۲۶ آبان ماه گذشته رهبر انقلاب در دیدار مردم اصفهان جملهای را بیان فرمودند که وقتی روی آن متمرکز میشوی به عمق فاجعهای پی میبری که جا دارد برای آن گریست.
لطفا این جمله را با دقت بخوانید: «توقّع ما از نخبگان سیاسی و غیرسیاسی کشور این است که این بصیرت را داشته باشند. مردم خوشبختانه این بصیرت را دارند؛ تعجّب است! مردم معمولی و تودههای مردم این بصیرت سیاسی را دارند [امّا] بعضی از نخبگان ما با تکیه بر توهّماتی که دارند، این بصیرت را ندارند.»
واقعا چه اتفاقی افتاده که در نظام جمهوری اسلامی برخی خواص و نخبگانی وجود دارند که از مردم جا ماندهاند؟ مگر قرار نبود خواص این مملکت جلودار باشند و مردم هم به آنها اقتدا کنند؟ چه اتفاقی افتاده که فانوس به دستها «از نفس افتاده»اند و این مردم هستند که فرسنگها از آنها جلوترند؟
بگذارید برگردیم به بیش از هفت سال قبل. در روزهای نزدیک به انتخابات سال ۸۸ مردم عادی، همانهایی که برخیها فقط برای رای، آنها را لازم دارند و بعد از آن کلا بیخیالشان میشوند، در گوشه و کنار این مملکت میایستادند و با هم به بحث و گفتوگو میپرداختند. تریبونهای آزاد، در هر جمعی وجود داشت و هرکس با توجه به شعارهای یک کاندیدا یا نه؛ اصلا به خاطر تعلقات جناحی و حزبی از هر فرصتی برای مناظره استفاده میکرد. همین مردم در شبهای تبلیغات انتخابات، «ادب» را رعایت میکردند و در کنار طرفداران کاندیداهای دیگر به تبلیغ «اصلح» از دید خود میپرداختند. اما چه شد که به یکباره «خواص» به جان هم افتادند و از هر فرصتی برای از خجالت هم درآمدن استفاده میکردند؟ چه شد که مناظره به «مشاجره» تبدیل شد؟ چه شد که بعد از پایان انتخابات یک «غلط» بزرگ رخ داد و کاندیدای بازنده با به خیابان کشاندن هوادارانش «هل من مبارز» میطلبید؟
داستان به کجا برمیگشت که در این میان برخی «السابقون» هم مهر بر دهان کوبیدند و البته از لای لبهایشان بر آتش فتنه میدمیدند؟ چه شد که «سکوت» کردند و به واسطه دعواهای شخصی، فامیلی و جناحی، نظارهگر قربانی شدن «اصل نظام» شدند و دم هم برنیاوردند؟
نکته جالبتر این است که با گذشت هفت سال از آن روزها هنوز قرار نیست از برخی آقایان صدایی ولو یک تشر ملایم هم بیرون بیاید. آنهایی هم که طی این سالها موضع لطیفی گرفتند و یا اعلام برائت نرم و نازکی داشتند، به سبب آن بود که کارشان یک جایی گیر داشت. یکی میخواست وزیر شود و لکه ننگ فتنه نه تنها بر دامنش بود که بر پیشانیاش هم خودنمایی میکرد. برای همین و برای هدف والاتری چون صندلی وزارت مجبور بود در مقابل فتنه موضع بگیرد تا مرکب مبارکش از پل عبور کند.
دیگری میخواست وکیل شود، باید یک خودی نشان میداد تا یک وقتی خدای ناکرده به خاطر همدستی با فتنهگران «صلاحیت» خدمت به این مردم را از دست ندهد!
آقایان محترم حالا که به مراد دل خود رسیدند، سازشان را سر و ته کوک میکنند و از پایان دوره پرداختن به فتنه سخن میگویند و یا مدام پیام میدهند و منبر میروند که آی بیایید متحد شویم و «یاران انقلاب» منظور همان سران فتنه و در واقع «بارهای انقلاب» را بیخیال شویم و یک صلواتی بفرستیم و آقایان از حصر خلاص شوند!
عجبا که بصیرت این خواص و السابقون و نخبه را باید گذاشت جلوی در تا زحمتکشان پاکبان بیایند و ببرند که بوی تعفن این همه نفهمی دچار سردردمان میکند.
واقعا این همه نفهمیدن و تلاش برای فرو بردن بیشتر سر مبارک در برف بیبصیرتی چگونه حاصل میشود که آقایان آنچنان خود را به ندیدن و نفهمیدن میزنند که کم مانده باورمان شود که واقعا از مرحله پرت افتادهاند؟
انگار آقایان داستان فتنه را اینطور نوشتهاند که مثلا یکی دو تا بچه نابالغ از سر نفهمی و سبکسری و دوری از شعور و تربیت خانوادگی آمدهاند سنگی بر پنجرهای کوبیدهاند یا زنگ خانه را زدهاند و رفتهاند که حالا بیاییم و بگوییم اشکالی ندارد. ببخشیم و «رافت» نشان دهیم.
انگار حضرات نماینده مردم که البته در واقع «نماینده سران فتنه» هستند، نمیخواهند بپذیرند که هر انقلابیِ سابق را نمیتوان «انقلابی» دانست و داستان فتنه ۸۸ را هم نمیتوان به یک دعوای سیاسی و جناحی تقلیل داد. واقعا اگر دعوا بین احمدینژاد و موسوی بود (آقای کروبی که با آن رای کمنظیرشان جزو دعوا محسوب نمیشدند) چرا به اصل نظام و امام و رهبری هجمه و حمله شد؟ اصلا چرا یک دعوای کوچک (به زعم آقایان) اینقدر طول کشید و هزار فاجعه در مملکت آفرید؟ چه شد که غربیها برای حمایت پشت پرچم سبز آقایان پر جنب و جوش ایستادند؟
نه آقایان؛ داستان آن چیزی نیست که شما برای خود ساختهاید. بزرگ جماعت اصلاحطلب حداقل این جرات و جسارت را داشت تا در خلوت خودمانی خودتان بگوید «اشتباه کردیم» اما شما آن جنم و جرات نصفه و نیمه را هم ندارید.
مشکل این است که شما هم میخواهید دستتان به تنبان دنیا باشد و هم خود را «انقلابی» نشان بدهید، اما این نشدنی است.
رهبر انقلاب تابستان همین امسال، وقتی شما زیر باد کولرهای گازیتان لم داده بودید و در خواب غفلت همیشگی به سر میبردید، جملهای گفت که اگر امثال شماها به قدر دو ریال غیرت و بصیرت داشتید، یک تکانی به خودتان میدادید و چند کلمهای اظهار فضل میکردید. اگر خودتان را به ندیدن و نشنیدن زدهاید، این جملات را تکرار میکنیم، بلکه فرجی شود و از زیر لحاف «مصلحت»اندیشی و دودوتا چهارتاهای دنیا بیرون بیایید:
«من بارها گفتهام که برای من این تقسیمات اصولگرا و اصلاحطلب و اصلاحطلب مدرن و سنّتی و از این حرفهایی که میزنند، مطرح نیست؛ من به این اسمها اصلاً اهمّیّتی نمیدهم و توجّه ندارم؛ به محتواها کار دارم؛ امّا روی مسئلهی فتنه حسّاسم. حالا البتّه اکثر کسانی که در آن تظاهرات شرکت داشتند مردم معمولی بودند و هیچ تقصیری هم نداشتند امّا یک عدّهای سردمداری میکردند، یک عدّه هم سوءاستفاده کردند و گفتند «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است»؛ دیگر از این صریحتر؟ آیا این شعار داده شد یا نه؟ خب اگر این شعار داده شده، تبرّی از این شعار، آن روز هم لازم بود و باید میکردند که نکردند، حالا هم یک عدّهای از آنها حمایت بکنند، آنوقت دم از امام و طرفداری از امام و طرفداری از نظام و طرفداری از انقلاب هم بزنند! این نمیشود، این قابل قبول نیست. این پدیدهی بسیار بدی است، پدیدهی زشتی است»
ایمان شریعتی