به نظر میرسد یکی از دلایل ناموفق بودن تجارتهای متداول به جز صادرات خام فروشی برای بخش اقتصاد کشور، عدم توجه به تأمین اعتبار ثانویه پس از عرضه خدمات و کالا در این قالب باشد.
اقتصاد بیمار بیش از یک قرن است تنها به کسب درآمدهای سهل و آسان صادرات سرمایهها وابسته شده و هنوز جرأت آن را پیدا نکرده تا نفت، میعانات، سنگ و دیگر نعمتهایی که قسمت اعظم آن به نسلهای بعدی تعلق دارد، به فراموشی بسپارد و نگاهی به سوی دیگر داشته تا تواناییهای بالفعل را به بالقوه تبدیل کند. دستگاههای مسئول از جمله وزارت صنعت، معدن و تجارت هرچند وقت یکبار دست به نوعی تبلیغات صحنه گردانی پیرامون تلاش و سرمایهگذاری به منظور استفاده از تواناییهای موجود در سرزمین میزند تا از صادرات نفت و تکیه بر درآمدها دور شود اما این حرفها کمتر به عمل میرسد زیرا پراکندگیهای موجود در دولت فربه این اجازه را برای تحرک بیش از این نمیدهد!
جهان امروز دیگر تفکری پیرامون بهرهوری از سرمایههای فناپذیر در سر نمیپروراند زیرا اکثر این برداشتها خارج از ضوابط اکوسیستمهاست که میتواند خسارات غیرقابل جبرانی را برای آیندگان در بر داشته باشد. حالا اگر نحوه استفاده از معادن متعدد که اکثراً و به طریقی با تغییرات در هسته زمین ارتباط دارند غیراصولی و نامتعارف باشد این صدمات را دوچندان میکند تا عواملی همچون رانش و زلزله را به همراه داشته باشند.
تلاش دشمنان کشورهای جهان سوم و بخصوص آنهایی که سعی بر صنعتی شدن و برون رفت از لاک خود را دارند در این است تا آنها را به نحوی از انحاء نیازمند و وابسته به ثروتهای سرمایهای خود نگهدارند و بدین منظور با ایجاد ناامنیهایی در منطقه هر آنچه را که ایجاد نمودهاند به نحوی به دامنه تخریب کشیده تا همچنان درمانده تکنولوژیهای تازه باقی بمانند و اندیشهای برای تغییر ماهیتهای درآمدی از سرمایه به تولید در سر نپرورانند. آنچه امروز برای مسئولان کلان و آحاد جامعه ایران مسلم و مبرهن است چیزی نیست جز اینکه تواناییهای بالقوه و بالفعل کشور را منسجم تا بتواند صادرات نفت خود را به صفر برساند و همه توان موجود را صرف تصفیه کامل کرده و مشتقات آن را با ارز و نیازهای ضروری جامعه تهاتر نماید و همچنین به سوی دیگر ثروتهای موجود و تجدید شوندههای فارغ از سرمایههای فناپذیر رفته تا از آنها بهرهجویند.
آبوهوای چهارفصل یکی از این داشتههای بکر است که باید بیش از پیش مورد توجه و عنایت بیشتر سازمان محیط زیست قرار گیرد که نه تنها معدوم نخواهد شد بلکه روزبهروز جلوه بهتری پیدا میکند تا بهواسطه آن به جذب توریست از سراسر دنیا بپردازند.
در کنار این موهبت الهی، آثار بجا مانده تاریخی و همچنین نوستالژیهای موجود است که کشور را جزء ۵ سرزمین باستانی دنیا محسوب کرده که هر یک از این پدیدههای نادر به خودی خود قادرند جذابیت لازم را برای ورود گردشگران فراهم کنند تا در خانههای تاریخی که به بوم گردی تبدیل شدهاند اسکان یابند و میزان درآمد را از فروش نفت هم بالاتر ببرند.
همانگونه که با شعار «ما میتوانیم» فازهای پارس جنوبی در مقابل بهت و حیرت جهان به اتمام رسید و هماکنون گاز برداشتی در منطقه مشترک بین ایران و قطر پس از سالها و برای اولین بار گوی سبقت را از همسایه و شریک استراتژیک آن ربوده است! اینها معدودی از تواناییهایی است که میتواند در درازمدت جانشین همه خام فروشیها شود و اجازه ندهد تا ابرقدرتهای پوشالی دست به تهدید با حربه تحریم بزنند.
اما هر نوع شروع برای رسیدن به این اهداف عالیه اگر بدون زیرساخت باشد پس از چندی اعتماد طرفهای مقابل را نیز سلب خواهد کرد که برای ورود دوباره نیازمند هزینههای کلان مادی و معنوی است.
این روزها گردشگری سلامت یکی از گزینههای پرسود برای صندوق دولت و درآمد عمومی جامعه میباشد که متأسفانه در بعضی از قسمتها فاقد فونداسیونهای لازم است بنابراین بعضی از همسایگان فرصتطلب را بر آن میدارد تا کوچکترین تعللها را در بوق رسانههای خود بدمند و بدین وسیله متقاضیان را به سوی خود جلب نمایند!
بیمارستان قلب شهید رجایی تهران یکی از مراکز آموزشی و درمانی منحصر به فرد در خاورمیانه است که با داشتن تواناییهایی متفاوت میتواند پذیرای بیماران عروقی منطقه و حداقل کشورهای همسایه با ایران باشد تا ضمن استفاده از این امکانات گسترده زمانی را برای بازدید از دیدنیها و بهرهوری از آبوهوای شمال و غرب کشور در آن سپری نمایند. اما بهرغم آمادگی نسبی اقامتگاهها و اماکن گردشگری مجموعه این بیمارستان به دلیل نوعی گندمنمایی و جو فروشی در برنامههای ارائه شده خود که از ضعف مدیریت سرچشمه میگیرد هنوز نتوانسته است به نیازهای داخلی از سراسر کشور جواب دهد! بنابراین بالطبع توان پذیرش گردشگران سلامت را هم نخواهد داشت! این در حالیست که بیمارستان قلب شهید رجایی در بهترین منطقه پایتخت و در وسعتی قابل توجه واقع شده و رهگذران از این مسیر هر روز شاهد حضور هزاران نفر در محوطه و پارکهای نزدیک آن هستند که جلوپلاس خود را پهن کرده تا بیمار آنها بتواند توسط یکی از متخصصان ضمن طی هفتخوان رستم ویزیت شود اما پس از دریافت نوبت از دستگاههای نوبت ده متعدد و عدم اطلاع کافی برای مراحل ورود، پذیرش، ویزیت، آزمایشگاه، نوار قلب، اکو، داروخانه، مراجعه بعدی و حتی استفاده از امکانات پیش پا افتاده دیگر با تأخیر روبرو شده و ناچار میشوند چند روزی را ساکن پیاده روها و نمازخانه این بیمارستان و پارکهای همجوار آن باشند که از نوعی بوروکراسی حاکم بر آن سرچشمه میگیرد!
جالبترین موضوع قابل توجه مراجعه کنندگان عدم حضور بعضی از پزشکان متخصص در درمانگاههاست که ماههای شهریور و اسفند هرسال را عازم سفرهای خارجی برای سر زدن به خانوادههای خود ساکن در غرب هستند در حالی که تابلوی آنها بر سر در کلینیکها نصب شده و صندوق به نام آنها ویزیت دریافت میکند و آزمایشگاه و دیگر خدمات کلینیکی قبوض را به نام پزشکی دیگر ثبت و در نهایت اینترن ها و دستیاران دانشجوی پزشک مذکور که هنوز دکتر نشدهاند بیماران را معاینه میکنند که پس از عبور از هفتخوان رستم و اقامت چند روزه در پیادهروها و پارکها با داروهایی که به آنها میدهند که معلوم نیست جوابگو باشد و تنها یکی دو ماه نیاز آنها را تأمین میکند به شهرها و روستاهای خود در سراسر کشور برگردند!
حالا پیش خود مجسم کنیم چگونه میتوان به کسب درآمد از گردشگری سلامت با این شرایط امیدوار بود که این مرکز بینالمللی پزشکی مطرح و برند را به تجارتخانه بیشتر شبیه کرده است تا بیمارستانی که بتواند علاوه بر نیازمندان داخلی، گردشگران بیمار را نیز درمان و تولید درآمد پایدار نماید و اینگونه به جذب ارز خارجی پرداخته و تأمین گوشهای از فروش نفت را عهدهدار شود؟!
نویسنده: حسن روانشید