يکشنبه ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۰:۱۳
کد مطلب : 91976

وداع اهالی رسانه با آقای تیتر

وداع اهالی رسانه با آقای تیتر

در روزی كه بادی در آسمان تهران وزان بود و آفتابش می‌درخشيد و دماوند هم به وضوح ديده می‌شد، پیکر حسین قندی در حالی که چشمان زیبایش به بیماری نیازمند اهدا شده بود، در میان ماتم شاگردانش به خاك سپرده شد.
حسین قندی، روزنامه‌نگاری در سطح استانداردهای جهانی روزنامه‌نگاری، ناغافل جمع دوستان و شاگردانش را ترك كرد و رفت. ناغافل؛ چون هنوز پس از چند سال بیماری نمی‌شد باور كرد نبودنش را در عالم مطبوعات، و هنوز پس از جای دادن كالبد رنجورش در خاك، نمی‌توان باور كرد نبودنش را.
همانطور كه همسرش آرزو كرد، می‌دانم او در جمع دوستان و شاگردانش به حیات ادامه می‌دهد؛ خاطره سبز و زنده او آنقدر حیات از وجود پربارش دارد كه تا سال‌ها در دل عاشقان روزنامه‌نگاری این مملكت زنده بماند.
در روزی كه آسمان یك لكه ابر نداشت و باد در بهشت زهرا جولان می‌داد، تن قندی را به خاك سپردیم؛ همه گریه می‌كردند، از فریدون صدیقی تا دكتر خانیكی و از استاد عباس‌زاده تا دكتر گیتا علی‌آبادی. اما گریه كردن‌ها هم مثل خود قندی بردبارانه بود و باوقار. بی‌تابی همسرش و دخترانش هم شكوهی از شكیبایی را در خود داشت.
تماشایی‌تر از همه در كنار نسلی از روزنامه‌نگاران قدیمی و خاك تحریریه خورده، نسل جوانی بودند كه هرگز مجال دیدن استاد برایشان فراهم نشده بود، هر یك از روزنامه‌ای آمده بودند از فرهیختگان گرفته تا فرصت امروز... و غمگنانه در كنار جمع سوگواری حضور داشتند كه عمری را با عزیز رفته سر كرده بودند.
باد می‌وزید تا یك لكه ابر به دل آسمان نماند و اشك‌ها می‌باریدند تا دل همكاران و رفقای حسین قندی اندكی تسلی یابند.
شماره‌هایی كه روی تابلویی كوچك معرف خانه ابدی‌اش حك شده بودند اینها بودند: ۲۵۵- ۳۸- ۴... قطعه نام‌آوران بهشت زهرا... دنج و قطعه‌بندی شده، و نزدیك، خیلی نزدیك به مزار پدر مطبوعات ایران دكتر معتمدنژاد كه دو سه ردیف بالاتر از حسین قندی زیر سایه درخت‌های جوان حاشیه قطعه، آرمیده است؛ با قطعه سنگی سیاه، با شكوه و متین... مثل خودش.
بچه‌ها گفتند دكتر معتمدنژاد را دیدی... انگار خودش آنجا بود، در جمع همكاران، دانشجویان و دوستانی كه یك عمر این دو عزیز را در دفتر گروه رشته علوم ارتباطات با هم دیده بودند، حالا آنها را اینجا در كنار هم می‌شد یك بار دیگر دید.
در روزی كه آسمان مثل چهره قندی درخشان بود و خندان و باد مثل روح سبكبارش شیطنت‌آمیز می‌وزید و خاك‌ها را به آسمان می‌برد، چند بیل خاك جسم استاد را از ما دور ساخت، برای همیشه، تا شاید با سكوتش، دل داغداران را سرد كند... همه آنها كه آنجا بودند و خاطره سیگار كشیدن با قندی، صحبت كردن با او، نوشتن مطلبی برای او یا پاس كردن واحدی با او را در خاطره داشتند ، می‌دانند كه حتی به روزگاران نیز این مهر از دل برون نخواهد نشد.
در مراسم اعلام شد چشمان حسین قندی به بیماران نیازمند قرنیه اهدا شده است. خبری سخت و در عین حال امیدوار كننده، چشمان او بسته نشده و به روی دنیا باز است. همانطور كه آموزه‌هایش زنده‌اند. قندی تجسم روزنامه‌نگاری حرفه‌ای بود، آبروی روزنامه‌نگاری بود و نمادی از خون روزنامه نگاری. روانش شاد...
(منبع: خبرگزاري مهر)

https://siasatrooz.ir/vdcb09b9.rhb8zpiuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی