گزارش رسانهها درباره گورخوابان گورستان نصیرآباد شهریار آنقدر ظرفیت داشت که خیلیها را جوگیر کند و یکی از این خیلیها اصغر فرهادی، کارگردان صاحب نام اسکار برده سینما بود که در پی این گزارش، نامهای سرگشاده برای رئیسجمهور نگاشت و سراسر وجود خویش را شرم و بغض خواند و مردمان ایران را تنها نظارهگران و شنوندگان فراموشکار رنجها معرفی کرد و در آخر پرسید «این است شهر آرمانها؟»
نامه سرگشاده فرهادی به رئیسجمهور اما بیپاسخ نماند و آقای روحانی نیز در واکنش به این نامه با سوز وگدازی کمتر از فرهادی، ابتدا این نامه را بسیار دردناک خواندند و اشاره کردند که اصطلاحات زیرپلخواب و کارتنخواب را قبلا شنیده بودهاند، اما اصطلاح قبرخواب را کمتر شنیدهاند.
آنچه در ادامه میآید سخنی است نه تنها با اصغر فرهادی که با جماعت هنرمند و سیاستمداری (از جنس اصلاحطلب و اصولگرا) که در خوشبینانهترین حالت، فضای ذهنی شان تحت تاثیر رسانه شکل میگیرد و هیچگاه با واقعیت جامعه از نزدیک در تماس نبودهاند و لذا هر واکنشی درباره اتفاقات جامعه از آنها سر میزند، مصنوعی است. همین اتفاق آخر، نمونه خوبی است گورخوابها آدمهای بیتکرار جامعه ما نیستند، آنها راندهشدگان جامعه هستند که به دلیل نوعی از زندگی که گرفتار آن شدهاند، حتی حاضر به اقامت در گرمخانهها هم نیستند و لذا در فصل سرما، جایی مناسبتر از گور برای اقامت شبانه نیافتهاند، تعدادشان هم آن طور که در اخبار آمد به ۱۰۰ نفر هم نمیرسید، اما اگر فرهادی میاندیشید در جامعه سزاوارتر از گورخوابها برای مویه کردن وجود ندارد، سخت در اشتباهند و فقط کافی است درصد تیرگی شیشههای ماشین خود را کم کنند تا واقعیاتی تلختر هم در قاب چشمانشان نقش نبدد.
روزی یکی از دوستان به طعنه میگفت من ماندهام که فرزند شاه مخلوع ایران با چه رویی مدعی پادشاهی کشوری است که اگر او را در بزرگترین خیابانهای پایتختش رها کنی، گم میشود! و اکنون باید گفت حکایت بسیاری از جماعت هنرمند و سیاستمدار کشور ما حکایت آقای ربع پهلوی است و این مهمترین معضلی است که متاسفانه خواص جامعه در هر قشری را تهدید میکند، معضلی به نام عدم شناخت صحیح جامعهای که مدعی هدایت آن به سر منزل مقصودند و نتیجه این میشود که محصولات جامعه هنری راهی به خانههای مردم نمییابند و سخنان چهرههای سیاسی نیز به همین شکل، چه رسد به اینکه این محصولات و سخنان بخواهند بر جامعه تاثیر نیز بگذارند.
و در پایان لازم است سخنی بیپرده با مدعیان مرجعیت افکار عمومی جامعه ایران گفته شود که اگر چه تلخ و سخت است اما اگر آن را نشنوند، باید مرجعیت افکار عمومی را از مخیله خویش خارج کنند و آن سخن این است که این جماعت باید به گذشتههای نه چندان دور خویشتن برگردند و موقعیت جغرافیایی زیست خود را تجربهای دگرباره کنند و بدانند که تنها راه جلب اعتماد مردم، احترام گذاشتن به آنها و زیستن در کنارشان است وگرنه این مردم زیرک و باهوش نشان دادهاند که بسیار راحت و بیسر و صدا از کسانی که افتخار همنشینی با آنها را کنار نهادهاند، عبور خواهند کرد و هنرمندان و سیاستمداران و بخصوص سیاستمداران آرزومند رای مردم، تنها راه نجاتشان قدم نهادن در مسیر امام راحل است و این مسیر در کلام جانشین شایسته ایشان اینچنین تصویر شده است: آفت مسئولیت در یک نظامی که متکی به آرای مردم و متکی به ایمان مردم است، این است که مسئولین به فکر رفاه شخصی بیفتند، به فکر جمعآوری برای خودشان بیفتند؛ در هوس زندگی اشرافیگری، به این در و آن در بزنند، این آفت بزرگی است. امام خودش از این آفت به کلی برکنار ماند و مسئولین کشور را هم بارها توصیه کرد که به کاخنشینی و به اشرافیگری تمایل پیدا نکنند، سرگرم مال اندوزی نشوند، با مردم ارتباط نزدیک داشته باشند.(۱)
۱- بیانات در بیست و دومین سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) ۱۴/۳/۱۳۹۰
محمدرضا آقابابایی