يكي از عقايد شاخص اسماعيليه در معارف و احكام ديني، باطنگرایي و تاويل است به عقيدة آنان شرايع الهي داراي ظاهر و باطن است و باطن آن را جز امام و جانشين او نميداند و همه آنچه در شرايع آسماني آمده مثالها و رموزي است براي حقايق باطني، بنابراين در مورد احكام و معارف ديني مثل نماز و تيمم و زكات و حج تاويلاتي داشتند كه چنين تاويلات موجب شد كه علماي اسلام اسماعيليه را خطر جدي براي عقايد اسلامي به شمار آورند.
مرحوم استاد شهيد مطهري در اينباره اینچنین گفته است: اسماعيليه آنقدر در انديشههای اسلامي براساس باطنيگري دخل و تصرف كردهاند كه میتوان گفت اسلام را قلب كردهاند. آنان آيات قرآني و احاديث و احكام شرع را تاويل میكنند و ظاهر آنها را درست نميدانند بلكه به باطن آنها میگرايند. شيعه معتقد است كه امام زنده به امر پروردگار جانشين خود را تعيين ميكند و با علم خداوند متعال به اینکه فرزند پيش از پدر از دنيا ميرود، جانشيني او در مقام امامت توسط خداوند عبث و بيفايده خواهد بود. زيرا هيچ غرضي بر آن مترتب نميگردد پس اعتقاد اسماعيليه بر امامت اسماعيل باطل است. افزون بر اينها در رد ادعاي اسماعيليه بايد گفت كه برعكس ادعاي آنها امام صادق(ع) به اصحاب خاص و مورد اعتمادش كه از جانشين و امام بعدي سؤال ميكردند، صراحتاً ميفرمودند كه امام بعد از آن حضرت فرزندش، موسي بنجعفر(ع) ميباشد. و امامت اسماعيل را انكار ميكردند. اسحاق بنعمار صيرفي ميگويد: نزد امام صادق(ع) اشاره به امامت اسماعيل، پس از آن حضرت نمودم، ولي حضرت انكار نمودند. امام صادق(ع) پس از آن كه اسماعيل درگذشت، اصرار داشتند كه شيعيان مرگ او را با اطمينان خاطر بپذيرند و اين شائبه و گمان از اذهان پاك شود.
همچنين امام صادق(ع) تعدادي از اصحاب را جمع ميكنند و وقتي تعداد به سي نفر ميرسد. به يكي از حضار ميفرمايند:ای داود روانداز را از روي جنازه اسماعيل بردار. و بعد از برداشتن روانداز حضرت ميپرسند:ای داود آيا او زنده است يا مرده؟ داود ميگويد: مرده. و سپس همة سي نفر يك يك جسد را ديده و اعتراف به مرگ اسماعيل ميكنند و همچنين حضرت در تشييع جنازه اسماعيل بيش از حد بيتابي ميكنند و چندين بار تابوت را زمين گذاشته و روي آن را باز ميكنند تا براي همه حاضران ثابت شود كه اسماعيل رحلت كرده، و امام بعدي غير از اسماعيل خواهد بود.
مهمتر از همة موارد ذكر شده حديث مشهوري كه از پيامبر(ص) دربارة امامان دوازدهگانه وارد شده است كه ميتواند دليل محكمي در رد ادعاي اسماعيليه باشد. صاحب تفسير برهان از ابن بابويه نقل ميكند كه ابن بابويه ميگويد: عدة زيادي از اصحاب نقل كردهاند كه جابر ابن عبدالله انصاري در رابطه با «اوليالامر» كه در آيه ۵۹ سوره نساء آمده سؤال ميكند. حضرت در جواب ميفرمايند: آنها خلفاء و جانشينان من هستند و ائمة معصومين بعد از من ميباشند كه اولشان علي بنابيطالب است و بعد از او به ترتيب حسن بنعلي و حسين بنعلي و علي بنحسين و محمّد بنعلي. كه در تورات به باقر معروف است و توای جابر او را خواهي ديد و سلام مرا به او برسان و سپس صادق جعفر بنمحمّد و بعد از او، موسي بنجعفر و علي بنموسي و محمّد بنعلي و علي بنمحمّد و حسن بنعلي و سپس كسي كه نامش همنام من و كنيهاش كنية من است حجت خدا در روي زمين خواهد بود. اين حديث كه مشهور و معروف به حديث جابر است هم تعداد ائمه شيعه را از زبان پيامبر نقل ميكند و هم اسامي تكتك آن بزرگواران را بيان ميكند و ديگر هيچ دليلي نميتواند بر خلاف اين حديث باشد.
از آنجائي كه اسماعيليان معتقد به هفت امام میباشند به سبعيّه يا هفت اماميه نيز معروفند و همچنين معتقدند كه ادوار نبوّت از هفت دور تشكيل میشود و هر مرحله از دوره نبوّت، يعني هر دوره غيبت، به وسيلة يك ناطق و يك وصي افتتاح میگردد و يك يا چند دستة هفتگانه از امامان جانشين آنان میگردد. و سپس آن دوره به وسيله آخرين امام (يعني قائم) يا امام رستاخيز، كه دوران پيشين را خاتمه میدهد، پايان میپذيرد و او امام «مقيم» است و اين امام پيامبر جديد را بر میانگيزد از نظر اسماعيليان امام داراي مراتب چهارگانه است که این مراتب عبارتند از:
۱- امام مقيم: همان كسي كه پيامبر ناطق را بر میانگيزد و اين عاليترين درجه امامت است و آن را «ربّالوقت» نيز گويند.
۲- امام اساس: كه وصي و جانشين پيامبر و امين راز و ياور اوست و سلسله امامان مستقر در نسل او تداوم میيابد.
۳- امام مستقر: كسي كه امام بعد از خود را تعيين میكند. راه تعيين امام از نظر اسماعيليان دو طريق است: يكي وراثت و ديگري نص امام مستقر است. درحالي كه به اعتقاد شيعه اماميه همه دوازده امام توسط پيامبر(ص) كه از جانب خداوند معيّن شدهاند، معرفي شدهاند و هر امام، امام بعدي را به اصحاب و ياران خاص معرفي كرده اند.
۴- امام مستودع: كه همان نایبالامام نيز گفته میشود و به نيابت از امام مستقر به انجام امور امامت قيام میكند ولي حق تعيين جانشين بعد از خود را ندارد. يكي از عقايد شاخص اسماعيليه در معارف و احكام، باطن نگري و تأويل است و به عقيده آنان شرايع الهي داراي ظاهر و باطن است و باطن آن را جز امام و جانشين او كسي نمي داند و همة آنچه در شرايع آسماني آمده، مثالها و رموزي است براي حقايق باطني مثلاً طهارت را به تبرّي جستن از مذاهب مخالف باطنيه تأويل میكنند.
نویسنده: حمید رشادیان - تورج گیوری