آنچه امروز از دستاوردهای میدانی در منطقه به ویژه در سوریه و یمن میگذرد، دستاورد مقاومتی است که امروز فصل جدیدی را میگذراند. دستاوردهای میدانی ارتش سوریه و نیروهای مقاومت، سعودیها را سرگردان کرده است. ریاض امروز نگران از دست دادن توان سیاسی خود برای تغییر قواعد بازی در منطقه است؛ اصلی که ثبات و استقرار سیاسی سعودی را میتوانست برای مدت زمان طولانی تضمین کند. نداشتن پشتوانه مردمی و شاخصههای اقتدار، مهمترین انگیزه وابستگی سیاسی ریاض و دولتهای ذرهبینی حاشیه خلیجفارس است. از اینروست که آرمان فلسطین نیز دستاویز این دولتهای عربی برای امتیازگیری سیاسی از غرب و نیز تضمین پایداری سیاسی آنان شده است.
ریاض که در این سه دهه تلاش بسیار کرد تا نقش پدرخواندگي اعراب را در منطقه داشته باشد این بار در برابر انبوهی از بحرانها و آن هم در چندین جبهه قرار دارد. گسترش انقلابهای عربی و اسلامی به مرزهای سعودی، انقلاب مردم یمن و بحرین با رویکرد اسلامی، هندسه مقاومت را گسترش داده است و مرزهای آسودگی سیاسی ریاض را محدود کرده است. برنامهریزی سعودی و بکارگیری برگه داعش برای بازیابی توان سیاسی و تاثیرگذاری بر تحولات منطقه نیز نتواست نتیجهبخش باشد. و این دليل آشفتگیهاي سیاسی و اقتصادی سعودی است. شتابزدگی در پیشبینی نتیجه تحولات سوریه بزرگترین اشتباه راهبردی غرب و سعودیهاست. آنان گمان میکردند که در همان سال آغازین، بحران سوریه به نفع گروههای تروریستی تمام خواهد شد و یکی از اصلیترین محورهای مقاومت در منطقه نابود میشود. همین اشتباه و امیدواری به شکست سوریه و نیز فرایند بیداری اسلامی، آنان را وادار کرد تا اشتباهات بیشتری را انجام دهند که جنگ یمن مهمترین آن بود و اکنون نیز در باتلاق آن فرو رفتهاند. با این حال سخن گفتن از اعزام نیرو به سوریه تنها تفسیری از شکستهای سنگین نوچههای آنان است.
بیتردید میتوان گفت که امروز ریاض در هندسه مقاومت هضم شده است و جغرافیای اندیشه وهابیت نیز هر روز تنگتر میشود و امیدی به آن نیست. حال این روزهای پسران عبدالعزیز چون کسانی است که به پایان راه رسیدهاند . پادشاهان فرسوده و شاهزادگان بیخرد سعودی از تنها عنصری که برای تفسیر و تحلیل معادلات بهره نگرفتهاند، خردورزی و سیاست است. چیزی فرصت نمانده است تا پایان عمر این پدرخوانده را دید. سرنوشتی که دیکتاتورهای عربی را بلعید.