آنروزها بعضی از سلمانیها و دندانکشهای دورهگرد محل کارشان لب سکوهای ورودی اماکن عمومی ازجمله کاروانسراها، گرمابهها، زورخانهها، مساجد و بعضی از هشتیهای خانه اشرافیان و مکتبها بود تا ضمن به دست آوردن مشتریان فراوان از پرداخت وجهی بابت اجاره محل و دیگر هزینههای جنبی آن فارغ باشند. این روش که سالها متروک شده بود امروز در بعضی مشاغل زنده شده و با تغییرات تازهای روبرو میباشد که به روایتی بهروز شده است و درآمدهای بکری از میان آن به دست میآید.
جامعه پزشکی بهرغم خدمات ارزندهای که برای مردم دارند اما به نظر میرسد تا حدودی متن سوگندی را که یاد کردهاند به فراموشی میسپارند! زیرا اگر کسی یا کسانی به دلایلی قادر به تأمین هزینههای برای درمان خود نباشند حسابشان با کرامالکاتبین خواهد بود!
فراموش نکنیم که وقتی برای سیاحت به یکی از کشورهای غربی میرویم و بهصورت اتفاقی میهمان پزشکی معتبر میشویم تا عصرانهای را بهصرف قهوه و کیک در خانه او بگذرانیم تعجب خواهیم کرد که این واحد ۷۵ متری با دو اتاقخواب کوچک محل زندگی او و زن و فرزندانش میباشد که خود یکی از جراحان معروف مغز و اعصاب جهان است! حالآنکه یک پزشک عمومی در کشور ما وضعیتی بس بهتر از او دارد! شاید جواب این قیاس معالفارق مثل همیشه به نفت و ثروتهای خدادادی در کشور ما خاتمه پیدا کند اما ثروت نیستند بلکه سرمایههایی میباشند که به نسلهای بعدی هم تعلق دارند بنابراین تلاشها تنها نباید برای به دست آوردن درآمد افزونتر بهمنظور رفاه بیشتر باشد بلکه میطلبد تا اهداف والاتری را در مغزها متبادر کنیم و پیش خود بیندیشیم آیا طبیبان و حکیمان در گذشتههای نهچندان دور این سرزمین اینگونه عمل میکردند یا میرزا موسی و پسر او سالها در کنار مسجد سید فعلی و در اتاقی کاهگلی که بر سقف یک دکان عطاری واقع شده بود چهارزانو بر فرش یا زیلویی مینشستند و در زیر نور کمرنگ چراغ گردسوز یا زنبوری به طبابت میپرداختند تا دردهای مستمندان را التیام بخشند و حتی داروهای گیاهی آنها را هم بهرایگان تأمین مینمودند تا امروز هر کس به یادشان میافتد فاتحهای ختم کند؟!
اگرچه در حال حاضر هم معدودی از پزشکان سلاله همان پدران هستند و همچنان سنت گذشتگان خود را تا حدودی حفظ کردهاند و در مواردی سعی بر انفاق به نیازمندان دارند که نمونه آنها را میتوان در درمانگاه دارالایتام یا همان انجمن مددکاری امام زمان «عج» پیدا کرد اما دریغ از گروهی که گندم نمایان جوفروش شدهاند و خود را به نحوی از انحاء به دستگاهی چسبانده تا با لطایفالحیل مطبی موقت در آن دایر کرده و زیر چتر کمرنگ ویزیت رایگان با استفاده از سربرگهای دفاتر بیمه بارشان را ببندد و سهمی به دست آورند و جعبههایی نیز تحت عنوان صدقات در کنار خود گذاشته و بهصراحت از بیمارانی که به دلیل فقر مالی سعی میکنند حداقل از پرداخت سهم نقدی ویزیت طرفی ببندند و به زخمهای زندگی خود بزنند میخواهند تا در رودربایستی قرارگرفته و معذور حیا شوند و رقمی را به این صندوقهای کذایی بریزند که معلوم نیست در کجا دنیا خرج خوشگذرانی گروهی جلای وطن کرده میشود! جلالخالق از اینهمه ابتکار، خلاقیت و کارآفرینی که اینگونه میتوانند دودوزهبازی کنند و پس از دریافت وجه بهعنوان صدقات، بیمار را با نوشتن انواع داروهای مورد تقاضای او در برگه دفترچه بیمه ساپورت نمایند! که جواب آزمایش نوشتهشده در دفترچه بیمه را بهجای آوردن به همین مکان در مطب شخصی به خانم یا آقای دکتر ارائه دهند تا بتوانند حق ویزیت قانونی را فارغ از محدودیتهای محل دریافت و بیمار را برای همیشه مشتری دائمی خود نمایند! هر آنچه نگاشته شد قسمتی از سناریوی نهچندان تازه ایست که روزبهروز پویاتر میشود و امروز نوبت کانونهای بازنشستگی فرا میرسد تا اینگونه اعضای مستأصل آن سرکیسه شوند! و پزشک نماها برای فرار از پرداخت مالیات حقه بیتالمال بهواسطه دستگاههای کارتخوان بهسوی اماکنی بروند تا هزینه آب، برق، گاز و منشی نداشته باشند و بتوانند با سهمی که از بیمه سلامت و تأمین اجتماعی دریافت میکنند فارغالبال از مقررات دستوپا گیر سازمان امور مالیاتی به کسب درآمد بپردازند درحالیکه هیچگونه خدمت علمی و تخصصی ارائه نداده و تنها نقش میرزا بنویس دارو و آزمایشهای موردنظر مخاطب خود را به عهده دارند تا در برابر اینهمه خدمت صادقانه سهم ویزیت خود را از بیمه سلامت و تأمین اجتماعی دریافت نمایند! که حتی درجه تبگیر و دستگاه فشارسنج هم با خود نداشته و تنها وسیله قابلحمل آنها خودکاری است که با آن دفترچه بیمه را با نگارش نسخ دارو و درخواست آزمایش و رادیولوژی و دیگر خدمات کلینیکی و پاراکلینیکی سیاه کرده و بر روی هیچکدام بهجز لیست داروها تاریخ نمیزنند! درحالیکه بیمار را نیز معاینه نکرده و با ترشرویی بار درد را بر جسم و روح او مضاعف مینمایند تا با خود بیندیشد این همان معلمی است که برای رسیدن به آنها به مسند پولساز پزشکی مرارتها کشیده و در ضربالمثلها کارش شغل انبیا بوده و دستمزدش کمتر از عملهها که هرچند وقت یکبار پانصد درصد به هزینههای زندگیاش و تنها پانزده درصد به مستمریاش اضافه گردد!
اگر مسئولان امر و متولیان درمان بهعنوان نمونه سری به کانون بازنشستگان و موظفین آموزشوپرورش این کلانشهر در پیش از ظهر هر چهارشنبه بزنند فوج فرهیختگان ازکارافتاده فرهنگی و اجرای این سناریوی تأسفبار را بهخوبی شاهد خواهند بود که زهی تأسف برای مدیران لمیده روی صندلیهای صندوق بازنشستگی کشوری در میدان فاطمی پایتخت و هیئتمدیره خوشباور اینگونه کانونهای بازنشستگی و متولیان آموزشوپرورش استان که بالای گود نشستهاند و میگویند لنگش کن تا...!
نویسنده: حسن روانشید