چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵ - ۱۰:۲۲
کد مطلب : 97907

به قلم سردبیر

از دیروز که پیامک رئیس‌جمهور به "ننجون" رسید این پیرزن فتنه‌گر دیگر جواب سلام کسی را نمی‌دهد...

از دیروز که پیامک رئیس‌جمهور به "ننجون" رسید این پیرزن فتنه‌گر دیگر جواب سلام کسی را نمی‌دهد. صدایش زدم و گفتم ننجون جان! ستونت خالی مانده یک طنزی، طعنه‌ای، تیکه‌ای، چیزی بنویس.
نگاه کرد توی چشمام و بند (ذ) منشور حقوق شهروندی را بلند بلند خواند: حق تابعیت، اقامت و آزادی رفت و آمد!
گفتم: منظور؟
گفت: تا اطلاع‌ثانوی به صورت آزادانه در روزنامه سیاست روز می‌چرخم و تا تابعیتم جور نشود هیچ کاری نمی‌کنم. البته دلم می‌خواست به آغوش آمریکای جهانخوار بروم ولی ظاهرا بستر در انگلیس استعماری بیشتر فراهم است.
گفتم این آغوش و بستر و این حرف‌ها برایت دردسر می‌شود ننجون!
گفت: مطابق ماده ۵۷ اصل بر برائت است و هیچ‌کس مجرم شناخته نمی‌شود مگر اینکه اتهام او در دادگاه‌های صالح و با رعایت اصول دادرسی عادلانه از جمله اصل قانونی بودن جرم و مجازات، استقلال و بی‌طرفی مرجع قضایی و قضات، حق دفاع و...
حرف ننجون به اینجا رسید دیگر تحمل نکردم و دست راست را بردم بالا و فرود آوردن در منتهی‌الیه سمت چپ گونه‌های پیرزن خودفروخته و در یک پلک به هم زدن پخش شد کف زمین و شروع به چانه انداختن کرد.
عجالتا بر و بچه‌های روزنامه به سر و صورتش آب یخ می‌پاشند بلکه به هوش بیاید. البته سزای پیرزنی که بیشتر از کوپنش حرف بزند همین است ولی دلم سوخت. قبل از پیامک رئیس‌جمهور معقول‌تر رفتار می‌کرد. حالا دراز به دراز افتاده و از لب‌هایش حرف‌های نامفهومی به گوش می‌رسد.
یک همچین چیزهایی:
مردم ایران... قدرتمندانه... پاس بداریم... حق توسعه پایدار... حق تشکل... حق راهپیمایی... حق حریم خصوصی... حق آزادی اندیشه و بیان... حق دسترسی به اطلاعات...حق تجمع...

https://siasatrooz.ir/vdcbz9b9.rhbzgpiuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی