دوشنبه ۶ تير ۱۳۹۰ - ۱۱:۲۷
کد مطلب : 66900

نكاتي پيرامون سلامت روان

نكاتي پيرامون سلامت روان
مژگان احمدپور ارده جانی: یکی از حیطه‌هایی که در سال‌های اخیر با رشد و توسعه روان‌شناسی مثبت ‌نگر مورد توجه قرار گرفته، شادمانی است. روان‌شناسی مثبت‌ نگر شاخه جدیدی از روان‌شناسی است که بر عوامل ارتقاء دهنده سلامت روان تاکید می‌کند. اصطلاح احساس ذهنی بهزیستی، اصطلاحی روان‌شناختی و معادل شادی است که به ارزیابی افراد از زندگی‌شان اشاره دارد. این ارزیابی ممکن است جنبه‌های شناختی داشته باشد (مانند قضاوت‌هایی که افراد در مورد خشنودی از زندگی به عمل می‌آورند) یا دارای جنبه عاطفی باشد، که شامل خلق و هیجاناتی است که در واکنش به رویدادهای زندگی در افراد ظاهر می‌شوند. در صورتی که افراد از شرایط خود راضی باشند، همواره دارای عواطف مثبت باشند و کمتر دستخوش عواطف منفی شوند، گفته می‌شود که از بهزیستی ذهنی بالایی برخوردارند. آرگایل 2002 و لایارد 2007 در پژوهش‌های خود به این نتیجه رسیده‌اند که برخوردارنبودن از سلامت تأثیر معناداری در شادکامی مردان و زنان دارد و به وضوح با رضایت کمتر از زندگی مرتبط است. آنها در ضمن، به تأثیر مثبت روابط اجتماعی (از قبیل عشق رمانتیک، ازدواج و دوستی) در شاخص‌های گوناگون بهزیستی (شادکامی، سلامت روانی و جسمی) اشاره می‌کنند. پژوهشگران دلایل سرشتی (سازه‌های شخصیتی همچون برون‌گرایی و روان‌نژندی) و مولفه‌های شناختی و نگرشی (مانند امید، خوش‌بینی، همدلی، پیوندجویی، بخشش، مذهب و معنویت) را در ثبات احساس بهزیستی موثر می‌دانند (اسنایدر و لوپز 2002). چاپلین 2006 در پژوهش خود، به نقش پرخاشگری و حالت غم و اندوه در افزایش حالت افسردگی و کاهش شاخص‌های سلامت روان در نوجوانان اشاره می‌کند و وینهوون 2008 نیز در بررسی خود، با عنوان «شادکامی و تأثیر آن بر سلامت» بر این نتیجه تأکید می‌کند که شادی علاوه بر بهبود مشکلات روانی، موجب طولانی شدن عمر جمعیت سالم جامعه می‌شود، هرچند بر طولانی شدن عمر جمعیت بیمار تأثیر چندانی ندارد. در ضمن، آشکار شده است که عوامل روان‌شناختی بر کارکرد جسمی تأثیر می‌گذارند و کسانی که بهزیستی روانی بالاتری دارند از سلامت جسم بهتری برخوردارند. این افراد شاد، خوش‌بین و مثبت نگرند و از ثبات عاطفی، عزت‌ نفس و خودکارآمدی بالایی برخوردارند، برای حل مسائل خود مستقیماً تلاش می‌کنند، به دعا و نیایش می‌پردازند و به موقع از دیگران کمک می‌طلبند (بریجز، مارجی و زف 2002) عملکرد افراد شاد در زمینه‌های گوناگون زندگی از جمله ازدواج، دوست‌یابی، کسب درآمد، عملکرد کاری و برخورداری از سلامت، بهتر از افرادی است که شادکامی پائین دارند (کوی ووما ـ هانکینن ، 2004). افراد شاد در زندگی خانوادگی خود رضایت دارند، روابط خوبی برقرار می‌کنند، دوستان زیادی دارند (لوبامرسکی، کینگ و دینر 2005). ویلسون، پریچرد و ریوالی (2005) در پژوهش خود نشان دادند که بین دو جنس در زمینه نمره‌های نشانه‌های بهزیستی جسمانی و روان‌شناختی (خشم، افسردگی، هیجانات منفی) تفاوت معناداری وجود دارد. در ضمن، بهزیستی روانی با انگیزه‌های درونی ارتباط دارد و سطوح بالاتر شادکامی موجب ارتقاء مهارت‌های اجتماعی می‌شود و از افسردگی جلوگیری می‌کند (ایرینا و دیوید، 2007). با توجه به اهمیت شادی و نشاط در زندگی، به ویژه در دوران تحصیل، و اینکه یکی از عمده‌ترین تمایلات بشری دستیابی به شادمانی و برخورداری از سلامت جسمی و روانی مطلوب است و نیز توجه به این نکته که در مقایسه با جنبه‌های دیگری مانند اختلالات روانی (افسردگی و اضطراب) در زمینه شادی کمتر پژوهش شده است، و همچنین در نظر گرفتن کمبود پژوهش‌های بومی در زمینه متغیرهای مورد بحث بوده است. از سویی افرادی که شاد هستند، احساس امنیت بیشتری می‌کنند، آسان‌تر تصمیم می‌گیرند، دارای روحیه مشارکتی بیشتری هستند و نسبت به کسانی که با آنها زندگی می‌کنند، بیشتر احساس رضایت می‌کنند (مایرز 2004). بنا به گفته وینهوون (1994) شادی فعالیت فرد را برمی‌انگیزد و روابط اجتماعی و سیاسی را تسهیل می‌کند و موجب حفظ سلامتی و تا حدودی ازدیاد طول عمر افراد می‌شود. لذا در نظر گرفتن شواهد تجربی و با تکیه بر مبانی نظری، توجه به نقش برجسته آموزش مهارتهای زندگی به ویژه مهارت حل مسئله و مهارتهايی در افزایش شادکامی و عزت نفس ضروری به نظر می رسد که به کودکان و نوجوانان در زمینه پژوهش این مهارتها، آموزش مناسب داده شود، در این پژوهش، هدف اصلی مقایسه اثربخشی آموزش دو روش مهارت حل مسئله و مهارت ارتباطی در میزان شادکامی و عزت نفس در افراد می باشد. بدون شک آموزش مهارت حل مسئله و مهارت ارتباطی همان طور که انتظار می رفت با هدف غنی سازی خزانه رفتاری دانش آموزان به افزایش میزان شادکامی و عزت نفس مدد می رساند. یکی از محورهای ارزیابی سلامتی جوامع مختلف، بهداشت روانی آن جامعه است. سلامت روانی نقش مهمی در تضمین پویایی و کارآمدی هر جامعه ایفا می کند. از آنجا که دانشجویان از اقشار مستعد برگزیده جامعه و سازندگان فردای هر کشور می باشند، بنابراین سلامت روانی آنان از اهمیت ویژه ای در یادگیری و افزایش آگاهی علمی برخوردارد. از ضروریات اساسی زندگی دانشجویی که توجه به آن در رشد و توسعه جامعه اثر مستقیمی دارد و پرداختن به آن شرط اساسی در بهره وری بهینه از نیروهای کارآمد و تحصیل کرده می باشد، بهداشت روانی دانشجویان است. سلامت روانی یکی از ابعاد مهم سلامتی می باشد. بنا به تعریفی که کارشناسان سازمان جهانی بهداشت مطرح می کنند، سلامت ذهن عبارت از قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، اصلاح محیط فردی و اجتماعی، حل تضادها و تمایلات شخصی، به طور منطقی، عادلانه و مناسب باشد. سلامت روانی نقش مهمی در تضمین و کارآمدی هر جامعه ای ایفا می کند. افراد برای کنار آمدن با موقعیت های فشارزا از شیوه های مقابله‌ای متفاوتی استفاده می کنند. کارآمد و ناکارآمد بودن این شیوه‌های مقابله، نقش اساسی در بهزیستی جسمی، روانی و اجتماعی افراد دارد. در این راستا یکی از راه هایی که مکرراً از سوی محققین مختلف برای حفظ ارتقای سلامت روانی توصیه می شود، انجام فعالیت های ورزشی می باشد (دادخواه، 1383). سازمان بهداشت جهانی سلامتی را رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی و نه فقط فقدان بیماری و ناتوانی تعریف می کنند (کی قباری، 2003) پژوهش های بسیاری در ایران نقش فعالیت های بدنی را در ارتقاء سلامت روانی بررسی کرده اند. در این میان، بیشتر پژوهش های انجام شده حاکی از ارتباط مثبت و معنادار بین انجام انواع فعالیت های ورزشی و سلامت روانی می باشد. در مطالعه ای که حمایت طلب و همکاران (1382 و 1383) به منظور سلامت روانی دانشجویان ورزشکار و غیرورزشکار انجام دادند، نتایج نشان داد که گروه ورزشکار در مقایسه با گروه غیرورزشکار از عزت نفس، رضایتمندی، کارآمدی، خلق مثبت، سلامت روانی و شادکامی بالایی برخوردارند. بررسی نمرات سلامت روانی با در نظر گرفتن متغیر جنسیت نشان می دهد که میانگین نمرات سلامت روانی دختران 79/26 و میانگین سلامت روانی پسران 13/24 می باشد. در سال های اخیر موضوع سلامت روان بسیار مورد بحث وتوجه روان شناسان ، روان پزشکان و مشاوران قرار گرفته وتوجه به نقش سلامت روان در تضمین زندگی فردی واجتماعی اهمیت ویژه یافته است. تاکنون از سلامت روان تعاریف گوناگونی ارائه شده است که همه ی آنها بر تعادل ویکپارچگی جسم وروح تاکید ورزیده اند. برخی سلامت روان را معادل با سازگاری با محیط خانواده دوستان وبه طور کلی اجتماع می دانند. در این تعریف کسی که بتواند تعارض‌های درونی وبیرونی خود را به خوبی حل کند ودر مقابل ناکامی های زندگی مقاوم باشد، دارای سلامت روان است.(تودور،1382به نقل از خسروی ،1385). عوامل موثر بر سلامت روان با توجه به وجود تفاوت های فردی فراوان بدون تردید بسیار متعدد است لیکن یکی از عواملی که می تواند بر سلامت روان فرد اثر گذارد کمال گرایی می باشد. این مفهوم اگرچه در دو دهه پایانی قرن بیستم مورد توجه قرار گرفته اما هنوز به عنوان پدیده ای تقریبا ناشناخته مطرح شده است. ما در جامعه کمتر خانواده ای می بینیم که بخاطر یک اشتباه کوچک فرزندشان آنها را مورد سرزنش و انتقاد قرار ندهند و انتظارهای بیش از حد توان او را از وی نخواهند. بدون تردید اکثر ما دوست داریم کارهایمان را بدون هیچ نقصی انجام داده و حتی اگر یک اشتباه کوچک مرتکب شویم خود را سرزنش می کنیم و با این خودسرزنشگری و ارزیابی منفی مشکلاتی بر فرآیندهای درونی مان ایجاد می کنیم (نجفی، 1383). عامل دیگری که می تواند بر سلامت روان اثر گذارد، خودپنداره فرد است. از نظر راجرز خودپنداره آن تصویر‌ کلی است که فرد از خود دارد که این تصویر از طریق روابط اجتماعی کسب می شود، در واقع به عقیده راجرز فرد با تعامل هایی که با اطرافیانش در محیط دارد و ارزیابی هایی که سایرین در مورد او می کنند به مفهومی از خویشتن می رسند که همان خودپنداره است (دیباج نیا، 1384). بیرن (1984؛ به نقل از دیباج نیا 1384) معتقد است که خودپنداره شامل مجموعه ای از احساسات و برداشت ها و نگرش ها و آگاهی های فرد از توانایی ها، مهارتها، ظاهر و پذیرش اجتماعی او می باشد. طاهری و مقامی (1387) طبق پژوهشی به این نتیجه رسیدند که بین متغیرهای انگیزه پیشرفت، سلامت روان و خودپنداره رابطه معناداری وجود دارد. بشارت (1384) طبق پژوهشی به این نتیجه رسید که کمال گرایی مثبت از طریق ویژگی هایی مانند واقع بینی، پذیرش محدودیت های شخصی، انعطاف پذیری احساس رضایت و خرسندی از عملکرد شخصی، تقویت عزت نفس و اعتماد به خود و همچنین برداشت های مثبت فرد از حمایت ها و ارزشیابی های اجتماعی با افزایش موفقیت های ارزشی ارتباط دارد. همچنین نتایج تحقیقات رام (2005) که بیانگر کمالگرایی مثبت بر موفقیت های آکادمیک، دستیابی به انگیزش بالاتر در افراد و عوامل شخصیتی مثبت بود، با نتایج این پژوهش همسو می باشد. با توجه به تهدیدها و فرصت های جدی در دوره نوجوانی و جوانی و اینکه هر گونه اختلال می تواند اثرات دیرپایی را در زندگی فرد بجا گذارد پرداختن به بحث سلامت روان اهمیت ویژه ای می یابد. در حال حاضر از روش های شناختی ـ رفتاری بطور ویژه ای برای تعدیل و درمان کمال گرایی منفی استفاده می شود (فتحی، 1387). در طی سال های اخیر تجربه شادکامی توسط روان شناسان و جامعه شناسان افزایش یافته است (ون هوون، 1997) و روان شناسان علاقه مند به حیطه روان شناسی مثبت نگر توجه خود را بر منافع بالقوه احساس های مثبت نظیر احساس شادکامی معطوف کرده اند (کوهن و پرسمن، 2005)اینگونه بیان میکنند شادکامی عبارت است از مقدار ارزش مثبتی که یک فرد برای خود قائل است (ون هوون، 1997) نوجوانان با پشت سر گذاشتن دوران ابتدایی و ورود به سال های راهنمایی و سالهای اولیه دبیرستان گزارش می کنند که افسرده تر می باشند (سان توروک، 2000) در سنین 14-15 سالگی دختران به نسبت پسران میزان رشد بیشتری از افسردگی نشان می دهند (کیگلیز، 1994) در این میان نرخ افسردگی و خودکشی در نوجوانان نگران کننده تکرار شده است (اوجاقی، 1384) این گزارشات توجه مجامع علمی و سیاست گزاران اجتماعی را به سوی شادکامی جلب نموده اند و از سوی دیگر مطالعات علمی فیزیولوژیکی نشان می دهد که نشاط در فرایند یادگیری و استحکام آن نقش دارد (دولت آبادی 1381 به نقل از اوجاقی 1384) می گویند شادکامی باعث نشاط روحی، سلامت بدن، رشد علمی، رشد تحصیلی و شکوفایی اقتصادی و اجتماعی می شود. اهمیت شادکامی خصوصاً در آموزش و پرورش از سوی همگان مورد قبول و تصدیق می باشد اما امروز در بحث شادکامی و شاد کردن نیز مشکلاتی وجود دارد. آنچه از سوی تعلیم و تربیت به عنوان راه های افزایش شادی مطرح می شود و مبالغ بسیاری برای طرح آنها صرف می شود. تنها شادکامی را بعنوان احساس مطلوب نشانه گرفته است (شاملو ،1384). بر طبق نظریه هیلز و آرگایل (2001) شادکامی یک سازه چند بعدی است که عناصر عاطفه و شناخت را با هم مقایسه می کند؛ شادکامی سه بعد اصلی دارد هیجان مثبت؛ رضایت از زندگی و نبود احساسات منفی از قبیل افسردگی و اضطراب (آرگایل و کراسلند 1987 به نقل از گاوین، 2004). واقعیت درمانی نوعی روان درمانی است که در آن سعی می شود با توجه به مفاهیم واقعیت، مسئولیت و امور درست و نادرست در زندگی فرد به رفع مشکلات او کمک شود (شفیع آبادی، 1385) تئوری انتخاب به شما کمک می کند تا با مردم خوب رفتار کنید و جایگزین خوبی برای تئوری روان شناسی کنترل بیرونی محسوب می شود. (گلسر ،2002) نظریه انتخاب می گوید ما بیش از آنچه تصور می کنیم بر زندگی خود کنترل داریم متأسفانه بخش زیادی از این کنترل موثر نیست. کنترلی موثر است که حاصل انتخاب های بهتر باشد نظریه انتخاب روان شناسی کنترل درونی است. موفقیت هر کاری با میزان خوب کنارآمدن آدمها با یکدیگر بستگی دارد. همه انسان ها برای ارضای 5 نیاز اساسی که ریشه در ژن های ما دارد تلاش می کنند. رفتار ما همیشه وقتی بهترین انتخاب است که یک یا چند مورد از این نیازها را ارضا کند: این نیازها عبارتست از: نیاز به بقا، نیاز به عشق و محبت، نیاز به قدرت، نیاز به آزادی، نیاز به تفریح (گلسر، 1996 ترجمه فیروزبخت 1384). این دیدگاه را هم می توان به صورت گروهی و هم به صورت فردی برای تأمین سلامت روانی در سازمان ها و موسسات یک جامعه و نیز در مدارس به کار گرفت. واقعیت درمانی نظامی قابل فهم، غیرفنی، مبتنی بر عرف یا عقل سلیم است که توجه بیشتر معطوف نتیجه و موفقیت است و قبل از اینکه یک روش ترمیمی باشد یک روش پیشگیری قلمداد می شود (ساعتچی ،1379). از جمله امتیازات واقعیت درمانی تمرکز نسبتاً کوتاه مدت آن و این مسئله است که به مشکلات رفتاری هوشیار می پردازد. بینش و آگاهی کافی نیستند، خودسنجی درمان جو، برنامه ریزی برای عمل و احساس تعهد نسبت به دنبال کردن برنامه محور فرآیند درمان هستند. شالوده وجودی نظریه انتخاب امتیاز مهم واقعیت درمانی است. افراد به صورتی که ناامیدانه و عاجزانه افسرده باشند درنظر گرفته نمی شوند. در عوض افراد به صورتی در نظر گرفته می شوند که نهایت تلاش خود را به خرج می دهند یا انتخاب هایی می کنند که امیدوارند به ارضای نیازهای آنها منجر شود. درمانگر برای درمانجویان برنامه نمی ریزد بلکه به آنان کمک می کنند به جستجوی درونی احساس ها شناخت ها و اعمال خود بپردازند. وقتی که درمانجویان خودشان به این نتیجه برسند که رفتار موجود آنان کارساز نیست به احتمال قوی به فکر فراگیری خزانه رفتاری تازه می افتند (کوری؛ ترجمه سیدمحمدی ،1388). واقعیت درمانی از طریق تکیه بر نقاط قوت به افراد می آموزد که چگونه نقاط ضعف خود را حذف یا به حداقل برساند. واقعیت درمانی دیدگاهی است در مورد زندگی و برای فرد و جامعه می تواند منافع زیادی داشته باشد. (شیلینگ، 1987 ترجمه آرین، 1374). مرادی (1384) معتقد است که شادمانی با ابعاد شناختی، اجتماعی، هیجانی و جسمانی شخصیت رابطه دارد. خالقی (1388) دریافت که واقعیت درمانی به شیوه گروهی موجب افزایش شادکامی و سلامت روان و مولفه های مربوط به آن می شود. پترسون و همکاران (1998) نیز دریافتند که پس از آموزش نظریه انتخاب، ارضای نیازهای اساسی دانشجویان افزایش یافته است. پترسون 1998 معتقد است که خودپنداره دانشجویان دانشگاه تایوان در اثر آموزش نظریه انتخاب تقویت شده است. آموزش تئوری انتخاب و واقعیت درمانی با افزایش آگاهی در مورد نحوه شکل گیری رفتار و افزایش حیطه انتخاب های رفتاری در فرد به وی امکان می دهد که از خزانه رفتاری گسترده تر و مناسب تری در مواجهه با موقعیت افراد دیگر برخوردار باشد و در واکنش به مسائل به خود ارزیابی مداوم بپردازد و مسئولیت رفتارهایش را به عهده بگیرد. تعمیم این ویژگی در اثر تمرین در موقعیت های متعدد، امکان کاهش تنش در زندگی و رفتارهای تکانشی را فراهم می آورد. پیامد این فرآیند نیز انتخاب و تصمیم گیری مناسب است که در نهایت باعث هیجانات مثبت و رضایت از زندگی در نتیجه روابط مثبت با دیگران خواهد شد. افراد شادکام وقایع و موقعیت‌ها را به شکل مثبت تری در می آورند و به صورت منفی کمتر واکنش نشان می دهند. سبک های تفکر و رفتاری افراد عامل تعیین کننده در میزان شادی آنان است به همین دلیل در سال های اخیر در کنار عواملی چون نوع شخصیت و کیفیت زندگی و نقش فعالیت های مثبت عمدی در افزایش شادی افراد توجه خاص شده است. در دو دهه اخیر عده ای از روان شناسان نوعی روان شناسی مثبت گرا را به بدعت گذاری کرده اند، که در آن موضوعاتی مانند: مثبت گرایی در مقابله با فشاهای زندگی و غلبه بر افسردگی و خمودگی مطرح شده است. به طور همزمان سلامت روانی نه تنها بعنوان عدم وجود اختلال روانی بلکه بعنوان وجود منابع مثبت روحی درک شده است که شامل اجزاء مربوط به لذت یا بهزیستی ذهنی و همچنین اجزاء اخلاقی بهزیستی است. (رایان ودسی، 2001) . داینر (1997)شادکامی را نوعی ارزشیابی فرد از خود وزندگی اش می داند ومواردی از قبیل خشنودی از زندگی هیجان وخلق مثبت فقدان افسردگی واضطراب را شامل می شود این در حالی است که در بسیاری از جوامع از جمله کشور ما مردم نمی دانند چطور می توانند به شادی خود کمک کنند و ابراز شادی کنند و شاد نبودن باعث تأثیر فزاینده محرک های استرس زا در روان فرد می شود و از طرفی مقابله به معنی بکار بردن راهبردهای رفتاری و شناختی برای کاهش استرس و توسعه مهارتهای دفاعی است (رپتی، 1999). مقابله به معنی به کار بردن راهبرهای رفتاری ـ شناختی برای کاهش استرس و توسعه مهارتهای دفاعی است (رپتی و همکاران، 1999). طبق نظریه تبادلی لازاروس و فلکمن نیز افسردگی حاصل تنیدگی هایی است که از یک مقابله مناسب و موفقیت آمیز محروم مانده است. در حالیکه استفاده موثر از مهارت های مقابله ای در افراد شاد بیشتر است. با توجه به مزایای یک زندگی شاد برای افراد جامعه، برخی از روانشناسان کوشیده اند روش‌هایی را برای افزایش میزان شادی در افراد ارائه دهند. از جمله این روش ها را می توان برنامه شناخت درمانی بک (1991)، مقابله با افسردگی لوینسون و گوتلیب (1995) آموزش ارتباطات فردی باس (2000) و روش های القای خلق را نام برد و روش های جدید بهزیستی درمانی (WBT) که اخیراً توسعه یافته است . کاپلان وسادوک(2003). میزان شیوع اختلالات را بین 10 تا 45 درصد گزارش کرده اند ودر مورد میانگین نمرات شادکامی ، اعدادی بین 35 تا 45 ذکر شده اند. وهمچنین در متغیر های رضایت خاطر وخلق مثبت میانگین نمره های زنان بیشتر بود، در حالی که در متغیر های عزت نفس و رضایت از زندگی ،میانگین نمره های مردان بیشتر بود. به نظر می رسد که ناهمترازی های موجود در زیر مقیاس ها، اعم ازاینکه به حوزه های شناختی، رفتاری یا هیجانی مربوط باشند نیز می تواند در ناهمگونی های موجود نقش داشته باشد. امید است با توجه به نتایج این تحقیقات برنامه های جامع و کاملی در بهبود سلامت روان و کاهش مشکلات هیجانی از سوی متخصصان طرح ریزی و اجرا شود.
https://siasatrooz.ir/vdcawoni.49niw15kk4.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی