يکشنبه ۶ تير ۱۳۹۵ - ۰۱:۳۳
کد مطلب : 96198

انتخاب‌های سخت (29)

کتاب «انتخاب‌هاي سخت» نوشته هیلاری رودهام کلینتون وزیر امور خارجه سابق آمریکاست که در آن به شرح انتخاب‌هاي سخت و دشوار خود در طول دوران مسئولیتش پرداخته است. این کتاب در شش فصل به نگارش در آمده است و نویسنده سعی کرده شرح نسبتاً مفصلی از مراودات دیپلماتیک و دشواری‌هاي گزینه‌هاي پیش روی خود را تصویر نماید. سیاست روز به طور روزانه بخش‌هايي از ترجمه این کتاب را منتشر خواهد کرد.
انتخاب‌های سخت (29)

۵۱۷
به شکلی ناخواسته
عواقب دیپلماتیک ویکی‌لیکس بد بود اما فلج‌کننده نبود؛ اگر چه از افشاگری دیگری پس از کناره‌گیری من از وزارت خارجه حکایت داشت که بسیار جدی‌تر و با ماهیتی بسیار متفاوت‌تر از افشاگری ویکی‌لیکس بود. ادوارد اسنودن، یکی از پیمانکاران آژانس امنیت ملی که عمده کارش رصد ارتباطات خارجی بود، بخش گسترده‌ای از اطلاعات بسیار محرمانه را دزدید و به خبرنگاران داد. اسنودن ابتدا به هنگ‌کنگ و سپس به روسیه فرار کرد که درخواست پناهندگی او را پذیرفتند.
درز اطلاعاتی او برخی از حساس‌ترین برنامه‌های اطلاعاتی طبقه‌بندی شده آمریکا را افشا کرد. براساس این اسناد، ادعا شد که ایالات متحده، تماس‌های تلفن همراه متحدانش از جمله آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان و دیلما روسف رئیس‌جمهور برزیل را شنود می‌کند و همین موضوع، خشم مردم سراسر جهان را برانگیخت.
همچنین نگرانی‌هایی وجود داشت که تروریست‌ها و جنایتکاران به واسطه آشنایی بیشتر با منابع و روش‌های مورد استفاده جامعه اطلاعاتی آمریکا، شیوه‌های ارتباطی خود را تغییر دهند. با وجود این موارد، بیشتر توجهات در داخل آمریکا بر این مسئله متمرکز شده بود که برنامه‌های جمع‌آوری اطلاعات آژانس امنیت ملی آمریکا درباره شهروندان آمریکایی چگونه بوده و چه تاثیری داشته است. این برنامه به خصوص بدین شکل بود که بررسی موشکافانه بخش عمده‌ای از سوابق تماس‌های تلفنی، پایگاه داده‌های شماره تلفن‌ها و مدت زمان مکالمات در صورتی انجام می‌شد که سوء‌ظن معقولی در مورد ارتباط شماره‌ای خاص با تروریسم وجود داشته باشد اما محتوای مکالمات و یا هویت تماس‌گیرنده ذخیره نمی گردید. رئیس‌جمهور اوباما پس از این افشاگری از کنگره درخواست کرد اصلاحاتی را پیاده کند که دیگر نیازی به نگهداری چنین اطلاعاتی از سوی دولت نباشد. پس از گذشت سال‌ها از واقعه یازده سپتامبر و در حالی که اوباما از لزوم نظارت بر مکالمات خارجی و عملیات‌های اطلاعاتی، همچنان دفاع می‌کرد، از مناظره عمومی در مورد اینکه چگونه بین امنیت، آزادی و حریم خصوصی تعادل برقرار شود نیز استقبال نمود. تصور برگزاری چنین مناظره‌ها و گفت‌وگوهایی در کشورهایی نظیر روسیه و چین دشوار است و درست چند هفته پیش از اینکه ماجرای اسنودن آغاز شود، رئیس‌جمهور، سخنرانی مهمی در مورد سیاست امنیت ملی ایراد کرد. او در آن سخنرانی گفت: «با توجه به تجربه‌ای که طی یک دهه گذشته تاکنون به دست آورده‌ایم، اکنون زمان آن است که از خودمان سوالات دشواری بپرسیم - سوالاتی درباره ماهیت تهدیدات کنونی و اینکه ما چگونه باید با آنها مقابله کنیم ... انتخاب‌هایی که درباره جنگ می‌کنیم - برخی اوقات به شکلی ناخواسته - می‌تواند بر آزادی و فضای باز به روشی که زندگی ما به آن وابسته است، تاثیر داشته باشد.»
سال‌ها زندگی در انظار مردم موجب شده بود که من مسئله حریم خصوصی و ضرورت محافظت از آن را عمیقا درک کنم. اگرچه فناوری‌های این حوزه جدیدند اما چالش‌های برقراری تعادل مابین آزادی و امنیت تازه نیستند.

518
به صدا در آوردن زنگ هشدار
سال‌ها زندگی در انظار مردم موجب شده بود که من مسئله حریم خصوصی و ضرورت محافظت از آن را عمیقا درک کنم. اگرچه فناوری‌های این حوزه جدیدند اما چالش‌های برقراری تعادل مابین آزادی و امنیت تازه نیستند. «بنجامین فرانکلین» در سال ۱۷۵۵ نوشته بود: «آنهایی که آزادی‌های ضروری را به ایمنی موقت اندک می‌فروشند، نه شایسته آزادی هستند و نه سزاوار امنیت.» بهره‌مندی از آزادی و امنیت به این معنی نیست که یکی را کمتر و دیگری را بیشتر داشته باشیم. در حقیقت معتقدم که این دو، تحقق یکدیگر را ممکن می‌سازند. بدون امنیت، آزادی شکننده است و بدون آزادی، امنیت سرکوبگر. چالش اینجاست که تدبیر مناسبی بیابیم: به این صورت که امنیت مناسبی برای حفاظت از آزادی‌هایمان برقرار کنیم، اما نه آنقدر کم که این آزادی‌ها به خطر بیفتند.
به عنوان وزیر خارجه بر موضوع حفاظت از حریم خصوصی، امنیت و آزادی در اینترنت متمرکز شدم. در ژانویه ۲۰۱۰، شرکت گوگل اعلام کرد دریافته است که مقامات چینی تلاش کرده‌اند جیمیل‌های مخالفان را هک کنند. این کمپانی اعلام کرد که ترافیک اینترنتی کاربران چینی را به سرورهای هنگ‌کنگ و خارج از دسترسی «دیوار آتش بزرگ» (سامانه فیلترینگ چین) منتقل کرده است. عکس‌العمل دولت پکن، خشم‌آلود بود. ناگهان در میانه یک نوع کاملا جدید از یک رویداد بین‌المللی قرار گرفتیم.
مدت‌ها بود که برای نشان دادن تعهد آمریکا به آزادی اینترنت، روی یک سخنرانی کار می‌کردم؛ اکنون به نظر می‌رسید که به صدا در آوردن زنگ هشدار سرکوب اینترنتی، بیش از هر زمان دیگری مهمتر است. در ۲۱ ژانویه ۲۰۱۰، به موزه «نیوزیوم» - موزه‌ای با تکنولوژی پیشرفته در مورد تاریخچه خبررسانی و آینده روزنامه‌نگاری - رفتم و سخنرانی مستدلی با عنوان «آزادی برای ارتباط» ارائه نمودم. استدلال کردم همان حقوقی که ما در خانه‌ها و میادین شهرها آنها را گرامی می‌داریم - یعنی حق تجمع، سخنرانی، نوآوری و حمایت - در مورد اینترنت هم صدق می‌کند. این حقوق برای آمریکایی‌ها، ریشه در متمم اول قانون اساسی ایالات متحده آمریکا دارد که کلمات آن بر روی یک سنگ مرر پنجاه تنی از ایالت تنسی در مقابل ساختمان «نیوزیوم» حک شده است. این نکته هم قابل توجه است که «آزادی برای ارتباط»، فقط یک ارزش آمریکایی نیست. اعلامیه جهانی حقوق بشر تایید می‌کند که همه مردم در همه جا از حق «جست‌وجو، دریافت و انتقال اطلاعات و افکار از طریق هر رسانه‌ای و بدون ملاحظات مرزی» برخوردار است.
می‌خواستم توجه کشورهایی نظیر چین، روسیه و ایران را به این موضوع جلب کنم که ایالات متحده، اینترنتی را ترویج و از آن دفاع می‌کند که حقوق مردم در آن حفاظت شود، نوآوری و تعاملات دوجانبه اینترنتی در تمام دنیا آزاد باشد، به اندازه کافی برای جلب اعتماد مردم، امن و برای حمایت از کار آنها قابل اعتماد باشد. ما با تلاش برای محدود کردن دسترسی یا بازنویسی قوانین اینترنتی که بر ساختار آن حاکم باشد مخالفیم و از فعالان و نوآورانی که فیلترینگ کشورها را از کار می‌اندازند، حمایت می‌کنیم. برخی از این کشورها می‌خواستند رویکرد چندوجهی حاکمیت اینترنت که در دهه ۹۰ میلادی به تصویب رسیده بود را با روش دیگری جایگزین کنند. این رویکرد، دولت‌ها، بخش خصوصی، بنیادها و شهروندان را برای حمایت از جریان آزاد اطلاعات در یک شبکه واجد جهانی گردهم می‌آورد اما برخی دولت‌ها به جای آن می‌خواستند که کنترل اینترنت، به تنهایی در دستان دولت باشد. قصد آنها این بود که هر دولتی بتواند قوانین خاص خود را تصویب کند و موانع ملی در فضای مجازی ایجاد نماید.

519
عدالت‌طلب باشیم و به خواب غفلت فرو نرویم
این رویکرد، دولت‌ها، بخش خصوصی، بنیادها و شهروندان را برای حمایت از جریان آزاد اطلاعات در یک شبکه واجد جهانی گردهم می‌آورد اما برخی دولت‌ها به جای آن می‌خواستند که کنترل اینترنت، به تنهایی در دستان دولت باشد. قصد آنها این بود که هر دولتی بتواند قوانین خاص خود را تصویب کند و موانع ملی در فضای مجازی ایجاد نماید. این رویکرد برای آزادی اینترنت و تجارت فاجعه‌بار خواهد بود. به دیپلمات‌هایمان دستور دادم که در هر اجلاسی، هر قدر هم کوچک، مخالفت خود را در برابر این اقدامات نشان دهند.
این سخنرانی، به خصوص در اینترنت، موج ایجاد کرد. سازمان دیده‌‌‌بان حقوق بشر آن را «پیشگامانه» نامید. من قاطعانه امیدوار بودم که ما طرز فکر مردم را در مورد آزادی در فضای اینترنت، تغییر داده باشیم. بیش از همه، می‌خواستم مطمئن شوم که ایالات متحده، راهبری مرزهای حقوق بشر را در قرن بیست و یکم برعهده دارد، همانگونه که در قرن بیستم آن را برعهده داشت.
فصل ۲۵
حقوق بشر: کار ناتمام
وقتی که دوران کودکی و نوجوانی خود را در شهر «پارک ریج» ایالت ایلینوی سپری می‌کردم، هر هفته در مدارس روزهای یکشنبه در کلیسای متدیست شرکت می‌نمودم. پدر و مادرم هر دو انسان‌های با ایمانی بودند اما عقاید متفاوتی داشتند. گاهی اوقات تلاش می‌کردم که در مسیری مابین اصرار پدرم بر اعتماد به نفس و نگرانی‌های مادرم در مورد عدالت اجتماعی حرکت کنم. در سال ۱۹۶۱، وزیر پویای جدید وزارت جوانان به نام «دان جونز» به کلیسای ما آمد و به من کمک کرد تا نقشی که می‌خواهم دین در زندگی من داشته باشد را بهتر درک کنم. او به من آموخت که «ایمان را در عمل» به کار گیرم و چشمانم را به روی بی‌عدالتی‌ها در دنیایی فراتر از طبقه متوسطی که در آن آرام گرفته بودم، باز کنم. او کتاب‌های زیادی برای مطالعه به من داد و دانش‌آموزان را به صورت گروهی به بازدید از کلیسای سیاه‌پوستان و اسپانیولی‌ها در کلیسای مرکز شهر شیکاگو برد. برخلاف تجارب زندگی بسیار متفاوتی که داشتیم، ما در زیرزمین آن کلیساها، نقاط مشترک زیادی با دختران و پسران آنجا یافتیم. در میانه همان بحث‌ها بود که من برای اولین‌بار علاقمند شدم تا درباره جنبش حقوق مدنی، بیشتر یاد بگیرم. من و همکلاسی‌هایم، اسم «رزا پارک» و «مارتین لوترکینگ» را گهگاه در تیتر روزنامه‌ها می‌دیدیم یا وقتی که والدینمان اخبر شبانگاهی را گوش می‌کردند، نام آنها را از دور می‌شنیدیم. اما برای کودکانی که در سفر به آن کلیساها ملاقات کردم، این اسامی، منبع امید و الهام بود.
یک روز «دان» اعلام کرد که برای شنیدن سخنرانی دکتر لوتر کینگ، قصد دارد ما را به شیکاگو ببرد. متقاعد کردن پدر و مادرم برای دادن رضایت دشوار بود ولی موفق شدم، اما والدین بعضی از دوستانم فکر می‌کردند که دکتر کینگ، «پوپولیست» است و به بچه‌هایشان اجازه حضور در آن مراسم را ندادند. هیجان‌زده بودم اما نمی‌دانستم که چه چیزی قرار است اتفاق بیفتد. وقتی که به سالن ارکست شیکاگو رسیدیم و دکتر کینگ شروع به سخنرانی کرد، از هیجان خشکم زد. اسم سخنرانی «بیدار ماندن از طریق انقلاب» بود و او آن شب ما را به این چالش کشید: مادامی که دنیای اطراف ما در حال تغییر است، عدالت‌طلب باشیم و به خواب غفلت فرو نرویم.

520
دختری روی ویلچر در ایوان کوچک
پس از آن در یک صف طولانی ایستادم تا با دکتر کینگ مصافحه کنم. فضیلت و اخلاق تاثیرگذار او اثری ماندگار بر من گذاشت. من با احترام عمیق نسبت به فضائل دموکراسی آمریکایی بزرگ شدم. از نظر پدرم که یک جمهوری‌خواه ضد کمونیست سرسخت بود، این حقیقت که ما دارای اعلامیه استقلال و منشور حقوق و شوراها بودیم، تعریف روشنی از مبارزه ایدئولوژیک ما در جنگ سرد به دست نمی‌داد. وعده‌هایی که در اسناد اساسی ما درباره آزادی و برابری داده شده بودند، مقدس (و غیرکاربردی) تلقی می‌شدند. احساس می‌کردم که بسیاری از آمریکایی‌ها هنوز هم از حقوقی که ارزش بسیاری زیادی برای آنها قائل بودم، محرومند. این درس و قدرت کلمات دکتر کینگ، آتشی را در قلبم برافروخت که با تعالیم کلیسا درباره عدالت اجتماعی شعله‌ور گردید. می‌دانستم که ماموریت دارم تا عشق خداوند را از طریق اعمال نیک و کارهای اجتماعی بیان کنم، کاری که پیش از آن هرگز انجام نداده بودم. به همین اندازه، از برخوردهای اولیه با «ماریان رایت ادلمن» الهام گرفتم.
او که در سال ۱۹۶۳ از دانشکده حقوق دانشگاه ییل فارغ‌التحصیل شده بود، اولین زن آمریکایی آفریقایی‌تبار بود که در کانون وکلای «می‌سی‌سی‌پی» پذیرفته شد و به عنوان وکیل حقوق مدنی در «انجمن ملی پیشرفت رنگین‌پوستان» در شهر جکسون مشغول به کار گردید.
وقتی که در ترم اول دانشگاه ییل مشغول به تحصیل بودم و سخنرانی «ماریان» را شنیدم، او راه یک زندگی وقف شده در حمایت قانونی، اجتماعی، سیاسی و حقوق بشر به ویژه برای زنان و کودکان را برایم باز کرد. یکی از اولین مشاغلم پس از دانشگاه، کار کردن برای «ماریان» در صندوق دفاع از کودکان بود. او از من خواست تا در مورد یک رمز تحقیق کنم: در بسیاری از جوامع و گروه‌های آمریکایی، تعداد شگفت آوری از کودکان به مدرسه نمی‌روند. ما از نتایج سرشماری می‌دانستیم که این تعداد کودک در آن گروه‌ها زندگی می‌کنند، بنابراین چه اتفاقی افتاده بود؟ من در قالب یک تحقیق سراسری، خانه به خانه به درب منازل خانواده‌ها در «بدفورد» و «ماساچوست» رفتم و با آنها صحبت کردم. ما برخی از کودکان را دیدیم که وقتی والدینشان به محل کار می‌رفتند، از خواهر یا برادر کوچکترشان نگهداری می‌کنند. برخی از آنها هم برای حمایت از خانواده‌هایشان، خانه و کاشانه خود را ترک کرده و مشغول کار شده بودند. اما اغلب کودکان معلولی را می‌دیدیم که به دلیل عدم وجود امکانات رفاهی کافی برای آنها در مدارس دولتی، در خانه مانده بودند.
ما کودکان کور و کر، بچه‌هایی بر روی ویلچر، عقب‌افتاده ذهنی و کودکانی را دیدیم که خانواده‌های آنها از عهده هزینه درمانی که به آن نیازمندند، بر نمی‌آمدند. به یاد دارم که یک بار با دختری روی ویلچر در ایوان کوچک پشتی خانه‌شان ملاقات کردم و زیر تاکستان انگور منزلشان نشستم و با او صحبت کردم.

521
در مقابل چشم همه مردم دنیا
به یاد دارم که یک بار با دختری روی ویلچر در ایوان کوچک پشتی خانه‌شان ملاقات کردم و زیر تاکستان انگور منزلشان نشستم و با او صحبت کردم. او هم می‌خواست به مدرسه برود، در کلاس‌ها شرکت کند و یاد بگیرد – اما به نظر می‌رسید که این کار ممکن نباشد.
من در کنار بسیاری دیگر از همکارانم در سراسر کشور، اطلاعات مربوط به بررسی‌هایمان را جمع‌آوری نمودیم و به واشنگتن ارسال کردیم. در نهایت کنگره قانونی را تصویب و اعلام کرد که هر کودکی در کشورمان، از جمله آنهایی که معلولند، مستحق تحصیل هستند. از نظر من، این تجربه، آغاز یک عمر تعهد به حقوق کودکان بود. من همچنین نسبت به موضوع معلولین متعهد ماندم و در وزارت خارجه، اولین مشاور ویژه در حقوق بین‌المللی معلولین برای تشویق دولت‌های دیگر به حمایت از حقوق افراد معلول را منصوب نمودم. از این که در کنار رئیس جمهور اوباما ایستادم و او اعلام کرد ایالات متحده کنوانسیون سازمان ملل در مورد حقوق معلولان را امضاء خواهد نمود، احساس افتخار می‌کردم. این کنوانسیون بر اساس مدل قانون حمایت از معلولین آمریکا تدوین شده بود و اولین پیمان جدید حقوق بشری در قرن ۲۱ به شمار می‌آمد. اما وقتی که تعداد انگشت شماری از سناتورهای جمهوری خواه در دسامبر ۲۰۱۲، علیرغم درخواست‌های «باب دل»، رهبر اکثریت جمهوری‌خواه و معلول قهرمان جنگ، از تصویب آن جلوگیری کردند، شوکه شدم.
یکی از اولین فرصت‌هایم برای اتخاذ موضع در زمینه حقوق بشر در مقابل چشم همه مردم دنیا، سپتامبر ۱۹۹۵ بود. در آن سال به عنوان بانوی اول آمریکا، رهبری هئیت اعزامی ایالات متحده به چهارمین کنفرانس زنان در پکن را بر عهده داشتم، جایی که قرار بود برای نمایندگان ۱۸۹ کشور و همچنین هزاران روزنامه نگار و فعال، سخنرانی مهمی ایراد کنم. وقتی که بر روی پیش نویس سخنرانی ام با «لیزا موسکتین»، نویسنده با استعداد سخنرانی هایم کار می‌کردم، مادلین آلبرایت از من سوال کرد: «می خواهی چکار کنی ؟» پاسخ دادم: «می خواهم تعریف حقوق زنان و دختران را تا جایی که می‌توانم گسترش دهم.» حقوق زنان، جدا یا زیر مجموعه حقوقی نیست که هر کس مستحق بهره مندی از آن است. این پیامی است که می‌خواهم ساده، روشن و محکم بیان کنم.
در طول سفرهایم به عنوان بانوی اول، اولین کسی بودم که با موانع پیش روی زنان و دختران رو به رو می‌شدم: قوانین و آداب و رسوم محدود کننده، آنها را از ادامه تحصیل، برخورداری از بیمه درمانی یا مشارکت کامل در امورات اقتصادی و سیاسی کشورشان منع کرده بود؛ برایم سوال بود که آنها چگونه حتی در خانه هایشان، خشونت و سوء استفاده را تحمل می‌کنند. می‌خواستم که حقایق این موانع را به خوبی روشن کنم و دنیا را به از بین بردن کامل آنها تشویق نمایم. من همچنین می‌خواستم در حمایت از زنان و دخترانی که به دنبال تحصیل، بیمه، استقلال اقتصادی، حقوق قانونی و مشارکت سیاسی هستند، سخن بگویم – و بین این دیدگاه که زنان قربانیان تبعیض هستند و در عین حال، عاملی برای تغییر، تعادل برقرار کنم. می‌خواستم از جایگاهم استفاده کنم و داستان زنانی را بگویم که نه تنها با آنها ملاقات کرده بودم بلکه اگر من یا دیگران نگویند، ماجرایشان شنیده نخواهد شد.

522
یکبار برای همیشه
لبّ مطلب سخنرانی، جمله‌ای بود که هم واضح و هم غیرقابل انکار بود اما با این وجود، مدت‌ها بود که در عرصه جهانی ناگفته باقی مانده بود: «اگر از این کنفرانس، تنها یک پیام داشته باشد، آن این است که یکبار برای همیشه اجازه دهیم که حقوق بشر با حقوق زنان و حقوق زنان با حقوق بشر برابر باشد.» لیستی از موارد نقض حقوق بشر از جمله خشونت خانگی، فحشای اجباری، تجاوز جنسی به عنوان تاکتیک یا پاداش جنگی، ختنه کردن، سوزاندن عروس و تمام موارد نقض حقوق زنان و همچنین حقوق بشر را ارائه و در ادامه تاکید کردم که دنیا باید این موارد را با یک صدای واحد محکوم کند.
درباره برخی از زنان قابل توجهی که ملاقات کرده بودم سخن گفتم: تازه مادرانی در اندونزی که به طور منظم در روستایشان گردهم می‌آمدند تا درباره تغذیه، برنامه‌ریزی خانواده و مراقبت از کودکان صحبت کنند؛ زنانی در هند و بنگلادش که از وام‌های کوچک استفاده می‌کردند تا گاو شیرده، سه چرخه، رشته نخ و دیگر موارد را بخرند تا کسب و کارهای کوچک پررونق را آغاز کنند؛ زنانی در آفریقای جنوبی که به رهبری مبارزه برای پایان دادن به آپارتاید کمک کرده بودند و در حال حاضر به ایجاد دموکراسی جدید کمک می‌کردند.
سخنرانی‌ام را با درخواست برای بازگشت به کشورهایمان و از سرگیری تلاش‌هایمان برای بهبود فرصت‌های آموزشی، بهداشتی، حقوقی، اقتصادی و سیاسی برای زنان به پایان بردم. وقتی که آخرین کلمات را بر زبان راندم، هیئت‌های نمایندگی، به سرعت از صندلی‌هایشان بلند شدند تا ایستاده تشویقم کنند. وقتی که در حال ترک سالن بودم، زنان از نرده‌های اطراف، آویزان شدند و برای دست دادن با من، به سرعت از پله‌های برقی پایین آمدند. پیام من برای آن زنان در پکن، طنین‌انداز بود و به گوش آنها رسید اما هرگز نمی‌توانستم پیش‌بینی کنم که این سخنرانی بیست و یک دقیقه‌ای تا چه حد و گستره‌ای پیش رفته است.
زنان در سراسر جهان برای حدود بیست سال، سخنانم را برایم نقل قول می‌کردند یا از من می‌خواستند که نسخه‌ای از سخنرانی‌هایم را برایشان امضاء کنم یا ماجراهای شخصی خود درباره اینکه چگونه سخنرانی‌هایم برای کار یا تغییر، الهام‌بخش آنان بوده است را برایم تعریف می‌کردند.
از همه مهمتر، تمام ۱۸۹ کشوری که در آن کنفرانس نماینده داشتند، بر ایجاد «بستری بلندپروازانه و دقیق برای اقدام» که خواستار «مشارکت کامل و برابر زنان در حیات سیاسی، مدنی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است، توافق کردند. وقتی به کاخ سفید بازگشتم، تیمم را فراخواندم و گفتم که می‌خواهم آنچه را در پکن به آن دست یافته‌ایم، به سرعت عملی کنم. برگزاری جلسات منظم راهبردی را آغاز کردیم. برخی اوقات در «اتاق نقشه» در اولین طبقه محل اقامت رئیس‌جمهور جلسه می‌گذاشتیم، جایی که رئیس‌جمهور «فرانکلین روزولت»، پیشرفت نظامی آمریکا در جنگ جهانی دوم را از آنجا دنبال می‌کرد. بسیاری از نقشه‌ها از بین رفته بود (اما یکی از نقشه‌های روزولت را که موقعیت ارتش متفقین در اروپا را در سال ۱۹۴۵ نشان می‌داد پیدا کرده بودم و آن را بر روی شومینه آویزان کردم) و احساس می‌کردم آنجا هنوز هم جای خوبی برای برنامه‌ریزی یک کمپین جهانی است.

523
به نقشه جهان از زوایای مختلف نگاه کنید
این بار ما با فاشیسم یا کمونیسم مبارزه نمی‌کردیم، اما هدفمان بزرگ و برجسته بود: پیشبرد حقوق و فرصت‌های نیمی از جمعیت جهان. از این منظر، شما می‌توانید به نقشه جهان از زوایای مختلف نگاه کنید. اینکه مشکلات را یکی پس از دیگری نگاه کنید، کار ساده‌ای است. یا اینکه به طرف نقشه یک دارت پرتاب کنید و احتمالا دارت به کشوری بخورد که زنان آنجا با خشونت و سوء‌استفاده مواجهند یا اقتصادی را ببینید که زنان در آن از فرصت مشارکت و موفقیت محرومند و یا یک نظام سیاسی را مشاهده کنید که زنان را نادیده می‌گیرد. کشورهایی که برای زندگی زنان کمترین ارزش را قائلند، عمدتا در مناطقی واقع شده اند که بیشترین بی‌ثباتی، جنگ، افراط‌گرایی و فقر در آنها وجود دارد و این، تصادفی نیست.
این واقعیت، حلقه مفقوده‌ای است که بسیاری از دولتمردان سرگرم ایجاد سیاست خارجی از آن غافلند، اما در طول سال‌هایی که من وزیر خارجه بودم، اوضاع اینگونه نبود چراکه من استدلالی قانع‌کننده برای حمایت از زنان و دختران داشتم و این دیدگاه، نه تنها صحیح بلکه هوشمندانه و راهبردی هم بود.
قطعاً بدرفتاری با زنان، تنها دلیل یا حتی عامل اصلی مشکلات ما در افغانستان نبود، جایی که طالبان دختران را از مدرسه اخراج و آنان را به زندگی در شرایط قرون وسطایی مجبور می‌کرد، یا در آفریقای مرکزی، جایی که تجاوز به یک سلاح مرسوم جنگی تبدیل شده بود. اما ارتباط آنها غیرقابل انکار بود و پژوهش‌ها هم نشان می‌داد که بهبود شرایط زنان، به حل و فصل درگیری‌ها و ثبات در جوامع کمک می‌کند. «مسائل زنان» مدت‌های مدیدی بود که در سیاست خارجی و دیپلماسی بین‌المللی در حاشیه قرار داشت و در بهترین حالت، مسئله‌ای بسیار خوب برای کار کردن تلقی می‌شد اما در عین حال به سختی یک ضرورت محسوب می‌گردید. در حقیقت متقاعد شده بودم که مسائل زنان، در کانون امنیت ملی ما قرار دارد.
یک روش دیگر برای نگاه کردن به نقشه جهان هم وجود داشت. به جای مشکلات، به فرصت‌ها نگاه کنیم. دنیا پر از زنانی است که در حال یافتن راه‌های جدید برای حل مشکلات قدیمی هستند.
آنها برای رفتن به دانشگاه، خریداری ملک و املاک، آغاز کسب و کار و شرکت در انتخابات مشتاقند. اگر ما پیشقدم می‌شدیم، کشورهایی وجود داشتند که مشارکت کنند و رهبرانی هم بودند که کمک کنند. من دولت، بخش خصوصی، سازمان‌های غیردولتی و نهادهای بین‌المللی را به ورود به این چالش تشویق می‌کردم و زنان را نه تنها قربانیانی می‌دانستم که باید نجات داده شوند بلکه آنان را شرکایی قلمداد می‌نمودم که باید از آنان استقبال کرد.
دو نفر از رؤسای کارکنان کاخ سفید بودند که همسفران ضروری من در این مسیر به شمار می‌آمدند. خانم «مگلی ویلیامز» که در دهه ۸۰ در صندوق دفاع از کودکان با من کار می‌کرد، یک رابط فوق‌العاده و یکی از خلاق‌ترین و معقول‌ترین افرادی بود که من دیده بودم. زمانی که بانوی اول آمریکا بودم، او به تعیین خط‌مشی من کمک می‌کرد و پس از آن هم تاکنون، دوست و محرم من باقی مانده است. نفر بعدی، «ملن ورویر» بود. او معاون «مگی» در دوره اول بود و سپس در دوره دوم، جانشین او شد.

524
مواجهه با واقعیت‌های تلخ
خانم «مگلی ویلیامز» که در دهه ۸۰ در صندوق دفاع از کودکان با من کار می‌کرد، یک رابط فوق‌العاده و یکی از خلاق ترین و معقول‌ترین افرادی بود که من دیده بودم. زمانی که بانوی اول آمریکا بودم، او به تعیین خط‌مشی من کمک می‌کرد و پس از آن هم تاکنون، دوست و محرم من باقی مانده است. نفر بعدی، «ملن ورویر» بود. او معاون «مگی» در دوره اول بود و سپس در دوره دوم، جانشین او شد. ما همیشه یک گروه واقعی برای تحسین متقابل یکدیگر داشتیم (یکدیگر را به خاطر کارهایی که انجام می‌دادیم تشویق می‌کردیم). «ملن» و همسرش «فیل» به همراه همسرم «بیل» در دانشگاه جورج تاون درس خوانده بود و به عنوان ستاره در کنگره و گروه «مردم در خدمت راه و روش آمریکا» شناخته شد. انرژی و هوش او غیرقابل توقف و شور و شوقش برای فعالیت از جانب زنان و دختران، بی‌بدیل بود.
چند سال بعد، پکن شاهد پیشرفت‌های هیجان‌انگیزی بود. در بسیاری از کشورها قوانینی که زمانی مجوز رفتارهای نابرابر با زنان و دختران به شمار می‌آمد، لغو شده بودند. سازمان ملل، مجموعه جدیدی تحت عنوان «زنان سازمان ملل» (نهاد سازمان ملل متحد برای برابری جنسیتی و قدرت بخشیدن به زنان) ایجاد کرد و شورای امنیت، قطعنامه هایی برای به رسمیت شناختن نقش حیاتی زنان در برقراری صلح و امنیت به تصویب رساند.
محققان در بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و سایر نهادها، مطالعات خود در مورد پتانسیل بکر زنان برای هدایت رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی را گسترش دادند. در حالی که زنان، این شانس را پیدا می‌کردند که کار کنند، یاد بگیرند و در جوامع خود مشارکت داشته باشند، همکاری اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آنها هم چند برابر می‌شد.
اما با وجود این پیشرفت، زنان و دختران هنوز اکثریت افراد ناسالم، گرسنه و بدون پرداخت حقوق در جهان را تشکیل می‌دادند. در پایان سال ۲۰۱۳، زنان، کمتر از ۲۲ درصد تمام کرسی‌های پارلمانی و قانونگذاری در سراسر جهان را در اختیار داشتند. در برخی کشورها، زنان نمی‌توانستند حساب بانکی داشته باشند یا قرارداد امضا کنند. بیش از صد کشور هنوز قوانینی داشتند که مشارکت زنان در اقتصاد را محدود یا ممنوع می‌کرد. بیست سال پیش، زنان آمریکایی ۷۲ سنت درآمد داشتند. امروز هم این درآمد برابر نیست. زنان همچنین، کمترین دستمزد مشاغل را در آمریکا دریافت می‌کنند و نزدیک به سه‌چهارم کل مشاغلی نظیر پیشخدمتی، کارگری در مشروب‌فروشی و آرایشگری که حتی کمتر از حد متوسط کار ساعتی درآمد داشتند، متعلق به زنان بود. در عین حال، فقط درصد کمی از ۵۰۰ مدیر اجرایی که مجله «فورچون» به آنها اشاره کرده بود، زن بودند. خلاصه اینکه برای سفر به سوی مشارکت کامل زنان و دختران، هنوز راه درازی در پیش بود.
مواجهه با این واقعیت‌های تلخ، به سادگی انسان را دلسرد می‌کند. پس از بازگشتم از پکن به کاخ سفید، طیف چالش‌هایی که تلاش می‌کردم بر آنها غلبه کنم، مایوسم می‌کرد و در آن زمان بود که برای یافتن آرامش به عکس «النور روزولت» که در دفترم داشتم، نگاه می‌کردم. الگویی که او به عنوان بانوی اول بی‌باک آمریکا و یک مبارز شجاع برای حقوق بشر ترسیم کرده بود، الهام‌بخش من بود و به من نیرو می‌داد.
پس از مرگ فرانکلین روزولت و پایان جنگ جهانی دوم، «النور»، رئیس هیئت نمایندگی ایالات متحده در سازمان ملل جدید بود و به شکل‌دهی توسعه این سازمان کمک کرد.

525
این، کار ناتمام ماست
پس از مرگ فرانکلین روزولت و پایان جنگ جهانی دوم، «النور»، رئیس هئیت نمایندگی ایالات متحده در سازمان ملل جدید بود و به شکل‌دهی توسعه این سازمان کمک کرد. در اولین جلسه مجمع عمومی سازمان ملل در لندن در اوایل سال ۱۹۴۶، او به شانزده نماینده زن دیگر برای انتشار «نامه سرگشاده به زنان جهان» پیوست که طی آن استدلال کرده بودند «زنان در نقاط مختلف جهان در مراحل گوناگونی از حیات اجتماعی خود، شرکت می‌کنند» اما «مقصود از مشارکت کامل در زندگی و مسئولیت‌های کشورشان و جامعه جهانی، هدفی مشترک است که زنان جهان باید در نیل به آن، یکدیگر را کمک کنند.» ادبیات النور درباره استفاده از عبارت «مشارکت کامل» که پنجاه سال بعد در «برنامه اقدام پکن» تکرار شد، همیشه برایم پرطنین بود، کمااینکه بسیاری از سخنان او برایم این چنین بود. او یک بار به کنایه گفته بود: «یک زن مانند چای کیسه‌ای است. تا زمانی که در آب داغ نباشد، نمی‌دانید که چقدر قدرت دارد.» من عاشق این جمله بودم و به تجربه دریافته بودم که کاملا دقیق و درست است. در سال ۱۹۵۹، زمانی که النور در اواخر عمرش، به یک سیاستمدار بزرگ محترم تبدیل گردید، یکی از ستون‌های روزنامه‌اش را به فراخوانی اقدام از مردم آمریکا اختصاص داد: «ما هنوز در دموکراسی از منظر اعطای آزادی و فرصت‌های برابر به تک‌تک شهروندانمان موفق نشده‌ایم و این، کار ناتمام ماست.» وقتی که هر روز بیش از گذشته، سرگرم فعالیت به نیابت از زنان و دختران جهان شده بودم، تلاش برای حقوق برابر و مشارکت کامل زنان را «کار ناتمام» عصر کنونی توصیف کردم که به مخاطبان و همچنین خودم یادآوری می‌کرد که چه راه درازی در پیش داریم.
بزرگترین دستاورد النور روزولت، اعلامیه جهانی حقوق بشر بود که اولین توافق الزام آور بین المللی درباره حقوق انسان‌ها به شمار می‌آمد. در دوران پس از جنگ حهانی دوم و هولوکاست، بسیاری از کشورها برای تصویب اعلامیه‌ای از این دست، فشار می‌آوردند. این اعلامیه به اطمینان‌بخشی از اینکه ما از جنایات آتی جلوگیری کنیم و از بشریت و منزلت ذاتی همه انسان‌ها محافظت نماییم، کمک می‌کرد. نازی‌ها قادر بودند به جنایاتشان ادامه دهند، چراکه آنها می‌توانستند به تدریج حلقه تعریف انسان را تنگ تر نمایند. این کشور سرد و تاریک از روح انسان‌ها، جایی که ابتدا تفاهم، سپس همدلی و در نهایت حتی انسانیت در حق دیگر ابناء بشر از آن رخت بر بسته بود، تنها به آلمان نازی تعلق نداشت. لطمه به خصایص انسانی، بارها در طول تاریخ تکرار شده بود و تدوین کنندگان اعلامیه جهانی، دقیقا امیدوار بودند که آن را مهار کنند. آنها درباره این اعلامیه بحث نمودند، نوشتند، بازبینی، تجدیدنظر و بازنویسی کردند و پیشنهادات و ملاحظات دولت‌ها، سازمان‌ها و افراد سراسر دنیا را در آن گنجاندند.
گفته می‌شود که حتی در تدوین پیش‌نویس اعلامیه جهانی، بحثی در مورد حقوق زنان، صورت گرفته بود. نسخه اولیه بند اول هم اینگونه بود: «همه انسان‌ها برابر خلق شده‌اند.» اعضای زن کمیسیون به ریاست «هانزا مهتا» از هند، به این موضوع اشاره کرده بودند که عبارت «تمام انسان ها» ممکن است زنان را شامل نشود.

526
دولت‌ها موظف به حمایت از حقوقمان هستند
گفته می‌شود که حتی در تدوین پیش‌نویس اعلامیه جهانی، بحثی در مورد حقوق زنان، صورت گرفته بود. نسخه اولیه بند اول هم اینگونه بود: «همه انسان‌ها برابر خلق شده‌اند.» اعضای زن کمیسیون به ریاست «هانزا مهتا» از هند، به این موضوع اشاره کرده بودند که عبارت «تمام انسان‌ها» ممکن است زنان را شامل نشود. بالاخره پس از بحث طولانی، عبارت به این شکل تغییر کرد: «تمام افراد بشر، به لحاظ حیثیت و حقوق، آزاد آفریده شده‌اند.»
ساعت سه بامداد روز ۱۰ دسامبر سال ۱۹۴۸، حدود دو سال پس از تهیه پیش‌نویس و در آخرین شبی که بحثی طولانی درگرفته بود، رئیس مجمع عمومی سازمان ملل، خواستار رای‌گیری درباره متن نهایی گردید. چهل و هشت کشور رای مثبت دادند، هشت کشور رای ممتنع و اعلامیه جهانی حقوق بشر بدون هیچ مخالفی به تصویب رسید. این اقدام، روشن کرد که حقوق ما از سوی دولت‌ها، تفویض و اعطاء نشده بلکه حق ذاتی تمام مردم است. مهم نیست که در چه کشوری زندگی می‌کنیم، رهبران ما چه کسانی هستند یا حتی ما چه کسی هستیم. از آنجا که ما انسانیم، حق و حقوقی داریم و به این دلیل که ما انسانیم، دولت‌ها موظف به حمایت از حقوقمان هستند.
در طول جنگ سرد، هواخواهی آمریکا از حقوق بشر، کشورمان را به منبع امید و الهام برای میلیون‌ها نفر از مردم زمین تبدیل کرد اما سیاست‌ها و شیوه‌های ما همیشه با آرمان‌هایمان مطابقت نداشت. در داخل آمریکا به نظر می‌رسید اتفاقاتی نظیر شجاعت زنی که از دادن صندلی‌اش به یک مرد در اتوبوس شهری امتناع کرد، واعظی که حاضر نشد عبارت «شدت اضطرار موقعیت کنونی» را بیان نکند (جمله معروف مارتین لوتر کینگ درباره شدت تبعیض نژادی در آمریکا) و بسیاری دیگر از مردم آمریکا که زیر بار تبعیض نژادی نرفتند، آمریکا را مجبور می‌کرد که حقوق مدنی همه شهروندانش را به رسمیت بشناسد. برای دولت ما غالباً امنیت و منافع راهبردی چنانچه حمایت از دیکتاتورهای نفرت‌انگیز مخالفت ما را با کمونیسم نشان می‌داد، نسبت به حقوق بشر اولویت داشت.
در سراسر تاریخ سیاست خارجی آمریکا، بحثی دائمی مابین به اصطلاح رئالیست‌ها و ایده‌آلیست‌ها وجود داشت. استدلال اولی این بود که منافع ملی باید بر حقوق بشر مقدم باشد، در حالی که دومی، مخالف این عقیده بود. به نظر من، این دو طبقه‌بندی بیش از حد ساده هستند. هیچ‌کس نباید هیچ توهمی در مورد اهمیت تهدیدات امنیتی که پیش‌روی آمریکاست داشته باشد، همانگونه که من به عنوان وزیر خارجه هیچ مسئولیتی، بالاتر از محافظت از شهروندانمان و کشورمان نداشتم. اما در همان زمان، اصرار داشتم که حفظ ارزش‌های جهانی و حقوق بشر، نکته اصلی آن چیزی است که مفهوم آمریکایی بودن را تفسیر می‌کند. اگر ما آن ارزش‌ها را قربانی کنیم یا اجازه دهیم که سیاست‌هایمان از آرمان‌ها فاصله زیادی بگیرند، نفوذمان کاسته خواهد شد و کشورمان باعث نابودی آنچه که آبراهام لینکلن آن را «بهترین و آخرین امید زمین» می‌نامید، می‌گردد. افزون بر این، دفاع از ارزش‌ها و دفاع از منافع آمریکا، اغلب نسبت به آنچه که گاهی اوقات ممکن است به نظر برسد، از تنش کمتری برخوردار است.
در درازمدت، سرکوب، ثبات را تضعیف می‌کند و تهدیدات جدیدی ایجاد می‌نماید، در حالی که دموکراسی و احترام به حقوق بشر، جوامع قوی و با ثبات را شکل می‌دهد.
همانطور که با مطالعه این کتاب دریافته‌اید، با این حال اوقاتی وجود دارند که ما مجبوریم مصالحه دشواری انجام دهیم.

518
در پشت «پرده آهنین»
همانطور که با مطالعه این کتاب دریافته‌اید، با این حال اوقاتی وجود دارند که ما مجبوریم مصالحه دشواری انجام دهیم. چالش ما این است که جهان را همانگونه که هست، زیرکانه و بدون توهم درک کنیم و در عین حال، چشم خود را به روی جهان آرمانی خود نبندیم. به همین دلیل است که در طول سال‌های وزارتم، برایم مهم نبود من را هم آرمانگرا و هم واقع‌گرا بدانند. ترجیح می‌دادم که من را ترکیبی از این دو یعنی یک رئالیست آرمانگرا بدانند چراکه مایلم کشورم تجسم هر دو گرایش باشد.
یکی از نمونه‌های مورد علاقه من از اینکه چگونه حقوق بشر، باعث پیشرف منافع راهبردی ما گردید، در دهه ۱۹۷۰ میلادی ریشه داشت، زمانی که ایالات متحده به رهبری رئیس‌جمهور «جرالد فرد»، پیمان هلسینکی را با اتحاد جماهیر شوروی امضا کرد. برخی مفسران غربی، بندهای حقوق بشری این توافقنامه را با عنوان اوج حماقت آرمانگرایانه که حتی ارزش چاپ روی کاغذ را هم نداشت، رد کردند.
سپس، اتفاق غیرمنتظره‌ای روی داد. فعالان و مخالفانی که در پشت «پرده آهنین» فعالیت می‌کردند، احساس کردند که برای تلاش به منظور تغییر، احساس قدرت می‌کنند زیرا توافق هلسینکی برای آنان پوششی فراهم کرده بود که می‌توانستند درباره حقوق بشر سخن بگویند. (پرده آهنین نام بخش‌بندی مرزی اروپای پس از جنگ جهانی دوم - در ۱۹۴۵- و در جنگ سرد به دو بخش اروپای غربی و کشورهای عضو پیمان ورشو بود. با پایان جنگ سرد در ۱۹۹۱ پردهه آهنین نیز برچیده‌ شد.) مقامات کمونیست، گرفتار شده بودند، آنها نمی‌توانستند سندی که کرملین آن را امضا کرده بود، محکوم کنند اما اگر مفاد آن را اجرا می‌کردند، تمام سیستم استبدادی، فرو می‌پاشید. در سال‌های بعد، کارگران کشتی‌سازی عضو اتحادیه کارگری «همبستگی» در لهستان، اصلاح‌طلبان مجارستان و راهپیمایان در پراگ، همگی به حقوق اساسی تعریف شده در هلسینکی دست یافتند. آنها دولت‌هایشان را موظف کردند به استانداردهای حقوق بشری که با آن موافقت نموده بودند، پایبند باشند. ثابت شد پیمان هلسینکی در واقع یک اسب تروجان بود که به سقوط کمونیسم کمک کرد و «احمقانه» یا «ساده‌لوحانه» نبوده است.
تلاش کردم که هرگز حکمت پیمان هلسینکی و تاثیر استراتژیکی که حقوق بشر می‌تواند داشته باشد را فراموش نکنم. وقتی به یک یادآوری نیاز داشتم، به عکس النور روزولت که تصویرش را هنوز هم نزدیک میزم نگه می‌دارم، نگاه می‌کردم.
در اواخر سال ۱۹۹۷، دو سال پس از کنفرانس پکن، سازمان ملل از من برای کمک به برگزاری مراسم بزرگداشت پنجاهمین سالگرد اعلامیه جهانی حقوق بشر، دعوت به عمل آورد. در ۱۰ دسامبر که به روز حقوق بشر مشهور است، به مقر سازمان ملل در نیویورک رفتم و درباره مسئولیت مشترکمان برای پیشبرد میراث اعلامیه حقوق بشر در هزاره جدید، سخنرانی کردم.
پیشرفتی که جهان از سال ۱۹۴۸ داشته است را ستایش کردم اما اشاره کردم «ما دایره کرامت انسانی را به اندازه کافی گسترش نداده‌ایم. هنوز بسیاری از مردان و زنان هستند که از حقوق اساسی اعلام شده در اعلامیه حقوق بشر محرومند، بسیاری هنوز هستند که نسبت به آنها سنگدلیم - کسانی که درد و رنج آنها را به طور کامل ندیده ایم، نشنیده ایم و احساس نکرده‌ایم.» علی‌الخصوص، خواستار توجه به زنان و دختران که هنوز به صورت سیستماتیک از حقوق خود محروم و از فرصت‌های مشارکت در جوامع خود بی‌بهره بودند، شدم.

519
امور لازم‌الاجرای دیپلماتیک
با گفتن این جمله، عبارت النور را بازتاب دادم: «اعطای حق رای کامل به زنان، کاری ناتمام در این قرن آشفته است. این بدین خاطر است که هر دوره‌ای، دارای نقاط کوری است که ما باید کارهای ناتمام خود را در آن ببینیم و همزمان حتی با فوریت بیشتری، آماده ورود به هزاره جدید شویم. ما باید یکبار و برای همیشه، خود را وقف کامل کردن دایره حقوق بشر کنیم.»
وقتی که در سال ۲۰۰۹، وزیر امور خارجه شدم، مصمم بود که این «کار ناتمام» را در صدر فهرست امور لازم‌الاجرای دیپلماتیک آمریکا قرار دهم. «ملن ورویر»، یکی از اولین افرادی بود که او را برای انجام آن، دعوت کردم. او هشت سال گذشته، به ریاست سازمان «صداهای حیاتی» (وایتال ویسز) سرگرم بود، سازمانی که او و من با مادلین آلبرایت برای یافتن و حمایت از رهبران نوظهور زن در سراسر جهان ایجاد کرده بودیم. از «ملن» خواستم که اولین «سفیر سیار» در امر مسائل جهانی زنان باشد و به من کمک کند «برنامه مشارکت کاملی» در این خصوص ایجاد کنیم تا آن را در تار و پود سیاست خارجی و امنیت ملی آمریکا قرار دهیم.
ما باید به ادارات و سازمان‌های سنتی فشار می‌آوردیم که در مورد نقش زنان در درگیری‌ها و برقراری صلح، توسعه اقتصادی و دموکراتیک، بهداشت عمومی و دیگر موارد، متفاوت فکر کنند. من نمی‌خواستم دفتر او فقط جایی باشد که این کار در آن انجام شود؛ بلکه می‌خواستم امور مربوط به زنان با روال روزانه دیپلمات‌ها و کارشناسان توسعه در همه جای دنیا یکپارچه شود.
وزارت خارجه و آژانس توسعه بین‌المللی، طیف گسترده‌ای از طرح‌های جهانی و منطقه‌ای را عملی کردند، از جمله برنامه‌هایی برای کمک به زنان کار آفرین به منظور دسترسی به آموزش، بازار، امور مالی و اعتباری؛ همکاری با برخی از کالج‌های برجسته زنان و دانشگاه‌ها برای شناسایی، مربی‌گری و آموزش زنان در امر خدمات عمومی در سراسر جهان؛ و تلاش برای کمک به طیف گسترده‌تری از زنان برای استفاده از فناوری تلفن همراه از بانکداری امن گرفته تا مستندسازی خشونت مبتنی بر جنسیت. «ملن» به شکل خستگی‌ناپذیری به کشورهای جهان سفر کرد تا شرکای محلی بیابد و مطمئن شود که این تلاش‌ها هم در جوامع و هم در پایتخت کشورها ریشه دوانده است. دوست داشتم با او در این مورد مزاح کنم که او تنها کسی است که بیشتر از من، با شرکت‌های هواپیمایی متعددی سفر کرده است. (اگر فقط با نیروی هوایی سفر کرده باشم!)
سال‌ها پیش، در سفر به آفریقا، متوجه شدم که هر جا می‌روم، زنانی را می‌بینم که در مزارع مشغول کارند، آب حمل‌و‌نقل می‌کنند، پای اجاق هیزمی هستند یا در غرفه‌های بازار کار می‌کنند. با برخی از اقتصاددان‌ها صحبت کردم و از آنها پرسیدم: «شما مشارکت زنان در اقتصاد را چگونه ارزیابی می‌کنید؟» یکی از آنها پاسخ داد: «ما مشارکت آنها را ارزیابی نمی‌کنیم، چراکه آنها در اقتصاد شرکت نمی‌کنند.» منطور او اقتصاد رسمی دفاتر و کارخانه‌ها بود. اما اگر زنان در سراسر جهان، یک روز به طور ناگهانی دست از کار بکشند، همان اقتصاددان‌ها خیلی زود در خواهند یافت که زنان در واقع، در بخش گسترده‌ای از اقتصاد کمک می‌کنند، همانگونه که در صلح و امنیت جوامع خود شراکت دارند.

520
این آمار نگران‌کننده
با برخی از اقتصاددان‌ها صحبت کردم و از آنها پرسیدم: «شما مشارکت زنان در اقتصاد را چگونه ارزیابی می‌کنید ؟» یکی از آنها پاسخ داد: «ما مشارکت آنها را ارزیابی نمی‌کنیم، چراکه آنها در اقتصاد شرکت نمی‌کنند.» منطور او اقتصاد رسمی دفاتر و کارخانه‌ها بود. اما اگر زنان در سراسر جهان، یک روز به طور ناگهانی دست از کار بکشند، همان اقتصاددان‌ها خیلی زود در خواهند یافت که زنان در واقع، در بخش گسترده‌ای از اقتصاد کمک می‌کنند، همانگونه که در صلح و امنیت جوامع خود شراکت دارند. من با این نگرش در سراسر جهان مواجه بودم. بارها و مکرراً با رؤسای جمهور و نخست‌وزیران جلسه داشتم و هنگامی که موضوع حقوق و فرصت‌های زنان در کشور را در آن کشور مطرح می‌کردم، حالت نگاهشان عوض می‌شد. بی سر و صدا پیگیر بودم که چند نفر از رهبران و مشاوران زن در این جلسات شرکت می‌کنند. البته کار سختی نبود چراکه به ندرت، زنان در چنین جلساتی شرکت داشتند. نمایان ترین تعامل من درباره زنان، با رهبر بی‌اطلاع پاپوا گینه نو، جزیره‌ای دورافتاده در آسیای جنوب شرقی در نوامبر ۲۰۱۰ بود. آنجا کشوری مرموز و حاصلخیز بود که در آستانه پیشرفت قرار داشت اما از بالاترین میزان خشونت علیه زنان در جهان رنج می‌برد. براساس یک تخمین، ۷۰ درصد زنان پاپوآ گینه نو، قربانی تجاوز جنسی و خشونت در مدت عمرشان هستند.
در کنفرانس مطبوعاتی مشترکی که با «سر مایکل سومر» نخست‌وزیر این کشور داشتم، یک خبرنگار آمریکایی از او درباره عکس‌العملش در مورد این آمار نگران‌کننده سوال کرد. «سومر» ادعا می‌کرد که این مشکلات توسط «کسانی که در مورد ما مطلب می‌نویسند، بزرگنمایی» شده است اما اعتراف کرد که برخی موارد خشونت‌آمیز علیه زنان وجود دارد. وی افزود: «من مدت زیادی در اینجا زندگی کرده‌ام و می‌دانم که مردان و زنان، گاهی اوقات با یکدیگر دعوا و جر و بحث وجود دارد اما خیلی خشونت‌آمیز نیست» و قوانینی در این زمینه وجود دارد. «در برخی مناطق، افراد مست هستند... و زمانی که تحت تاثیر مشروبات الکلی هستند، کنترل خود را از دست می‌دهند.»
پس از این سفر، «ملانی» و من مشغول تهیه برنامه‌ها و همکاری‌های جدید با جامعه مدنی پاپوآ گینه نو شدیم، تلاش کردیم صدای زنان را به گوش دیگران برسانیم و بستری را مشارکت آنان فراهم نماییم. خوشحال بودم که در می‌۲۰۱۳، «پیتر اونیل» نخست‌وزیر جدید این کشور، رسماً از زنان کشورش بابت خشونت عذرخواهی کرد و قول داد مجازات‌های کیفری را تشدید کند.
حتی در واشنگتن، کار ما به نمایندگی از زنان، اغلب به عنوان یک کار حاشیه‌ای دیده می‌شد که به نحوی از امورات مهم سیاست خارجی، جداست. یکی از مقامات ارشد دولتی که نامش ذکر نگردید، در مقاله‌ای در روزنامه واشنگتن پست در مورد تلاش زنان افغانستان به لحنی زشت نوشت: «مسائل جنسیتی در حال جایگزین شدن با سایر اولویت‌هاست ... اگر ما به دنبال هر منفعت خاص و علاقمندی شخصی باشیم، هیچ راهی برای موفقیت باقی نخواهد ماند. تمام این موارد اضافی و حاشیه‌ای، بار ما سنگین می‌کند و اهدافمان را نابود می‌سازد.» از اینکه این مسئول دولتی برای چنین اظهارنظری، نام خودش را از ترس ذکر نکرده، تعجب نمی‌کردم.

521
براساس شواهد
باید اذعان کنم از دیدن دیگر متفکرین، وقتی که نگرانی زنان و دختران را برایشان مطرح می‌کردم و فقط لبخند می‌زدند و سر تکان می‌دادند، خسته شده بودم. حدود بیست سال بود که از این موارد در عرصه جهانی دفاع می‌کردم و گاهی احساس می‌کردم تمام کاری که می‌کنم، متقاعد کردن کسانی است که خودشان از مشکلات زنان آگاه هستند. بنابراین تصمیم گرفتم تلاشمان را برای متقاعد کردن منتقدان براساس داده‌ها، مضاعف کنم و از تحلیلگران آگاه که برای زنان و دختران سراسر جهان فرصت ایجاد می‌کردند استفاده کنم. این امر به طور مستقیم از امنیت و رفاه همگان حمایت می‌کند و باید بخشی از دیپلماسی و فعالیت‌های توسعه ما باشد.
تیم «ملانی» شروع به ترکیب تمام اطلاعاتی کرد که توسط نهادهایی مانند بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول، گردآوری شده بود. آنها خیلی زود دریافتند که برخی جنبه‌های مشارکت زنان به خوبی مورد مطالعه قرار گرفته است، به خصوص، مزایای به کارگیری تعداد بیشتری از زنان به عنوان نیروی کار و موانعی که مانع حضور آنان در محیط کاری می‌گردد، اما برخی دیگر از جنبه‌ها به شکل قابل توجهی، بدون تحقیق باقی مانده بود. در بسیاری از نقاط دنیا، فقدان اطلاعات قابل اعتماد و منظم و حتی واقعیت‌های اساسی در مورد زندگی زنان و دختران دیده می‌شد، از قبیل اینکه آیا آنها گواهی تولد دارند، در چه سنی اولین کودک خود را به دنیا آورده‌اند، آنها چند کار با مزد و بدون مزد انجام داده‌اند یا اینکه آیا آنها مالک زمینی هستند که در آن کشاورزی می‌کنند یا خیر.
همیشه اعتقاد داشتم که اتخاذ تصمیمات درست در دولت‌ها، کسب و کار و زندگی براساس شواهد است و نه ایدئولوژی. درستی این واقعیت، به خصوص وقتی با سیاست‌هایی مرتبط می‌شوند که میلیون‌ها نفر را تحت تاثیر قرار می‌دهند، بیشتر مشخص می‌شود. باید تحقیقات انجام شود و سرشماری به عمل آید؛ به این ترتیب است که ریسک برنامه‌ریزی‌ها کاهش می‌یابد و تاثیر آنها بیشتر می‌شوند. امروزه ما آمار هر چیزی که برایمان اهمیت دارد را داریم، از تعداد ضربه هایی که در بیسبال زده می‌شود تا مقدار بازگشت سرمایه در تجارت. این آمار در محافل مدیریتی به این معناست که: «اندازه‌گیری‌ها و گزارش‌های منظم، شما را بر هدفتان متمرکز می‌کند.» بنابراین، اگر برای کمک بیشتر به زنان و دختران جدی هستیم تا به پتانسیل کامل خود دست یابند، باید برای جمع‌آوری جدی و تجزیه و تحلیل اطلاعات در مورد شرایطی که آنها با آن روبه‌رو هستند و سهمی که می‌توانند برعهده بگیرند نیز جدی باشیم. ما نه تنها به اطلاعات بیشتر نیاز داریم، بلکه به داده‌های بهتر هم نیازمندیم. ضروری است این اطلاعات را برای محققان و سیاست‌گذاران به نحوی در دسترس قرار دهیم که به آنها برای تصمیم‌گیری‌های بهتر کمک کند.
وزارت خارجه، اجرای طرح‌های جدیدی برای پر کردن شکاف‌های ناشی از فقدان اطلاعات، همکاری با سازمان ملل، بانک جهانی، سازمان همکاری اقتصادی و توسعه و... را آغاز کرد.

522
مجبور نبودیم صبر کنیم
وزارت خارجه، اجرای طرح‌های جدیدی برای پر کردن شکاف‌های ناشی از فقدان اطلاعات، همکاری با سازمان ملل، بانک جهانی، سازمان همکاری اقتصادی و توسعه و ... را آغاز کرد. (به طور کلی از اینکه می‌دیدم چگونه بسیاری از مقامات دولتی در واشنگتن در سازمان‌هایی بدون «اطلاعات» درباره زنان کار می‌کنند و داده‌ها و دانش در این حوزه نادیده گرفته می‌شود، شگفت زده بودم. یکی از مشاوران ارشد رئیس جمهور بوش، یک بار، نقل قول تحقیرآمیزی برایم تعریف کرد. او گفت: «برخی مسئولین معتقدند که راهکارهای مشکلات جامعه زنان، از مطالعه معقول واقعیت‌های قابل تشخیص، حاصل می‌شود. من همیشه فکر می‌کردم که مشکلات را چگونه باید دقیقاً حل کرد. دستیار بوش ادامه داد: «این شیوه‌ای است که دنیا دیگر به آن عمل نمی‌کند... ما اکنون یک امپراتوری هستیم و هنگامی که دست به اقدام می‌زنیم، واقعیت خودمان را می‌سازیم.» این رویکردی بود که کمک می‌کرد بسیاری از کارهای اشتباه آن دوران، روشن شود.)
ما مجبور نبودیم برای به نتیجه رسیدن تمام این پروژه‌ها و اعلام اطلاعاتی که قبلا آنها را داشتیم، صبر کنیم، به خصوص اطلاعات زنان و اقتصاد و لازم هم نبود بلندپرواز باشیم. در اوایل دهه ۷۰، زنان آمریکایی، ۳۷ درصد تمام مشاغل ایالات متحده را در مقایسه با ۴۷ درصد در سال ۲۰۰۹، در اختیار داشتند. سود بهره وری ناشی از این افزایش در طول چهار دهه، بیش از ۳.۵ تریلیون دلار در رشد تولید ناخالص ملی بود. همین امر در اقتصادهای کمتر توسعه یافته هم صادق بود. به عنوان مثال، کشورهای حوزه آمریکای لاتین و کارائیب، از دهه ۹۰ میلادی، به طور پیوسته مشارکت زنان در بازار کار را افزایش داده اند. بانک جهانی تخمین زده است که فقر شدید در این منطقه به دلیل رشد اخیر مشارکت زنان، ۳۰ درصد کاهش یافته است. این تخمین و سایر یافته‌های مشابه را باید به این مورد افزود که نفع همگان در افزایش مشارکت زنان در اقتصاد و برطرف کردن موانعی است که سد راه آنان می‌شود. در سپتامبر ۲۰۱۱، تمام اطلاعاتی را که می‌توانستم، جمع آوری کردم و در اجلاس سران آسیا – اقیانوسیه در سانفرانسیسکو، همین استدلال را مطرح نمودم. به نمایندگان آن جلسه گفتم: «برای دستیابی به توسعه اقتصادی، ضروری است تا قفل یک منبع حیاتی که می‌تواند اقتصاد ما را در دهه‌های آتی قدرتمند سازد، باز کنیم.» این منبع حیاتی رشد، زنان است. با وجود آسیب دیدن مدل‌های اقتصادی در هر گوشه از جهان، هیچکدام از ما نمی‌توانیم به صورت دائمی از عهده هزینه‌های عدم استفاده از زنان به عنوان نیروی کار، برآییم.
وقتی شینزو آبه، نخست وزیر ژاپن اعلام کرد که افزایش مشارکت اقتصادی زنان، یکی از ستون‌های طرح بلندپروازانه اقتصادی اوست، خیلی خوشحال شدم. این طرح، «افزایش اشتغال زنان» نامگذاری شد. او جزئیات طرح‌هایی برای افزایش دسترسی به مراقبت‌های مقرون به صرفه کودکان و گسترس مرخصی والدین را ارائه کرد تا از این طریق، زنان بیشتری برای ورود به بازار کار تشویق شوند.

523
این شانس را داشتم که...
آبه همچنین از هر کدام از بزرگترین کسب و کارهای این کشور درخواست کرد که حداقل یک مدیر اجرایی زن را منصوب کنند. ما به رهبری دوراندیشانه‌تری در آمریکا و سراسر جهان مانند آنچه در ژاپن رخ داد، نیاز داشتیم. حوزه دیگری که تلاش‌های ما در آن متمرکز گردید، نقش زنان در برقراری و حفظ صلح بود. ما بسیاری از نمونه‌های الهام‌بخش از زنان در سراسر جهان را دیده بودیم که سهم منحصر به فردی در پایان دادن به جنگ‌ها و بازسازی جوامع آسیب دیده در لیبریا، کلمبیا، رواندا، ایرلند شمالی و در بقیه کشورها ایفاء کرده بودند. خیلی خوب به یاد دارم که در سال ۱۹۹۵ از یک رستوران مخصوص ماهی و چیپس در بلفاست بازدید کردم. آنجا این شانس را داشتم که همنشین زنان کاتولیک و پروتستانی باشم که از مشکلات خسته و مشتاق صلح بودند و با آنها چای بنوشم. آنها روز یکشنبه در کلیساهای متفاوتی حضور پیدا می‌کردند و هفت روز در هفته، در سکوتشان برای بازگشت سالم کودکشان از مدرسه و همسرشان از ماموریت در شهر دعا می‌کردند. یکی از آنها، «جویس مک کارتن» بود که پس از کشته شدن پسر هفده ساله‌اش به ضرب گلوله، مرکز زنان «دراپ این» را در سال ۱۹۸۷ تاسیس کرده بود. او می‌گفت: «بازگرداندن مردان به حالت عادی، برای زنان، زمان بر است.» وقتی که زنان در پروسه صلح شرکت می‌کنند، مایلند در مورد مسائلی مانند حقوق بشر، عدالت، آشتی ملی و نوسازی اقتصادی که برای ایجاد صلح حیاتی هستند، بحث کنند.
آنها عموما ائتلاف‌هایی میان گروه‌های مختلف قومی و فرقه‌ای ایجاد می‌کنند و احتمال بیشتری هم وجود دارد که نمایندگی دیگر گروه‌های به حاشیه رانده شده را برعهده بگیرند. آنان غالباً به عنوان واسطه عمل می‌کنند و کمک می‌کنند که مصالحه ایجاد شود.
با وجودی که همه زنان مایلند در چنین بحث هایی پای میز مذاکره بیایند اما اغلب، این چنین نمی‌شود. از صدها معاهده صلحی که در اوایل دهه ۹۰ میلادی امضا شد، کمتر از ۱۰ درصد مذاکره‌کنندگان آنها زن بودند، کمتر از ۳ درصد، امضا‌کننده زن داشتتند و تنها درصد اندکی از این معاهدات به زنان اشاره کرده بودند. بنابراین، ابدا جای تعجب نبود که بیش از نیمی از تمام معاهدات صلح، طی پنج سال به شکست انجامید.
سال‌ها وقت گذاشتم تا ژنرال‌ها، دیپلمات‌ها و سیاست‌گذاران امنیت ملی در کشورمان و سراسر جهان را به درک این واقعیت، متوجه کنم. متحدان دلسوزی در پنتاگون و کاخ سفید پیدا کردم از جمله «میشل فلونوری» معاون وزیر دفاع در امور سیاسی و دریاسالار «سندی وینفلد»، نایب رئیس ستاد مشترک ارتش. وزارت خارجه، سازمان «یو اس اید» و وزارت دفاع مشغول کار بر روی طرحی شدند که باعث می‌شد نحوه تعامل دیپلمات‌ها، کارشناسان توسعه و پرسنل نظامی با زنان در مناطق جنگی و پس از درگیری، تغییر کند. تاکید جدیدی بر توقف تجاوز جنسی، خشونت‌های مبتنی بر جنسیت و توانمندسازی زنان برای ایجاد و حفظ صلح ایجاد شد و ما آن را «طرح اقدام ملی برای زنان، صلح و امنیت» نامگذاری کردیم.
در دسامبر ۲۰۱۱، رئیس‌جمهور باراک اوباما، یک فرمان اجرایی برای آغاز این طرح صادر کرد. فلورنوری و وینفلد هم در جورج تاون برای توضیح عمومی این طرح، به من پیوستند.

524
یکی از اولین گام‌ها
در دسامبر ۲۰۱۱، رئیس‌جمهور باراک اوباما، یک فرمان اجرایی برای آغاز این طرح صادر کرد. فلورنوری و وینفلد هم در جورج تاون برای توضیح عمومی این طرح، به من پیوستند. به دریاسالار با آن یونیفرم شق و رق نیروی دریایی نگاه می‌کردم و امیدوار بودم در رویدادی که در مورد زنان به عنوان برقرارکنندگان صلح برگزار شده است، در نهایت بتوانیم از این پیچ تاریخی حداقل در کشورمان عبور کنیم.
وقتی که مدت مسئولیتم به عنوان وزیر رو به پایان بود، می‌خواستم مطمئن شوم تغییراتی که در مورد موضوعات جنسیتی در هر جنبه‌ای از سیاست خارجی ایالات متحده ایجاد کرده‌ایم، پس از رفتن من از بین نخواهد رفت. در هر بروکراسی، نهادینه شدن اصلاحات دشوار است و این موضوع، قطعاً در مورد وزارت امور خارجه هم صادق است. بیش از چند ماه، با کاخ سفید برای آماده سازی یادداشتی از طرف رئیس‌جمهور برای تایید حکم «ملن» در سمت «سفیر سیار» در مورد موضوعات جهانی زنان کار کردیم و مطمئن شدیم که این منصب، دائمی است و جانشینان او مستقیما به وزیر خارجه گزارش کار می‌دهند. مدتی پیگیری کردیم تا این موضوع وارد سیستم اداری کاخ سفید شود اما خوشبختانه، «جک‌لو»، معاون سابقم، رئیس کارکنان رئیس‌جمهور اوباما شده بود و ما یک متحد بسیار خوب در آنجا داشتیم.
در ۳۰ ژانویه ۲۰۱۳ و در یکی از آخرین روزهای حضورم در وزارت خارجه، با رئیس‌جمهور اوباما در اتاق ناهار خوری خصوصی وی، بیرون از دفتر کارش، ناهار صرف کردم و هنگامی که می‌خواستم بازگردم، او من را برای امضای یادداشت سفیر سیار بودن «ملن» نگه داشت. او با این امضاء، نمی‌توانست وداعی بهتر از این با من داشته باشد.
کار ما به نمایندگی از زنان و دختران سراسر جهان در دستور کار گسترده‌تری از منظر حقوق بشری قرار داشت که هدفش دفاع از آزادی‌های مندرج در اعلامیه حقوق بشر و تحقق بخشی آنها در زندگی مردم سراسر جهان بود. در سال ۲۰۰۹، هیچ‌کس منکر این واقعیت نبود که رویکرد حقوق بشری کشور ما تا حدودی از تعادل خارج شده است. رئیس‌جمهور اوباما، در روز دوم حضورش در کاخ سفید، فرمانی اجرایی مبنی بر ممنوعیت استفاده از شکنجه یا خشونت رسمی توسط هر مقام ایالات متحده را صادر کرد و دستور داد زندان گوانتانامو تعطیل شود (هدفی که هنوز عملی نشده است). او قول داد که حقوق بشر را در راس سیاست خارجی آمریکا قرار دهد.
همانطور که پیشتر شرح داده‌ام، ایالات متحده، قهرمان آزادی در اینترنت شده بود و کمک به مخالفینی که تلاش می‌کردند از سانسور و دیوار آتش عبور کنند را افزایش داده بود. ما از خبرنگارانی که برای افشای حقایق ناخوشایند در مورد رژیم‌های سرکوبگر به زندان افتاده بودند، حمایت می‌کردیم، به بازماندگان قاچاق انسان برای خروج از شرایطشان کمک می‌نمودیم و برای حمایت از حقوق کارگران و استانداردهای عادلانه کار، استدلال می‌کردیم. در کنار این موارد اساسی، امور روزمره دیپلماسی را هم پیگیری می‌کردیم، از جمله: فشار بر دولت‌های خارجی، حمایت از مخالفان، به کار گرفتن جامعه مدنی و اطمینان از اینکه دولت ما خط مقدم حقوق بشر را حفظ کرده و آن را سر فصل تمام مذاکرات سیاست‌گذاری قرار می‌دهد.
یکی از اولین گام‌های ما، پیوستن دوباره به شورای حقوق بشر سازمان ملل بود که در سال ۲۰۰۶، با حضور چهل و هفت عضو برای نظارت بر موارد نقض حقوق بشر تشکیل شده بود.

525
تهمت و افترا به دین
یکی از اولین گام‌های ما، پیوستن دوباره به شورای حقوق بشر سازمان ملل بود که در سال ۲۰۰۶، با حضور چهل و هفت عضو برای نظارت بر موارد نقض حقوق بشر تشکیل شده بود. این شورا، جایگزین کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل شده بود که النور روزولت به تاسیس آن در اواخر دهه ۴۰ میلادی کمک کرد و مدیریت آن را به عهده داشت. با گذشت زمان، وقتی که ناقضان بدنام حقوق بشر مانند سودان و زیمبابوه به عنوان اعضای آن انتخاب شدند، این کمیسیون مایه خنده دیگران شد.
سازمان جدید حقوق بشر با مشکلات مشابهی رو به رو بود و حتی کوبا موفق به کسب یک کرسی در شورای حقوق بشر گردید. دولت بوش از شرکت در جلسات آن امتناع ورزید و به نظر می‌رسید که بیشتر وقت این شورا به محکوم کردن اسرائیل می‌گذرد. پس دلیل شرکت دولت اوباما در جلسات آن چه بود؟ اینگونه نبود که دولت اوباما، متوجه نقایص این شورا نباشد، اما نظر ما این بود که شرکت در جلسات شورای حقوق بشر، بهترین شانس را برای ایجاد یک تاثیر سازنده به ما خواهد داد و آن را در مسیری بهتر قرار خواهد داد.
این شورا همچنان دارای مشکلات جدی بود اما، برایمان ثابت شد که پلتفرمی مفید برای پیشبرد برنامه‌های آمریکاست. وقتی معمر قذافی از خشونت شدید علیه غیرنظامیان لیبی در اوایل سال ۲۰۱۱ استفاده کرد، به مقر این شورا واقع در ژنو رفتم تا دنیا را علیه جنایاتش متحد کنم و در همان حال علیه تعصبات ضد اسرائیلی هم سخن گفتم. همچنین از شورا خواستم از بحثی قدیمی بر سر اینکه آیا توهین به دین باید ممنوع و یا جرم انگاشته شود و بیش از یک دهه قدمت داشت، عبور کنند. تاکید کردم: «زمان آن است که بر شکاف‌های کاذب که حساسیت‌های دینی را در مقابل آزادی‌بیان قرار می‌دهد، عبور کنیم و به دنبال رویکردی جدید براساس گام‌های مشخص به منظور مبارزه با عدم تحمل، در هر جا که رخ می‌دهد باشیم.»
سال‌ها بود که اکثریت مسلمان شورای حقوق بشر، قطعنامه‌های را ارائه کرده بودند که ایالات متحده و دیگر کشورها با آن مخالف بودند و آزادی‌بیان را به نام «توهین و افتراء» به مذهب، تهدید می‌کرد. هر از گاهی وقتی که فردی در یک نقطه از جهان کاریکاتوری چاپ می‌کرد یا ویدیویی با مضمون بدنام کردن حضرت محمد(ص) منتشر می‌نمود، آتش خشم مسلمانان، فوران می‌کرد و ثابت می‌شد که این قطعنامه‌ها تنها یک اقدام نظری و تئوری نبوده است. به نظر من، می‌توانستیم این بن‌بست را از طریق به رسمیت شناختن تحمل و آزادی بشکنیم. هر دوی اینها، ارزش‌های مهمی بودند که نیاز داشتیم از آنها محافظت کنیم. برای دستیابی به یک مصالحه، نیازمند شریکی بودیم که مایل باشد موضوعات سیاسی و ایدئولوژیک سایه افکنده پیرامون این بحث را کنار بگذارد.
این شریک را در سازمان همکاری اسلامی یافتیم که نماینده حدود ۶۰ کشور اسلامی بود. رئیس این سازمان، دیپلمات و دانشمند ترکیه‌ای، اکمل‌الدین احسان اوغلو بود. وی متفکری بود که او را در دهه ۹۰ میلادی، وقتی که رئیس مرکز تحقیقات تاریخ، هنر و فرهنگ اسلامی استانبول بود، ملاقات کرده بودم. احسان اوغلو موافقت کرد که در مورد یک قطعنامه جدید در شورای حقوق بشر سازمان ملل همکاری کنیم تا پایه محکمی برای آزادی‌بیان و عبادت و مقابله با تبعیض و خشونت براساس مذهب و عقیده ایجاد گردد و ممنوعیت‌های گسترده در مورد سخنرانی‌های غیرمذهبی که در قطعنامه‌های پیشین «تهمت و افتراء» به دین آمده بود، لغو شوند.

مترجم :
https://siasatrooz.ir/vdcc4sqo.2bqeo8laa2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی