جمعه ۲۰ شهريور ۱۳۹۴ - ۲۳:۱۳
کد مطلب : 93641
آیا امروز واقعا روز ملی سینماست؟

نمره مردودی مدیران میزدوست!

نمره مردودی مدیران میزدوست!

امروز توی تقویم ما به نام «روز ملی سینما» ثبت شده است. اما آیا واقعا این نام معنا و مفهوم خاصی دارد یا تنها یک عنوان تشریفاتی و دهان پر‌کن است؟ آیا واقعا سینمای ما ملی است یا تنها نقاب آن را به چهره دارد؟
واقعیت امر آن است که سینمای ملی تعریف درستی نشده است؟ آیا اینکه ما صنعت یا هنری به نام سینما در کشورمان داشته باشیم، نشان‌دهنده ملی بودن آن است؟ اگر پاسخ مثبت است، پس هویت آن چه می‌شود؟
آیا این سینمایی که با شیب تند به سمت دور شدن از ملیت و منافع ملی و حرف ملت پیش مي‌رود، مي‌تواند سینمای ملی ما لقب بگیرد؟
سینمایی که اغلب عواملش بیش و پیش از آنکه حرف مردم را بزنند، حرف خودشان را به زور به مخاطب ارائه مي‌دهند آیا مي‌تواند ملی باشد؟ سینمایی که نتوانسته جلوتر از مردم حرکت کند و در اغلب موارد از مردم عقب مانده است، قطعا سینمای ملی نیست. البته متاسفانه این مشکل امروز و دیروز این هنر - صنعت نیست.
کافی است دست‌کم دو دهه اخیر را بررسی کنیم و ببینیم مدیرانی که آمده‌اند چه هنری برای بالندگی سینمای ملی ما به خرج داده‌اند. کافی است کارنامه افرادی که به عنوان مدیران دولتی سینمایی کشور آمدند و رفتند و خواهند رفت را مرور کنیم. نیازی به بررسی تاریخ سینمای پیش از انقلاب نداریم. تکلیف با آن زمان مشخص است. در سال‌هاي پس از پیروزی انقلاب و دوران دفاع‌مقدس و چند سال پس از آن هم اوضاع نسبتا قابل تحمل است، اما پس از آن چه اتفاقاتی افتاد. مدیرانی که مسئولیت فرهنگ و ارشاد را پذیرفتند و بعد مدیران سینمایی دلخواه خود را منصوب کردند، چه برنامه‌ریزی و فکری برای ساختن سینمایی در تراز انقلاب اسلامی داشتند؟ آیا سینمای ما نیازی به انقلاب فرهنگی نداشت؟ چه اتفاقی افتاده است که با گذشت نزدیک به چهار دهه از چیروزی انقلاب اسلامی، هنوز تکلیف سینمای ملی و انقلابی ما مشخص نیست؟ چرا هنوز جو سینمای ما به نحوی است که افراد انقلابی در اقلیت به سر مي‌برند و برنده آنهایی هستند که بهتر به آرمان‌هاي انقلاب «فحش» مي‌دهند؟
اگر نخواهیم بپذیریم، سنگ بنای این اتفاقات تلخ در دولت اصلاحات و دو وزیرش نهاده شد، اما آن زمان بیشترین تاثیر را در انحراف سینمای ایران داشته است. مدیرانی که ظاهرا مسئولیت شان تنها شکستن چارچوب‌ها و تابوها بود و عبور از خط قرمز را گذر کردن از خط پایان یک مسابقه مي‌دانستند. افرادی که یادشان رفته بود در وزارتخانه‌اي کار مي‌کنند که آخرین واژه نام آن وزارتخانه «اسلامی» است. مدیرانی که فیلمسازانی را تشویق مي‌کردند که بهتر به انقلاب و انقلابی‌گری فحش مي‌دادند. فیلم‌هایی که ساخته شد، نه تنها یک نقد یا ارائه راهکار نبود که به راحتی انقلابی بودن را به سخره مي‌گرفت و آن را تخطئه مي‌کرد.
اما اگر در آن زمان اتفاقات تلخی افتاد، چرا مدیران بعدی که جزوه‌هاي چندصد صفحه‌اي از ابتذال در سینمای اصلاحات را رو مي‌کردند، دست روی دست گذاشتند و هیچ کاری برای شکل‌دهی و تقویت سینمای مومن و انقلابی نکردند؟ کارنامه آنها اتفاقا نمره مردودی بیشتری را نشان مي‌دهد. وقتی یک فیلمساز که دلش مي‌خواست مدیر سینمایی شود، برای به دست آوردن دل برخی‌ها وعده بازگرداندن فلان بازیگر زن ساختارشکن را مي‌داد و مدام از این تلاش پیگیرش مي‌گفت، وقتی مدیران ریش‌دار سینمایی (که پیش از این، گذشتگان خود را با نقدهای انقلابی خود «سیاه و کبود» مي‌کردند) با قبول مسئولیت همه آرمان‌ها و ایده‌آل‌هایشان را فراموش کردند، وقتی جشنواره‌هاي سینمایی ما جایی برای فحش دادن به ایران و انقلاب شد، وقتی بزرگ‌ترین جشنواره سینمایی ما مکانی برای فیلم‌هاي مبتذل و توقیفی مي‌شد، وقتی افتخار مدیران سینمایی حضور فیلم‌های ایرانی ضد ایرانی و اسلامی در جشنواره‌هاي مختلف خارجی بود و برای استقبال از شاهکار برخی‌ها، با حلقه‌هاي گل در فرودگاه منتظر مي‌ماندند، تکلیف مشخص بود. آنها هم در توفان سینمای ضد انقلابی خود را به تکه چوبی آویخته بودند که ناجی نبود.
این اتفاق در دوره حاضر هم ادامه دارد. مدیران فرهنگی، هنری و سینمایی که قرابتی با سینما نداشته‌اند روی کار مي‌آیند، برای حفظ فیگورهای روشنفکری و به دست آوردن دل همه اهالی سینما، چارچوب‌ها را مي‌شکنند و دفاع از فیلم‌هاي مشکل دار و ضد انقلابی را مایه فخر خود مي‌دانند و البته از دریافت کارت زرد هم خوشحال مي‌شوند. آنها راه‌حل مشکلات سینما را تغییر در فرم اجرای جشنواره‌ها و تغییر نام مي‌دانند. اصلا چه بهتر که نام فجر بر روی جشنواره سینمایی ایران نباشد. وقتی فیلم‌هاي ما هیچ افق روشنی را به تصویر نمی‌کشند، وقتی فیلمسازانی که دغدغه انقلابی دارند، جمعیت قلیلی هستند، وقتی مدیران ما برای فیلم هایی که بهتر انقلاب اسلامی را استهزا مي‌کشند و ایرانی بودن را به سخره مي‌گیرند کف مي‌زنند، چرا باید در دهه مبارک فجر جشنواره‌اي با نام «فجر» برگزار شود؟
واقعیت آن است که مدیران فرهنگی ما یا دغدغه ندارند، یا انگیزه‌اي برای کار درست ندارند، یا حال آن را ندارند و یا اساسا اعتقادی ندارد. آنها خود نیاز به فرهنگ‌سازی و ارشاد دارند و در این میان آنچه از همه خنده‌دارتر و در عین حال مایوس‌کننده‌تر است، این است که ما روزی به نام روز ملی سینما داشته باشیم. روزی که هیچ چشم‌اندازی را برایمان به تصویر نمی‌کشد و تنها دور باطلی را به رخ مي‌کشد که مدیرانی مي‌آیند و مي‌روند و برای این هنر - صنعت برنامه‌اي جز روزمرگی ندارند. مدیرانی که نمی‌خواهند کار کنند و تنها برای آمدن و بیشتر ماندن تلاش مي‌کنند.

حامد فربد

https://siasatrooz.ir/vdccseqo.2bq108laa2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی