقب نشینی هستند که ادعای حضور در سوریه برای مقابله با نفوذ ایران از آن جمله بهانه است.
با تمام این تفاسیر یک اصل مهم مطرح است و آن اینکه با توجه به کاهش تهدیدات امنیتی در منطقه و روندی که شکل گرفه است آیا حضور ایارن در معادلات منطقه باید پایان یابد و یا باید طراحی دیگری صورت گیرد؟ هر چند که برقراری ثبات و امنیت در منطقه میتواند مولفه ای برای کاهش حضور نظامی ایران در منطقه باشد اما یک اصل را باید در نظر داشت و آن اینکه اکنون شرایط منطقه در چارچوب یک ویرانی سراسری قابل تعریف است.
این ویرانهها با توجه به حجم گسترده آوارگان که به کشورهای خود باز میگردند از یک سو زمینه ساز ایجاد شکل گیری گروههای شبه نظامی و تهدید امنیتی جدید میشود و از سوی دیگر قدرتهای بزرگ تلاش خواهند کرد تا با حضور فعال در بازسازی منطقه ضمن کسب درآمدهای اقتصادی کلان -در حالی که کشورهایی مانند ایران هزینه برقراری امنیت را پرداخته اند- خود را ناجی بشریت عنوان و نقش ایران و متحدانش در امنیت منطقه را به حاشیه برانند.
در اصل آنها بر آن خواهند بود تا از سفره منطقه در حوزه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی برای خود منافع سراسری کسب نمایند در حالی که زمینه را برای حضور نظامی خود در منطقه فراهم میسازند. براین اساس اکنون زمان آن است که حضور ایران در منطقه از جمله در سوریه و عراق در قالب اقتصادی در روند بازسازی این کشورها و منطقه صورت گیرد که در کنار منافع اقتصای کلان برای کشور، ابعاد پیش گیرانه علیه تروریسم و تحرکات بحران ساز غرب در منطقه را به همراه خواهد داشت.
این را نیز باید در نظر داشت که بازگشت کشورهای عربی به سوریه نه دوری دمشق از ایران و جبهه مقاومت بلکه اذعان کشورهای مذکور به شکست در برابر ایران و متحدانش است که با ادعای بازگشت به سوریه برای مقابله با ایران این شکست را پنهان میسازند.
نویسنده: قاسم غفوری