آمدیم به عمه جان زنگ بزنیم و حالی بپرسیم که تلفن خط تو خط شد. صداها بدجور آشنا بود و به خاطر همین دلمان نیامد قطع کنیم. به هر حال فضولی هم از آن دردهاست که دوا ندارد.
اولی: حال کردی چه جوری ساعت کار رو عوض کردم. از این به بعد مردم کله سحر سر کار میرن.
دومی: من که مردم رو بیست و چهارساعته سرکار گذاشتم خودشون خبر ندارن.
اولی:ها ها ها
دومی: دلار ملار چی داری؟
اولی: نون توی دلار نیست. نون توی سکهس این روزها
دومی: سکه هم خوبه ولی دلار بهتره
اولی: نون اصلی توی فاضلابه
دومی: خاک به سرم مگه توی فاضلاب هم نون پیدا میشه؟
اولی: چرا نمیشه؟ الکی چاله میکنیم بعد به مردم میگیم باید برای هر واحد چهار پنج میلیون تومن بدن اونوقت میذاریم توی جیبمون و لذتش رو میبریم.
دومی: ولی این نونها خوردن ندارهها!
اولی: چطور نون چیز خوردن داشت اونوقت نون فاضلاب خوردن نداره؟
دومی: چیز چیه دیگه
اولی: چیز دیگه ... همین چیز ... آهان تراکم شهرداری
دومی: خدا بده برکت نون شهرداری خوشمزهتره
اولی: ...
دومی: ...
بوق بوق بوق بوق