یکی از عناصری که فرهنگها را در طول تاریخ حفظ کرده، تبلور شکوه و عظمت دستاوردهای مردم در آثار هنری و خلق قهرمانان بومی ولو در عالم خیال بوده و هست. هر ملتی دوست دارد قهرمانان خودش را در شعر، رمان، تئاتر، نقاشی، موسیقی و سینما ببیند، چراکه تجلی عناصر فرهنگ ملی در رفتار و منش یک قهرمان، نشان از زنده بودن و پویایی آن فرهنگ دارد.
در دهههای اخیر، پردهی سینما جولانگاه صدها قهرمان آنگلاساکسون، چینی، ژاپنی و نظیر اینها بوده که در این میان قهرمانان آنگلاساکسون، به علت اهمیت دادن عناصر فرهنگی و هنری غرب به موضوع پیوست فرهنگی، از طریق مجموعهی بهم پیوستهی کمیک استریپها، فیلمها، بازیهای کامپیوتری، عروسکها، البسه و سایر محصولات فرهنگی، در قلب و مغز مخاطبان گوناگون خود جای گرفته و توانستهاند تا مدتها اثرگذاری موفقی داشته باشند.
ایالات متحده در جایگاه سردمدار تمدن غرب برای زنده نگهداشتن فرهنگ غربی و دمیدن روح امید، غرورملی و سلحشوری در تنفسکنندگان این فرهنگ، نیاز به بازپروری قهرمانیها و رشادتهای افراد پای بند به فرهنگ زندگی امریکایی بر روی پرده سینما داشت، اما از آنجا که تمدن ۲۵۰۰ سالهی غرب و تاریخ ۳۰۰ سالهی ایالات متحده آمریکا، عموماً در واقعیت دارای قهرمانی که واجد خوبیها و ارزشهای فطری و الهی باشد، نبوده و نیست، هالیوود به خلق قهرمانان خیالی و نمایش تواناییها و رشادتهای دروغین و مصنوعی برای تسخیر مغز و قلب مردم امریکا و سایر ساکنان مغرب زمین روی آورد.
از سوی دیگر در جنگ فرهنگی و نبرد رسانهای، استفاده از قهرمانان در آثار هنری کارکردهای مختلفی دارد. این قهرمانان از یکسو دلها را به سوی خود جذب کرده و از سوی دیگر به وسیله نمایش قدرت و برتریهای پوشالی، با ایجاد رعب و ترس، از نظر روانی مردم سایر کشورها را مقهور نموده و در نهایت زمینه را برای استعمار نرم نقاط دیگر فراهم میکنند. بنابراین نمایش قهرمانیها و شجاعتها در آثار هنری به ویژه محصولات سینمایی هم در صیانت از فرهنگ ملی مؤثر است و هم بر وجهه و اعتبار بینالمللی فرهنگها اثرگذار خواهد بود.
بر این اساس ملت ایران نیز حق دارند قهرمانان برخاسته از فرهنگ خود را بر روی پرده سینما و در شعر، تئاتر، رمان و امثالهم ببینند، همانند سایر ملل که دلاوری، ایثار و غرور ملی سربازان و فرماندهان نظامی شان را در قالب آثار هنری بویژه فیلمهای سینمایی به نمایش در میآورند. اما با وجود اینکه فرهنگ اسلامی ایرانی مملو از قهرمانهای الهی، نیروهای مؤمن و متعهد و بزرگانی است که در واقعیت زندگی برجسته، قابل تحسین و بینظیری داشته اند، اما صحنه فرهنگ و هنر جمهوری اسلامی، از حضور این قهرمانان واقعی خالی است و این حق فرهنگی ملت ایران از سوی طیفی از هنرمندانِ قائل به هنر خنثی و بیتعهد و بالاخص طیفی از مسئولان فرهنگی کشور، نادیده گرفته شده است.
دوران شکوهمند انقلاب اسلامی عرصه ظهور و بروز استعدادها و تواناییهای نهفتهی ملت ایران در سدههای اخیر بوده و هست و در بین تمام افتخارات ملت ایران در این دوران، مقاومت و سلحشوری در هشت سال دفاعمقدس جایگاه ویژهای دارد. طبیعتاً انعکاس حوادث هشت سال دفاعمقدس نه صرفاً تکلیفی در برابر رزمندگان و شهدا که وظیفهای است در برابر ملت ایران، وظیفهای که مطالبهی آن از هنرمندان و اهالی فرهنگ، نه سفارشی و سیاسی کردن هنر است، نه آلودن آن به ایدئولوژی؛ توقع زیاده از حدی هم نیست که یک ملت از هنرمندانش بخواهد افتخارات ملی را به تصویر بکشند. اما آنچه در عمل و در واقعیت به عنوان کارنامه ارادت سینماگران به دفاعمقدس موجود است، مورد رضایت نبوده و بخشی از آن را سینمای ضدجنگ و یا آثاری کم مایه و دورهمی تشکیل داده است و عمق فاجعه تا آنجاست که در نتیجه ربع قرن فعالیت مدیران فرهنگی لیبرال مسلک، در دهه اخیر جوانانی پیدا شدهاند که خود را طلبکار شهدا میدانند.
با گذشت بیش از سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، همچنان بسیاری از زوایای این انقلاب و هشت سال دفاعمقدس مورد توجه اهالی فرهنگ و هنرمندان قرار نگرفته و ابعاد مختلف آن برای مخاطبان داخلی و خارجی بازگو نشده است. به جزء برخی آثار منتشر شده در حوزه ادبیات و شعر انقلاب اسلامی، سایر رشتههای هنری و جریانهای غالب بر آنها نتوانستهاند آثاری مطلوب و در شأن قهرمانیهای ملت ایران بیافرینند. با وجود اینکه در اروپا و ایالات متحده همچنان برای سربازان و کشتگان خود در جنگهای باطل جهانی قرن گذشته مراسم یادبود برگزار میکنند، در جمهوری اسلامی تقریباً محصول جذابی که بتواند رشادتهای واقعی ملت در دهههای ۱۳۵۰ و۱۳۶۰ شمسی را به خوبی به نسل نوجوان و کودک منتقل کند، وجود ندارد.
به عبارت سادهتر حق دفاعمقدس در هیچ برههای از مدیریت فرهنگی جریانات گوناگون سیاسی بر پرده سینما ادا نشده و این سینمای استراتژیک و اقتدارآفرین همواره یا قربانی منفعتطلبان بوده است یا کج فهمی مدیران فرهنگی و یا امیال مدیران سیاست باز عرصه فرهنگ. این در حالی است که جنگ یکی از پدیدههای ویژهای است که محل تجلی قهرمانیهای مردم یک کشور و ظهور و بروز استعدادها و تواناییهای ایشان است و به تصویر کشیدن صادقانه و واقعی آن بر پرده سینما، اثر فوقالعادهای بر تثبیت انگارههای فرهنگی و انتقال ارزشهای فرهنگی به نسلهای آینده داشته و میتواند روح سلحشوری، عزتمندی و همدلی را در آحاد جامعه بدمد.
در واقع عالیترین صحنههای تجلی سبک زندگی و عصاره تمدن کهن ایرانی که در دوران دفاعمقدس و پیشتر در زمان پیروزی انقلاب اسلامی به ظهور رسیده و برای بسیاری از آنها مستندات فراوانی وجود دارد، به جای آنکه در قالب سینمای استراتژیک دفاعمقدس ریخته شده و به ابزار مؤثر دیپلماسی عمومی جمهوری اسلامی تبدیل گردد، همواره قربانی بوده و به جای آنکه هنرمندان رانتخوار و مدیران سیاسی کار مورد شماتت قرار گیرند، سینمای دفاعمقدس به سیبل جریانات غربگرای روشنفکرنما تبدیل شده است. نتیجه آنکه بیتوجهی مدیران و هنرمندانی که خود را بینیاز از توجه به منافع و مصالح فرهنگی جامعه میدانستند سبب شد تا امروز پس از قریب ربع قرن از پایان جنگ تحمیلی، سینمای استراتژیک دفاعمقدس به سینمایی ساده، کم هزینه و هنری فروکاست پیدا کرده و نسل جوان ایرانی تصویری مخدوش و توهمی از یکی از طلاییترین برهههای زندگی انسانی ایرانی و جلوههای شکوه تمدن ایرانی داشته باشد.
اما چرا جریان روشنفکری حاکم بر عرصه فرهنگ و هنر کشور، به سادگی از قهرمانیها و فداکاریهای ملت در طول مبارزات پیش از انقلاب و دوران هشت سال دفاعمقدس عبور کرده است؟ در حالی که روح لطیف هنرمند نمیتواند انبوه زیباییهای موجود در تاریخ انقلاب اسلامی را نادیده بگیرد. چطور هنرمندان ایرانی نسبت به دفاعمقدس بیاعتنایی میکنند، در حالی که برای اولینبار در قرنهای اخیر، ملت ایران بدون واگذاری حتی یک وجب از خاک خود، دشمن را ناکام گذاشت. هنوز بسیاری از ابعاد و زوایای دفاعمقدس مورد توجه اهالی فرهنگ و هنر قرار نگرفته است، مواردی همچون: دلایل شروع جنگ، علل همکاری و مساعدت دهها کشور با صدام، مظلومیت مطلق جمهوری اسلامی در دوران جنگ، صفات اخلاقی و برجستگیهای روحی رزمندگان اسلامی، دفاع ملتی با استفاده از کمترین امکانات، زندگی و صبر اسراء، جانبازان و خانوادههای ایشان و مواردی از این دست.
طبیعتاً یکی از دلایل بیمحلی و عدم توجه بخشهایی از فرهنگ و هنر کشور به دوران دفاعمقدس، حاکمیت جریان روشنفکری بر این حوزههاست. جریانی که جنگ از هر نوع آن را محکوم کرده و آن را کاری غیرانسانی، خشن و بدوی میداند. البته این محکومیت تنها در صورتی انجام میگیرد که یکی از طرفین جنگ، به جبهه حق تعلق داشته و داعیه دار اسلام ناب محمدی صلیالله علیه وآله و یا از طرفداران جبهه مقاومت باشد. برای نمونه مبارزهی جهادگران فلسطینی با رژیم اشغالگر قدس و یا نیروهای حزبالله و ارتش سوریه با تکفیریها و در جبههای دیگر، رژیم صهیونیستی محکوم است، چراکه ترویج خشونت طلبی است؛ در این نگاه دفاعمقدس ملت ایران نیز دامن زدن به خشونت و عملی غیرمنطقی و غیرانسانی بود. اما در مقابل همین جریان روشنفکری هیچگاه پیرامون ۷۰ میلیون کشتهی بیگناه جنگهای جهان اول و دوم که خونشان تاوان زیاده خواهیهای اربابان قدرت بود صحبت نمیکنند و این در حالی است که هنرمندان جبهه باطل، حتی خونریزیها و قساوتهای نیروهای نظامی خود در دیگر کشورها را به بهترین شکل دراماتیزه کرده و حتی در برخی موارد با تحریف تاریخ، از نیروهای شکست خورده خود، قهرمانان پیروز میسازند. به واقع در جنگ رسانهای و تحت حاکمیت رسانهها، تاریخ را لزوماً قوم پیروز نمینویسد، بلکه تاریخ همان چیزی است که رسانهها و محصولات فرهنگی و هنری معرفی میکنند.
بنابراین به علت همین رویکرد هنر سیاسی غرب به تاریخ و تحریف آن است که بعضاً مشاهده میشود واقعیتهای مربوط به انقلاب اسلامی و دفاعمقدس، یا در آثار هنرمندان روشنفکر بیان نمیشود و یا به صورت جهت دار و مغرضانه مورد توجه قرار میگیرد، زیرا در این صورت ارزشهای انقلاب و دفاعمقدس به نسلهای بعد که عموماً کتابخوان نیستند، منتقل نشده و ارتباط و تعلق خاطر این نسلها با تاریخ سراسر عزت و اقتدار انقلاب اسلامی قطع گردیده و ایشان به تحسین تاریخ جعلی و قهرمانیهای مصنوعی قهرمانان غربی روی خواهند آورد و فرهنگ غربی مقتدر و نیرومند را به فرهنگ خودی ضعیفی که برایشان به تصویر کشیده شده، ترجیح میدهند.