امروز بار دیگر نوبت گفتمان جمعی فرا میرسد که شاید اینگونه بتوان جاماندهها را یادآوری نمود تا اعضاء قوه مقننه که قرار است چند ماه دیگر روی صندلیهای سبزرنگ مجلس شورای اسلامی بنشینند در فراغت این فرصت نگاهی گذرا به آنها و ازجمله موافقت با کنوانسیون FATF داشته و با توجه به محدودیتهای اقتصادی و سیاستهای نظام موارد را الاهم فی الاهم نمایند و آنچه از لوایح دولت را تصویب میکنند بر اساس نیاز و ضروریات جامعه باشد زیرا به نظر میرسد تا این لحظه حضور در جوامع جهانی بر اضطرارهای داخلی اولویت داشته که اینگونه ضربات جبرانناپذیر به زیرساختهای اقتصادی، اجتماعی و تا حدودی فرهنگی وارد شده و همچون پیمان برجام فریبمان دادهاند که ضرورت داشت نصیحت پیر انقلاب را جدی میگرفتیم و همچون نپذیرفتن نیرنگ نامه کنوانسیون مقابله با تروریسم مقاومت میکردیم. فلسفه چینی دراینباره زیاد هم ضروری به نظر نمیرسد زیرا شاهد بودهایم که چگونه در میان انواع ورزشهای مفید و کمهزینه به فوتبال اهمیت بیشتری داده شده تا دولت با فدراسیون آن همتراز یکی از وزارتخانهها عمل کند که بودجهای در حد آنها داشته باشد درحالیکه فدراسیونهای دیگر به کمک ورزشکاران و با چراغ خاموش به حیات خود ادامه میدهند و این بخش از فعالیتهای فوقبرنامه جامعه نیست که مظلوم واقع و فدای فوتبال شده بلکه کتاب یا همان یار مهربان هم سرنوشتی بهتر ندارد تا ضمن کمتوجهی به اهمیت والای آن زمینه برای به حاشیه رفتنش فراهم شود و تیراژ آن در بعضی موارد به ۱۰۰ جلد هم تقلیل یابد که دوست دیرینهاش یعنی اصحاب رسانههای مکتوب هم به همین درد بیدرمان دچارند و ادامه حیات خود را به عصا، سمعک، عینک و ویلچر گرهزدهاند که پسازآن نوبت تابوت و حفر قبر برای دفن آنها فرا میرسد! میگویند وضع اقتصادی دولت مناسب نیست اما هزینههای میلیاردی در دامنه فوتبال همچنان در صدر کمکهای فرهنگی برنامهوبودجه کشور قرار دارد تا در مقابل لحظه به لحظه اوراق رسانههای مکتوب و بالطبع محتوای آنها به شدت کاهش یافته و ناچار خسارات باقیمانده را با آگهیها پر کنند تا بتوانند به حیات خود و معدود حقوقبگیران دست به دهان ادامه دهند! البته تاریخ یکصد و پنجاهساله رسانههای مکتوب نیز همینگونه تفسیر میکند که در تمام دورانها نقش مرغ سیاه را داشته تا هم در عروسی و هم در عزا ذبح شوند اما وقتی نوبت انعکاس فرا میرسد و ابزار رفع نیاز متولی میشود خربزهها و هندوانههای فراوانی زیر بغل این جامعه مظلوم و محروم گذاشته و لقب فرهیختگان را به آنها میبندند تا خرشان از پل بگذرد!
بررسی و نگاهی گذرا به وضعیت این صنف فرهنگی که نقش مهمی در ارتقاء جامعه دارند ثابت خواهد کرد که این روزها را با پشت سر گذاشتن چه بحرانهایی سپری میکنند و صورت خود را به ضرب دست کدام سیلیها سرخ نگهداشتهاند و ترازشان چگونه است و تیراژ نشریات چه سان سیر نزولی را در پیش گرفته است و میزان بدهکاریشان به نزول خانههای بانکی چه قدر است؟! درحالیکه همچنان در تیررس تمامی ترکشهای سیاسی و اجتماعی باقی میمانند.
آنها ظرف دو سال گذشته صفحات خود را از ۳۲ به ۸ تقلیل دادهاند که بعید نیست تاریخ دوباره تکرار شود و این اوراق همچون روزنامههای دهه چهل در چهار صفحه منتشر شوند که نشان از سیر نزولی و عقبگرد طرح اشاعه فرهنگ خواهد بود و این در حالیست که فستیوالهای غربی همچنان مملو از حضور اصحاب سینمای کشور است تا شاید در «برلیناله» به خرس نقرهای دست پیدا کنند که البته چند بار این اتفاق افتاده تا جعفر پناهی رکورد نمایش ۸ فیلم را داشته باشد و این در حالیست که رویکرد و نگاه اصلی این جشنواره بینالمللی و اصولاً تمامی آنها به سینمای ایران کاملاً سیاسی و به معنی واقعی کلمه ضد ایرانی است!
تمامی این گفتار و نقد شعار نیست بلکه واقعیت انکار ناپذیری است که جشنواره فیلم برلین طی سالهای اخیر رویکردی کاملاً ضد ایرانی داشته و ابایی هم از ابراز آن ندارد که دادن جایزه به فیلم ضعیف و شناختهشده «تاکسی» هم ناشی از همین رویکرد میباشد تا با خالی نگهداشتن صندلی «جعفر پناهی» مضاعف شود! سوأل اینجاست آیا چراغی که به منزل رواست را میتوان به مسجد هدیه کرد؟ آیا نمیتوان گوشهای از این نگاه به بیرون را به درون اختصاص داده تا فرهنگ داخل رونق بیشتری داشته باشد و اصحاب آن ازجمله در رسانهها بتوانند با خاطری آسوده به ترویج آن پرداخته و دغدغههای نامطمئن نداشته باشند که کاروانهای فستیوال فیلم در خارج از کشور رکورد تورهای صدنفره را نشکنند؟! مطمئن بودیم و هستیم که «آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم»! بنابراین بهتر است به خود آییم و از مجلس یازدهم بخواهیم تا بهجای افزایش آمار مصوبات کمی هم به بازنگری در قوانین و آییننامههای گذشته بپردازند و اولویتها را در میان حفرهها جستجو کنند!
نویسنده: حسن روانشید