اینجا برخیها با عطر آروغ غربیها، مشامشان را پر میکنند. اینجا برخیها «حقوق بشر»شان مثل حقوقهای نجومی است که برای برخی «ذخیره»ها عین صواب است و برای کارگر بختبرگشته حقوق نگرفته طعم «شلاق» میگیرد.
اینجا آدمهایی هستند که آزمایشگاه تشخیص غلظت «خون» دارند. نه فقط غلظت که کیفیت و اهمیت خون را هم اندازه میگیرند.
اینجا آدمهایی هستند که کشته شدن چندنفر موبور فرنگی بیخوابشان میکند، اما اگر «مسلمانی» به خون خود بغلتد، نه ککشان میگزد و نه اصلا میخواهند قسمتی از فکر و ذهنشان را درگیر کنند.
به کجا میروید آآآآآآآآی آدمهایی که برای فلان واقعه تروریستی زیر برج ایفل گریبان چاک میدهید؟ با شما هستم که برای مرگ فرنگیها «شمع»های کوتاه و بلند را احتکار کردهاید برای روز مبادا، اما وقتی مسلمانی، نه اصلا انسانی، نه اصلا کودکی در همین بیخ گوشتان لقمه آخر زندگیاش را توی خون میزند و نیمخورده از دستش میافتد، خفه میشوید. شماها که «تروریست» را خوب و بد کردهاید و مثل فرماندههای غربیتان جان انسانها را در ترازوی کج و خرابتان وزن میکنید؟
چرا سردر اینستاگرامهایتان هیچ نشانی از همدردی با مردم نیست؟ بچههای فوعه و کفریا آدم نبودند که یکی از «پُست»های پَستتان را خرج آنها کنید؟ آنها حق زندگی نداشتند که برایشان متنی بنویسید و پرچم سوریه را در صفحههایتان نیمه افراشته کنید؟
آهای آقای مسئول! با شما هم هستم. شما که برای پیام تسلیت فرستادن برای همتای غربیتان، بعد از نماز صبح نخوابیدید و همزمان با بالا رفتن کرکره کلهپزیها متن پر سوز و گدازتان را منتشر کردید، چرا دلتان از کشته شدن این همه زن و کودک و انسان بیگناه نلریزد و قلمتان روی کاغذ نلغزید؟
نکند پیام تسلیت فرستادن و ابراز همدردی کردن خدای ناکرده باعث اخم «کدخدا» میشود؟ نکند مرگ آدمهای گرسنهی بیگناه هم «عذاب الهی» بود که موضوع مهمی نیست!
من ماندهام که «ما» آن دنیا چگونه این «هیکل»مان را از پل صراط رد میکنیم؟ ماندهام آن دنیا در مقابل «حرف»های بیگاه و «سکوت»های بیموقعمان چه پاسخی خواهیم داشت.
خدا به خیر کند. هم امروز و فردا را و هم «عاقبت» امورمان را.