غرب آسیا این روزها شاهد زنجیره تحولاتی قابل تاملی است که نشان از دورانی سخت و بعضا پرآشوب برای آینده منطقه دارد. در این میان مواضع برخی از کشورهای عربی در قبال این تحولات دارای کلید واژهای خاص تحت عنوان "اتهامزنی به جمهوری اسلامی ایران" است.
ارتش و نیروهای مردمی عراق در حالی عملیات بزرگ آزادسازی فلوجه یکی از مراکز اصلی تروریستها را با موفقیت انجام دادند که برخی از کشورهای عربی به متهمسازی ایران در روند این تحولات پرداختند. به عنوان نمونه سفیر سعودی که دخالتهای آشکارش وحدت ملی عراق را نشانه گرفته اعتراض عراقیها را به ایران نسبت داده و در عین حال با ادعای لزوم لغو حضور مستشاران ایرانی در عملیات ضد تروریسم، خواستار توقف عملیات عراق در فلوجه شدند. در سوریه نیز کشورهایی مانند امارات و عربستان سعودی ایران را عامل بحران این کشور معرفی کردند.
در موردی دیگر در حالی جهانیان و مردم بحرین به اقدام ضد بشری رژیم این شبهجزیره در لغو تابعیت آیتالله عیسی قاسم عالم برجسته جهان اسلام اعتراض و آن را اعلان جنگ به مردم و امت اسلام دانستند که رژیم بحرین با برجستهسازی بیانیه سردار سلیمانی که مانند بسیاری از دلسوزان وحدت جهان اسلام در سراسر جهان درباره پیامدهای تعرض و هتاکی علیه آیتالله عیسی قاسم به این رژیم هشدار داده و آن را از این رفتارهای ضد انسانی بر حذر داشته، به متهمسازی ایران در امور بحرین منع کرده است. جهانیان از جمله ملت ایران و نظام اسلامی در سطوح مختلف با توجه به پیامدهای اعدام شیخ نمر عالم برجسته سعودی که وحدت جهان اسلام و خشنودی دشمنان را به همراه داشت، با هشدار به آلخلیفه در باب هرگونه تعرض به آیتالله عیسی قاسم به دنبال جلوگیری از عمیقتر شدن شکافهای ایجاد شده در جهان اسلام هستند و نه دخالت در امور بحرین. آلخلیفه به جای فرافکنی و اتهامزنی واهی به بهانه جلوگیری از دخالت در امور داخلی این شبهجزیره، باید از سرنوشت سعودی پس از اعدام شیخ نمر درس گرفته و به هشدارهای جهان اسلام توجه کرده و با پایان دادن به رفتارهای ضد اسلامیاش از بازی در زمین دشمنان جهان اسلام خودداری کند.
در مجموع میتوان گفت بررسی کارنامه تحولات منطقه نشان میدهد که برخی کشورهای عربی که از دستاوردهای عراق و سوریه در مبارزه با تروریسم به خشم آمدهاند و از سوی دیگر حمایت جهانی از آیتالله عیسی قاسم را نشانه شکست سرکوبگری و سلطهگری خود میدانند با ایرانهراسی به دنبال پنهانسازی ابعاد شکست خود در منطقه هستند. به عبارتی ایرانهراسی آنان نه از روی قدرت بلکه برگرفته از تزلزل شدید این کشورها در برابر اراده ملتها در مبارزه با تروریسم و نیز حمایت گسترده جهانیان از آیتالله عیسی قاسم و محکومسازی جنایات آلخلیفه به این ایرانهراسی روی آوردهاند.
نکته دیگر رفتارهای کنونی کشورهای عربی را در رفتارهای آمریکا میتوان جستوجو کرد. آمریکاییها در ادبیات گفتاری خود کلید واژههایی دارند که به کثرت تکرار میشوند و سعی دارند از آنها به عنوان واژههای راهبردی بهرهبرداری کنند. یکی از این کلید واژهها تاکید آنها بر تشکیل ائتلاف واحد با کشورهای عربی در برابر جمهوری اسلامی ایران است. مقامات کاخ سفید از جمله اوباما و کری در کنار اعضای کنگره و حتی اندیشکدههای آمریکایی از همکاری گسترده با این کشورها برای آنچه مهار ایران مینامند، سخن گفتهاند که البته با پوشش گسترده رسانهای نیز همراه بوده است.
مواضع القایی آمریکاییها و البته کشورهای اروپایی در حالی در قالب ایرانهراسی برخی کشورهای عربی را وسوسه کرده و به موضعگیری علیه ایران میپردازند که بررسی سوابق تاریخی نکات و درسهای قابل توجهی را می تواند برای این کشورها به همراه داشته باشد.
رویکرد آمریکا به کشورهای عربی علیه ایران سابقهای دیرینه دارد و از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی ملت ایران این رویه شدت بیشتری گرفته است. ۸ سال جنگ تحمیلی صدام علیه ایران نمونه بارزی از این وضعیت است. کشورهای عربی در حالی دلبسته به وعدههای آمریکا در برابر ایران قرار گرفتند که چند نکته در این عرصه به روشنی آشکار است.
نخست آنکه آمریکا به بهانه مقابله با ایران به سرکیسه کردن کشورهای عربی پرداخته که فروش تسلیحات به این کشورها و نیز وادار ساختن به سرمایهگذاری آنها در اقتصاد غرب به جای توجه به اقتصاد داخلی از نمودهای آن است. جالب توجه آنکه آمریکا از این کشورها به عنوان انبار تسلیحات خود در منطقه بهره میگیرد و عملا کشورهای عربی حق بهرهبرداری از آنها را ندارند که نمونه آن بهرهگیری آمریکا از این سلاحها برای ایجاد و تقویت تروریسم علیه سوریه و عراق و یا استفاده از آنها برای کشتار مردم یمن است. نتیجه این روند نیز بحرانهای اقتصادی و عدم جایگاه مردمی برای دولتهای عربی است که عربستان نمونه آشکاری از این وضعیت است.
دوم آنکه آمریکا به بهانه پیش شرط مقابله با ایران، کشورهای عربی را به روند سازش سوق داده در حالی که نتیجه آن غفلت این کشورها از آرمان فلسطین به عنوان سرزمینی عربی - اسلامی و نیز تحقیر شدن در برابر افکار عمومی جهان است. کشورهای عربی در ازای دادن امتیازات بسیار هیچ امتیازی از صهیونیستها کسب نکردهاند که این امر از آنها کشورهایی ناتوان و حقیر در عرصه جهانی به نمایش گذاشته است. این مسئله برگرفته از گرفتار شدن در بازی آمریکایی سازش است که متاسفانه هر روز نیز ابعاد جدیدتری میگیرد که نشست اخیر پاریس( ۱۴ خرداد) با ادعای حل مسئله فلسطین نمودی از آن است.
سوم آنکه کشورهای عربی در حالی با دلبستن به ابر قدرتی همچون آمریکا در برابر ایران قرار گرفتهاند که در نهایت با شکست مواجه شدهاند که نمود آن ۸ سال دفاع مقدس است که ملت ایران شکستی سخت را به این کشورها و البته غرب وارد ساختند.
تجربه نزدیک به ۴ دهه انقلاب اسلامی نشانه شکستهای متعدد این کشورها در برابر اراده ملت ایران است. نکته مهم آنکه جمهوری اسلامی همواره بر اصل کمک به توسعه و پویایی کشورهای همسایه تاکید کرده که رویکرد ضد ایرانی برخی کشورهای عربی عملا آنها را از دستاوردهای فنی و علمی ایران محروم ساخته در حالی که کشورهای عربی مدعی دوستی با آنها نیز هیچ اقدامی در راه بهبود وضعیت علمی و فنی این کشورها نداشتهاند چنانکه کشورهای عربی در ردیف پایینترین دارندگان شاخصههای علمی و دانشی جهان قرار دارند. در این باب همین بس که حسنین هیکل نویسنده فقید و برجسته جهان عرب میگوید: انقلاب ایران و مصر با هم به پیروزی رسیدند اما ایرانیان در مسیر استقلال و دوری از غرب گام برداشتند و امروز ماهواره آنها در فضاست و غنیسازی ۲۰ درصد دارند و در ردیف اول علمی منطقه هستند و مصر به سمت آمریکا رفت و امروز مردم نان برای خوردن ندارند.
با توجه به سوابق تاریخی به صراحت میتوان گفت که کشورهای عربی دلبسته حمایتهای آمریکا نه تنها دستاوردی نخواهند داشت بلکه گرفتار در بازیای شدهاند که نتیجه آن استمرار از دست دادن سرمایههای مالی و انسانی خود به نفع آمریکا، منزوی شدن در میان ملتهایشان است در حالی که تجربه نشان داده رویکرد تقابلی آنها در نهایت به شکست آنان در برابر اراده ملت ایران منجر میشود.