تنها استفاده از یک کلمه خاص از سوی مسعود فراستی کافی بود تا دشمنان برنامه هفت و بهروز افخمی که طی این ماهها برنامهاش خوب دیده میشود، شمشیرها را بکشند و به ناگاه از جایگاه منتقد سینمایی در نقش حقوقدان ظاهر شوند و برای جاری شدن حد شلاق به میدان بیایند! گویی رمز عملیات حمله همهجانبه علیه «هفت» افخمی بالاخره صادر شد تا در دوران تغییرات مدیریتی صداوسیما فشارها برای تغییر تیم سازنده مهمترین برنامه سینمایی تلویزیون افزون شود.
مسعود فراستی از دیرباز به خاطر لحن منتقدانه صریح و بدون تعارفش از سوی همین جماعت مورد فشار بوده است. اما گناه اصلی او همراهی با افخمی در برنامهای است که عدهای تحمل آن را ندارند. جماعتی که کمتر تحمل نقدهای تند و تیز را دارند و البته عدهای با نام منتقد هم در میان آنها هستند، اما از منتقد بودن و انجمن منتقدان، بیشتر ایفای نقش روابط عمومی را ترجیح میدهند و برای ایفای این نقش جشنوارههای متعدد دولتی و حکومتی هم همیشه برای آنها فراهم است. شاید به گناهان فراستی نقد چند هفته پیش به حسن روحانی در همین برنامه هفت را هم باید افزود که بازهم با تمسک به گفتاری از آیتالله جوادیآملی صورت گرفته بود و به روش خارج از عرف رئیسجمهور در بازدید روز کارگر از کارخانه مپنا با خودروی شاسیبلند بر میگشت.
فراستی که همیشه در این سالها اظهاراتش دستمایه حواشی رسانهای قرار گرفته و هر بار نیز به ظن خود به یکی از جریانهای سینمای کشور تاخته است.
دیاثت هنری عبارتی بود که فراستی برای توصیف برخی فیلمهای سینمایی با استناد به گفتار آیتالله جوادیآملی استفاده کرد اما مخالفان هفت آن را برنتابیدند.
فراستی در «هفت» اخیر از واژه «دیاثت هنری» در توصیف فضای حاکم بر یک فیلم استفاده کرد. فیلمی ساخته شده با بودجه ژاپنیها در مورد ایران که به خاطر فضای حاکم بر آن و توهینهای مضمونی به جامعه ایرانی سالها در محاق توقیف بود اما به ناگاه سر از گروه هنر و تجربه برای اکران در آورد. اینکه در این فیلم چه میگذرد که فراستی در مورد آن اینگونه سخن رانده به کنار، فراستی اما ادبیاتش را برپایه گفتار اخیر آیتالله جوادیآملی درباره «دیاثت سیاسی» بنا کرد.
او درباره فیلم «دونده زمین» کمال تبریزی گفت: «کارگردان و تهیهکننده محترم در جایی گفتهاند این فیلم نقدی بر وضعیت دولت قبل است. فیلم ابدا علیه دولت قبل نیست. فیلم علیه مردم است. فیلم به شدت بیغیرت است. همان بیغیرتی که اخیرا آقای جوادیآملی بر آن اشاره کردند که فروش خانه و مملکت به بیگانه مصداق کامل بیغیرتی است. ما دیاثت فرهنگی و هنری هم داریم که متاسفانه فیلم، چنین دیاثت و فروش غیرتی در آن است.»
به برکت رکود، بیکاری و اعتراض کارگران کلید واژه «شلاق» جز کلیدواژههای پرکاربرد این روزهاست. اما دوباره در دهان اهل فرهنگ هم چرخیدن گرفته تا خاطرات سالهای دور و تاریک مدیریت بهشتی و انوار در دهه ۶۰ بر سینمای کشور یادآور شود که شلاق زدن سینماگران در وزارت ارشاد جز جداناشدنی آن است. خاطرهای که اخیرا محمدرضا فرحبخش بخشی از آن را بازگو کرده بود و عبدالله علیخانی (تهیهکننده) آن را تایید کرد که در سال ۶۳ وقتی برای اعتراض به ممنوعالکار شدن جمشید هاشمپور به وزارت ارشاد رفته بود، او را به شکل «جوجه کبابی» بستهاند و فیضالله عربسرخی در حضور بهشتی و انوار به او شلاق زده است.
فراستی در گفتوگوی اخیر خود با سوره سینما نکات دیگری هم درخصوص با این تیترها گفته است: «چیزی که من در «هفت» گفتم به دقت بر مبنای صحبت آقای جوادیآملی که از دیاثت سیاسی و اقتصادی حرف زده بودند و آن جمله فوقالعادهشان که گفته بودند اصطلاح دیاثت در مورد کسانی است که راه نفوذ بیگانگان را در فضای اقتصادی یا سیاسی به روی کشور میگشایند. یک جملهای هم دفتر ایشان بعداً در توضیح این سخن ایشان منتشر کرد که خیلی خوب است. گفتند که در فرهنگ قرآنی، غیرت را معرفت، هویت و غیرزدایی تشکیل میدهد. غیرزدایی هم معنایش این است که اولاً اجازه ندهیم بیگانه به حریم ما نفوذ کند و ثانیاً خودمان هم در کار دیگران تجسس نکنیم. بیگانه را در حریم خود راه دادن و وارد حریم غیر شدن با غیرت سازگار نیست. آیتالله جوادیآملی یک جمله دیگر هم دارند که اصطلاح دیاثت در دانش فقه و اخلاق با واژه عرفی آن تفاوت زیادی دارد.
به نظرم فیلم «دونده زمین» چنان علیه مردم و در راستای فروش مردم به بیگانه است که مصداق دیاثت فرهنگی و هنری است، همان چیزی که در برنامه «هفت» هم گفتم. یعنی فیلم به جای آنکه واقعاً بین مردم و دولت تفاوت قائل بشود، چون میگوید من میخواستم دولت آن زمان را نقد کنم - که خودش جای بحث مفصلی دارد - دارد مردم را میزند. «دونده زمین» مردم را تبدیل میکند به یک آلت دست که همه منفعل و خوابآلودند و دارند برفک میبینند در تلویزیون و حالا یک ژاپنی منجی این مردم میشود. فیلم متاسفانه این موضوع را به کل مردم هم تعمیم میدهد. نکته جالب بعدی اینکه یک ژاپنی که اساساً در دنیا معروفاند به اینکه خندیدن بلد نیستند به مردم ایران خندیدن یاد میدهد و آنها کمکم به زندگی نرمال خود بر میگردند و آدم میشوند.
این واژه اساساً فحش نیست و با عرف تفاوت دارد. آقای آملی هم به دقت ریشه و معنای واژه را توضیح میدهد. من فقط گفتم همانطور که میشود بر مبنای صحبت یک عالم، دیاثت سیاسی و اقتصادی داشت، پس میشود دیاثت فرهنگی هم داشت که یکی از مثالهایش همین فیلم است. من که از سازنده فیلم دفاع کردم و گفتم که فیلم خوب «لیلی با من است» را دارد و بعد پرسیدم این فیلم بد که با سرمایه خارجی و برای تبلیغ آنها ساخته شده دیگر چیست؟ این کلمه را به خیلی از فیلمهای وطنفروش که جایزه جشنوارهها را گدایی میکنند میشود تعمیم داد. فیلم «یک خانواده محترم» مصداق این بحث است. حتماً فیلمهای قبادی و مخملباف هم مصداق این بحثاند؛ بسیاری از فیلمهایی که وطن را میفروشند تا جایزه بگیرند.»
از کسانی که سابقه شلاق زدن هنرمندان را در سه دهه قبل دارند تعیین چنین مجازاتهایی برای نقد یک فیلم دور از انتظار نیست. حالا بعد از سه دهه همچنان کسانی هستند که یکجا در جایگاه قاضی و شاکی و دادستان دوست دارند با تمسک به «ماده ۶۰۸ قانون مجازات اسلامی» شلاق را به سینما بازگردانند و تعداد ۷۴ ضربه را هم برای آن مشخص میکنند! حتی اگر اجازه یابند بعید نیست خود برای اجرای حکم صادره خود پیش قدم شوند و برای تنبیه کسانی که لخت بودن پادشاه سینمای ایران را فریاد میزنند، تازیانه به دست گیرند. آری شلاقزنها دوباره به سینما بازگشتهاند!