جمعه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۲۲:۱۲
کد مطلب : 104316
در جریان باشید

توجه به تهذیب نفس

 توجه به تهذیب نفس و کشف و شهود از سوى احسایى در همین راستا قابل تفسیر است. او در زهد، ریاضت و سیر و سلوک عرفانى شهره عام و خاص بود. حال به برخى آراى احسایى اشاره مى‏کنیم:
معاد: معروف‌ترین رأى احسایى درباره کیفیت معاد جسمانى است، و همین نظریه دلیل اصلى تکفیر او از سوى برخى علما از جمله برغانى بود. احسایى اصل معاد جسمانى را که در آیات و احادیث متعدد بر آن تأکید شده مى‏پذیرد اما تفسیر خاصى از جسم ارایه مى‏دهد. معنى متداول و عرفى معاد جسمانى این است که آدمى در حیات اخروى همچون حیات دنیوى داراى کالبد ظاهرى مرکب از عناصر طبیعى است. احسایى معاد جسمانى به این معنى را نمى‏پذیرد. او مى‏گوید: «جسم در احادیث اعم از جسد است. اجساد در مقابل ارواح به کار مى‏رود ولى اطلاق اجسام عام‌تر از این است.» به اعتقاد او آدمى داراى دو جسد و دو جسم است.
جسد اول مرکب از عناصر زمانى است. این جسد مانند لباس است که گاهى همراه انسان است و گاهى همراه او نیست و این جسد لذت و درد و طاعت و معصیت ندارد، همانطور که فرد معصیت‏کار وقتى به مرض سختى دچار مى‏شود و اکثر جسد او از بین مى‏رود، باز ما او را همان معصیت‏کار مى‏دانیم.
بنابراین جسد اول، جسد اصلى انسان نیست. این جسد پس از مرگ از بین مى‏رود و در حیات اخروى همراه انسان نمى‏باشد. جسد دوم عبارت است از طینت انسان که از عالم «هورقلیا»ست. عالم «هورقلیا» همان عالم برزخى است که حد وسط میان عالم ملک (عالم مادى) و عالم ملکوت (عالم مجرد) مى‏باشد و بدان، عالم مثال نیز مى‏گویند. جسد دوم، جسد اصلى انسان است و در قبر باقى مى‏ماند و پس از نفخ اسرافیل در صور (نفخه دوم یا نفخه بعث)، روح وارد همین جسد مى‏شود و براى محاکمه و جزا فرا خوانده مى‏شود. بدین ترتیب در هنگام مرگ روح از هر دو جسم جدا مى‏شود، اما در معاد با جسد دوم همراه مى‏گردد.
اما جسم اول، جسمى است که روح پس از مرگ و مفارقت از دو جسد، همراه آن است و انسان با آن جسم پس از مرگ وارد بهشت یا جهنم دنیوى مى‏شود و مشغول لذت بردن یا عذاب کشیدن مى‏گردد. پس از نفخه نخست (نفخه صعق) روح و جسم اول نابود مى‏شود و پس از نفخه دوم (نفخه بعث) روح به وجود مى‏آید و وارد جسم دوم و نیز جسد دوم مى‏شود.
احسایى تأکید مى‏کند که بدن اخروى انسان که عبارت از مجموع جسم دوم و جسد دوم مى‏باشد، همان بدن دنیوى انسان است، با این تفاوت که بدن دنیوى کثیف و متراکم است، اما بدن اخروى از تصفیه‏هاى متعدد عبور کرده و لطیف و خالص شده است. از همین جا نتیجه مى‏گیرد که به معاد جسمانى معتقد است ولى عقیده ضرورى امامیه بر این است که همین بدن عنصرى در روز قیامت برانگیخته مى‏شود، حتى به نصّ قرآن خطوط ریز انگشتان نیز همانند دنیا خواهد بود.
امامت: پس از مسأله معاد، امامت و جایگاه امام در آفرینش مهمترین و مشهورترین عقیده احسایى به شمار مى‏رود و عقیده وى در این‌باره موجب گشته تا برخى او و فرقه شیخیّه را در زمره غالیان به شمار آورند. احسایى معصومان(ع) را واسطه فیض خدا مى‏داند به این معنى که پس از آن که خداوند معصومان(ع)، را خلق کرد، آنان به اذن و مشیت الهى موجودات دیگر را آفریدند. او نقش معصومان(ع) در آفرینش جهان را براساس علل اربعه ارسطویى توضیح مى‏دهد. به اعتقاد او معصومان(ع) محل مشیت و اراده خداوند هستند و اراده آنان، اراده خداست. از این رو معصومان(ع) علت‌هاى فاعلى موجودات جهان مى‏باشند. از سوى دیگر، مواد موجودات از شعاع انوار و وجودات معصومان هستند، لذا آنها علل مادى آفرینش نیز به شمار مى‏روند، علل صورى بودن معصومان(ع) به این دلیل است که صورت‌هاى اشیاء از صورت هاى مقامات و حرکات و اعمال آنهاست. البته صورت مؤمنان همانند صورت معصومان(ع) و صورت کافران مخالف صورت آنان است. همچنین معصومان علت غایى عالم‏اند زیرا اگر آنها نبودند چیزى خلق نمى‏شد و خلقت موجودات به خاطر خلقت معصومان است.
فرقه‏هاى شیخیّه
پس از فوت شیخ احمد احسایى، یکى از شاگردانش به نام سید کاظم رشتى (۱۲۱۲ - ۱۲۵۹ هـ.ق) جانشین او گردید. سید در جوانى به یزد رفت و به شیخ احمد پیوست و سپس به کربلا رهسپار شد و تا پایان عمر در آن شهر به تدریس و ترویج مکتب شیخیّه مشغول بود. وى بالغ بر یکصد و پنجاه جلد کتاب و رساله نوشت که غالباً با زبان رمزى و نامفهوم نگارش شده است. برخى معتقدند منشأ اکثر آراى نادرست شیخیّه، سید کاظم رشتى است وشیخ احمد احسایى بدان‌ها اعتقاد نداشته است.
یکى از شاگردان سیدکاظم، میرزا على محمد ملقب به باب بود که پس از فوت سید، مدعى جانشینى او شد و پس از آن ادعاى بابیت امام غایب و سپس ادعاى نبوت خویش را مطرح ساخت، شرح عقاید او در بحث از فرقه بابیه ذکر خواهد شد. دیگر شاگرد سیدکاظم، حاج محمدکریم‌خان قاجار (۱۲۲۵ - ۱۲۸۸ هـ.ق) فرزند حاج ابراهیم‌خان ظهیرالدولة پسرعمو و داماد فتحعلى شاه بود که مدعى جانشینى سید گردید و فرقه شیخیّه کرمانیه را تأسیس کرد.
این فرقه به نام (کریم خانیه) نیز نامیده مى‏شود. پس از حاج محمد کریم‌خان، اکثر شیخیّه کرمان، فرزندش محمدخان (۱۲۶۳ - ۱۳۲۴ هـ.ق) را به عنوان رئیس شیخیّه پذیرفتند، توجه شود در این بین رحیم‏خان یکى دیگر از فرزندان حاج محمد کریم‌خان، نیز مدعى نیابت پدر بود و طرفدارانى هم پیدا کرد ولی محوریت با کریم‌خان بود. از دیگر مدعیان رهبرى شیخیّه، محمدباقر خندق‏آبادى، نماینده حاج محمد کریم خان در همدان بود که پیروانش فرقه شیخیّه باقریه را در همدان ایجاد کردند. 

نویسنده: حمید رشادیان - تورج گیوری

https://siasatrooz.ir/vdccs0qse2bqx18.ala2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی