درست نیمقرن پیش تجاوز و تعدی به هوای پاک و اکسیژنی که وجود آن برای بقاء موجودات زنده ضرورت داشت شروع شد و همچنان ادامه یافت زیرا در آن سالها سهام عمده کارخانه ایران ناسیونال و آریا که برای اولین بار اتومبیل را در کشور مونتاژ میکرد و متعلق به وابستگان پهلوی بود اختصاص داشت بنابراین میبایست هرچه بیشتر تولید میشد.
درست در همین مقطع از زمان تعدادی از جیرهخواران صهیونیست ساکن در کشور مجوز احداث کارخانه اتومبیلسازی سیتروئن را برای ثابت پاسال صادر کردند تا با استفاده از رانت فرانسه چهارچرخ ژیان را که نام مردمیاش فرقون موتوری بود توسط شرکت «هامیم» به خیابانهای محدود و باریک شهرها بفرستند که تا با پیکان ایران ناسیونال رقابت نماید!
هوای لطیف شهرها روز به روز آلوده و خیابانهایش شلوغتر میشد اما کسی جرأت نداشت جلوی تولید این وسایط نقلیه دائماً تک سرنشین را که با سوخت ناقص در سطح شهر و روستا روان بود بگیرد.
سرانجام سال ۵۷ فرار رسید و همه ظواهر جور و ظلم پهلوی به زبالهدان تاریخ سپرده شد، اما این تلاش برای اختلال در محیط زیست همچنان پا برجا بود و به کار خود ادامه میداد و تولید ناقصش را گستره تر میکرد و امروز بجایی رسیده که خودروهای فرسوده و نو حاصل تمام این سالهاست کنار هم میتازند تا هر آنچه میتوانند زندگی شهرنشینی را برای اهالی آن سختتر کنند. تا چند سال پیش تنها واحد درمانی سرطان کشور بیمارستانی به نام امید در شهر اصفهان بود که تقریباً جوابگوی همه بیماران محدود کشور میشد اما از زمانی که تعداد این چهارچرخهای مونتاژ از مرز چند میلیون گذشت و آلودگی هوا وسعتی بیکران به خود گرفت واحدهای مبارزه با سرطان نیز در سراسر کشور و بخصوص پایتخت افزایش یافت تا جایی که بعضی از دیگر مراکز درمانی جدید و قدیم نیز بخشی را به این معضل تازه از راه رسیده اختصاص دادند که علاوه بر رفع نیاز بیماران، درآمد قابلتوجهی هم برای پیشه درمان کشور و کارخانههای تولید داروی چندملیتی در غرب داشته باشد و این آغاز ظلم به فضای زندگی جاندارانی بود که توان و نفسی برای اعتراض نداشتند.
معضل جفا به محیطزیست با چالش اسراف بیحدواندازه در مصرف آب ادامه یافت تا کمبود آن که نوعی زمینه برای حذف است موجودات زنده است بیشتر نمودار گردد. آنگاه ثروتاندوزان بینامونشان آرامآرام بهسوی حذف درختان جنگلی برای ساخت مبلمان و تبدیل اضافات آن به ذغال رفتند تا اندک منابع فضای سبز را که برای تولید اکسیژن موردنیاز جمعیت هشتادمیلیونی انسانها و دیگر موجودات زنده حیاتی است مضمحل نمایند و ذغال حاصل از مازاد آن را نیز به مصرف پای منقل نشینان
برسانند!
این پروسه در قالبهای مختلف همچنان سیر خود را طی کرد تا علیرغم وجود سازمانی پرهزینه در شاخه معاونت ریاست جمهوری با نام پرطمطراق حفاظت از محیط زیست انحطاط ادامه یافته که امروز نوبت حیاتوحش جنگلها و دشتهای آن فرارسیده تا موجودات اکوسیستم آنها نیز برای پر کردن شکم مالاندوزان مصادره شوند!
صدها رستوران در گوشه و کنار کشور و بخصوص در مناطق ییلاقی و خوشنشین و بالای شهرها منوی مشتریان ویژه خود را با غذاهایی که از گوشت این موجودات بیزبان تهیه میشود تکمیل میکنند. حیات موجودی زنده برای بقای اکوسیستم را میگیرند تا اکسیری نه جهت درمان بلکه برای تکمیل کلکسیون سفره لاکچریها مهیا نمایند که هماکنون در شمال کشور و شمال پایتخت بهوفور یافت میشود. مسئولان محیط زیست میگویند این غذاها از بین گوشت گوزنها و آهوهای پیر تهیه میگردد اما آنچه در تبلیغات وبر روی میز رستورانها دیده میشود گوشت جوان حیواناتی است که از قلب مناطق حفاظت شده محیطزیست به این مکانها میآیند! مدعی هستند این حیوانات از حیاتوحش نیستند بلکه متعلق به واحدهای پرورشی در محیط بسته است که بهصورت خصوصی نگهداری و در زمان مقرر ذبح و در اختیار رستورانها قرار میگیرند اما تعداد محدود این واحدها در بخش خصوصی که هماکنون بهصورت پایلوت فعالیت دارند تکافوی این وسعت غذا را نمیکند!
امروز تعداد این مراکز تولید گوشت گوزن و آهو در دو استان یزد و کرمان رو به افزایش است که بتوان نیاز شکارچیان را در چکاندن ماشه و سفره از ما بهتران را با گوشت آهو و گوزن تکمیل کرد! و اینگونه میتوان مشاهده و لمس کرد که طبیعت بکر در مناطق حفاظت شده فاقد نظارت مستمر میباشد!
بازارهای فریدونکنار و همچنین قسمتهایی در جنوب کشور مملو از لاشههای پرندگان حلال و حرامگوشتی است که بدون هیچگونه محدودیتی عرضه تا به رستورانهای بالای شهرها سرازیر شوند! و از سویی کارگران روزمزد در صف خرید گوشتهای یخزده وارداتی بازارهای روز ایستادهاند تا برای همین رستورانها و واحدهای تولید غذای انبوه پروتئین ارزان یارانه دار تأمین نمایند! آیا همین اطلاعات مختصر کافی نیست تا دلیلی بر عدم فعالیت مثمر ثمر در تشکیلات سازمان حفاظت از محیطزیست کشور باشد؟!
نویسنده: حسن روانشید - روزنامه نگار پیشکسوت