هر سال که میگذرد و سالگرد کودتای ۲۸ مرداد فرا میرسد، اسناد و مدارک تازهای هم از سوی کشورهای دخیل در این کودتا منتشر میشود که دارای مطالب تازهای است، اما همه آنها را نمیتوان مستند و واقعی دانست.
ماجرای ۲۸ مرداد، داستان دولتی است که با سختی روی کار آمد، دولتی که میتوانست با اندکی درایت باقی بماند و سلطنت پهلوی را در همان تاریخ از میان بردارد.
دکتر محمد مصدق نخستوزیر ایران در دوران پهلوی دوم با حمایت روحانیت و مردم توانست دولت تشکیل دهد، عمر کوتاه دولت مصدق دلایل زیادی داشت، اما برخی از این دلایل کوتاهی عمر یک دولت ملی در ایران، بیتوجهی به ظرفیتها و قابلیتهایی بود که میتوانست از سقوط آن جلوگیری کند و باعث سقوط سلطنت پهلوی شود. شاه به واسطه همان بیدرایتیها پس از فرار از ایران، به تهران باز میگردد.
یکی از آن دلایل که باعث سقوط دولت ملی مصدق و بازگشت شاه شد، اعتمادی بود که نخستوزیر به آمریکاییها کرد.
دل بستن به حمایتهای دولت وقت آمریکا، مصدق را از واقعیتها و حقایق ایران دور ساخت به گونهای که حتی با روحانیت آن زمان زاویه پیدا کرد و روابط او با آیتالله کاشانی تیره شد و پس از آن بود که حتی مردم را هم فراموش کرد.
مصدق فردی بود که همواره بر حمایت مردم از خود افتخار میکرد، اما چه شد که نتوانست مردم را برای مقابله با کودتا و هواداران اندک رژیم پهلوی به میدان بیاورد؟!
تاریخ ایران همواره برای آیندگان درس عبرتی است که نخست باید آن را درست و دقیق برای مخاطب امروزی طرح کرد و در آن دخل و تصرفی نداشت.
دکتر مصدق در زمان کوتاه صدارت خود تلاش و زحمات زیادی برای ایران کشید، اما با کارکرد نادرست خود، نتوانست آن زحمات را ماندگار و پایدار کند. شاید بتوان گفت که حتی اقدامات او باعث شد تا ایران صدمات سنگینی را هم بر پیکر خود احساس کند، چراکه با بازگشت شاه، دیکتاتوری او بر ایران با قوت بیشتری ادامه یافت و توانست پس از آن ۲۵ سال، سلطنت نامشروع خود را ادامه دهد. کودتای ۲۸ مردادماه ۱۳۳۲ نتیجه اعتماد دولت دکتر مصدق به آمریکا و انگلیس بود.
گرچه آمریکا و انگلیس به ظاهر با دولت دکتر مصدق همراه بودند و همکاری میکردند، اما هیچگاه خواهان سقوط سلطنت پهلوی که خود آن را به تاج و تخت رسانده بودند، نبودند.
ضعف در محاسبات سیاسی از سوی دکتر مصدق، آینده ایران را تا ۲۵ سال سیاه کرد. نفوذ و حضور آمریکا و انگلیس افزایش یافت و شاه با قدرت بیشتر به سلطنت بازگشت.
در حالی که دولت مصدق میتوانست حمایت مردم و روحانیت را داشته باشد و کار سلطنت پهلوی را یکسره کند، اما به آنها پشت کرد، راهنماییها و هشدارهای آیتالله کاشانی را جدی نگرفت.
مرحوم آیتالله کاشانی در نامه خود به نخستوزیر، نسبت به وقوع کودتای قریبالوقوع هشدار داده بود، بازخوانی این نامه که یک روز پیش از کودتا به دکتر مصدق نوشته شده گویای بسیاری از اشتباهاتی است که نخستوزیر مرتکب شد و سرانجام او هم، تبعید و مرگ در تنهایی بود.
«حضرت نخستوزیر معظم جناب آقای دكتر مصدق داماقباله
عرض میشود، اگر چه امكاناتی برای عرایضم نمانده ولی صلاح دین و ملت برای این خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصی است و علیرغم غرضورزیها و بوق و كرنای تبلیغات شما، خودتان بهتر از هر كس میدانید كه همِّ و غم در نگهداری دولت جنابعالی است، كه خودتان به بقاء آن مایل نیستید.
از تجربیات روی كار آمدن قوام و لجبازیهای اخیر بر من مسلم است كه میخواهید مانند سیام تیر كذایی یك بار دیگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه بروید. حرف این جانب را درخصوص اصرارم در عدم اجرای رفراندوم نشنیدید و مرا لكه حیض كردید. خانهام را سنگباران و یاران و فرزندانم را زندانی فرمودید و مجلس را كه ترس داشتید شما را ببرد بستید و حالا نه مجلسی است و نه تكیهگاهی برای این ملت گذاشتهاید.
زاهدی را كه من با زحمت در مجلس تحتنظر و قابل كنترل نگاه داشته بودم با لطایفالحیل خارج كردید و حالا همانطور كه واضح بوده درصدد به اصطلاح كودتا است. اگر نقشه شما نیست كه مانند سیام تیر عقبنشینی كنید و به ظاهر قهرمان زمان بمانید، و اگر حدس و نظر من صحیح نیست كه همانطور كه در آخرین ملاقاتم در دزاشیب به شما گفتم و به هندرسن هم گوشزد كردم كه آمریكا ما را در گرفتن نفت از انگلیسیها كمك كرد و حالا به صورت ملی و دنیاپسندی میخواهد به دست جنابعالی این ثروت ما را به چنگ آورد. و اگر واقعاً با دیپلماسی نمیخواهید كنار بروید، این نامه من سندی در تاریخ ملت ایران خواهد بود، كه من شما را با وجود همه بدی های خصوصیتان نسبت به خودم از وقوع حتمی یك كودتا به وسیله زاهدی كه مطابق با نقشه خود شماست آگاه كردم، كه فردا جای هیچگونه عذر موجهی نباشد. اگر به راستی در این فكر اشتباه میكنم با اظهار تمایل شما، سیدمصطفی و ناصرخان قشقایی را برای مذاكره خدمت میفرستم، خدا به همه رحم بفرماید. ایام به كام باد. سیدابوالقاسم كاشانی/ ۲۷ مرداد ۱۳۳۲»
حال که بار دیگر ۲۸ مرداد دیگری فرا رسیده است، برای یادآوری آن تاریخ تلخ، کافی است به این نکته اساسی توجه کرد که اعتماد به آمریکا نتیجهای جز تحقیر، سلطه و شکست برای ایران نداشته است. اکنون هم هستند افراد و گروههای سیاسی که اعتقاد دارند میتوان با آمریکا به توافق و نتیجه رسید، تا مشکلات حل شود. در حالی که مشکل آمریکاست.
کافی است در دوران کنونی به یک نمونه از مذاکراتی که میان ایران و آمریکا انجام شد و نتیجه آن توافق هستهای بود توجه شود. آیا آمریکا در مذاکرات هستهای و رسیدن به برجام قابل اعتماد بود؟
شاید برخی از سیاستمداران و دست اندرکاران مذاکرات هستهای اعتقاد داشته باشند، برجام حاصل اعتماد به آمریکا نیست. پس توافق هستهای حاصل چیست؟ عزیزان دولت و تیم هستهای همواره در جریان مذاکرات اعلام میکردند، مذاکرات براساس اعتماد متقابل باید باشد.
اگر اعتماد متقابل وجود نداشته است، پس رسیدن به توافق، چه مفهومی دارد؟
کودتای ۲۸ مرداد و دهها نمونه دیگر در تاریخ ایران وجود دارد که بیاعتمادی آمریکا را اثبات میکند، اگر تاریخ درس عبرت نباشد، باز هم میتواند تکرار شود. هنر آن است که از تکرار چنان وقایع تلخی جلوگیری شود.
نویسنده: محمد صفری