غرب آسیا را همچنان میتوان اصلیترین کانون بحرانهای منطقه دانست که فضایی از ابهام را بر سپهر صحنه بینالملل ایجاد کرده است. آنچه در روزهای اخیر به صدر اخبار منطقه مبدل شده تنشهای ایجاد شده میان عربستان و قطر است. آنچه در ظاهر تحولات مشاهده میشود آن است که عربستان با ادعای مخالفت با سیاستهای منطقهای قطر به دنبال اجماع منطقهای و جهانی علیه این کشور است. در کنار انواع اهدافی که سعودی و البته متحدش آمریکا و بویژه اقداماتی که در ورای آن علیه فلسطین صورت میگیرد یک نکته کلیدی مشاهده میشود و آن به کارگیری گسترده واژه سایه جنگ در ادبیات سیاسی محافل رسانهای و سیاسی جهان است. بسیاری این سناریو را ترویج میکنند که منطقه در آستانه جنگی جدید قرار دارد که بر شدت بحرانها خواهد افزود. این سناریو یک اصل اساسی دارد و آن اینکه این سایه جنگ یک کشور خاص را در بر میگیرد و آن جمهوری اسلامی ایران و البته آنانی است که سمت ایران گرایش داشته باشند. کلید واژهای که در تنش اخیر سعودی با قطر بارها به کار رفته و سران سعودی رسما اعلام کردهاند این تاوان کسانی است که به سمت همگرایی و نزدیکی با ایران گام بردارند.
این بخش از سناریوی مطرح شده دارای سابقهای به نسبت طولانی است که بحران تروریسم در عراق و سوریه، اقدامات صورت گرفته علیه حزبالله و در دو سال اخیر علیه یمن انقلابی نمونههایی از این وضعیت است. اما این ادبیات گفتاری دارای بعد جدیدی شده و آن القای سایه جنگ بر فراز ایران است.
از زمان روی کار آمدن ترامپ در آمریکا زنجیرهای از تحرکات در جریان است که بیارتباط با این سناریو نیست. گروهک تروریستی منافقین بار دیگر از سوی آمریکا مورد استقبال قرار گرفته و حتی با کمکهای سعودی و صهیونیستها فاز مسلحانه آنان تقویت شده است. آمریکا در تجاوزی آشکار سوریه را هدف دهها موشک قرار میدهد در حالی که بمباران نیروهای مردمی و ارتش عراق را نیز صورت میدهد.
در سفر دونالد ترامپ به عربستان از یکسو قراردادهای نظامی صدها میلیارد دلاری میان طرفین امضا میشود و از سوی دیگر با حضور برخی از سران به اصطلاح کشورهای اسلامی آمریکا، ناتو عربی را مطرح ساخت. هر دوی این رخدادها یک مولفه واحد داشت و آن ادعای مقابله با ایران بوده است.
حلقه تکمیلی این جوسازی رسانهای را در دو حادثه تروریستی دیروز یکی در مجلس و دیگری در حرم امام(ره) میتوان مشاهده کرد. این دو حادثه تروریستی در حالی از سوی بسیاری از کشورها و مجامع جهانی محکوم شده که از یک سو برخی سران سعودی همچون الجبیر پیش از این ادعای مجازات ایران به خاطر آنچه دخالت و بحرانسازی در منطقه نامیده است را مطرح کرده و از سوی دیگر مقامات آمریکایی از گزینه نظامی و مقابله با رفتارهای منطقهای ایران گفته بودند.
مجموع این تحولات در حالی روی میدهد که یک اصل واحد در آنها مشاهده میشود و آن القای این تصور است که سایه جنگ بر فراز ایران آمده است. حال این سوال مطرح میشود که اهداف این سیاست چیست و طراحان آن به دنبال چه اهدافی هستند؟ آنچه از سوی برخی محافل رسانهای و سیاسی تبلیغ میشود آن است که در دوره اوباما یک اصلی از سوی آمریکاییها مطرح شد و آن اینکه در صورت عد م رویکرد ایران به مذاکره گزینه نظامی قوت میگیرد. برخی بر این عقیدهاند که آمریکاییها با این ادعا در آن زمان توانستند ایران را به دادن برخی امتیازات متقاعد سازند. اکنون ترامپ در حالی در راس امور آمریکا قرار گرفته که بر یک جمله کلیدی تاکید دارد و آن بازنگری در ابعاد برجام و عدم لغو تحریمها و در عین حال سوق دادن ایران به دادن امتیاراتی در منطقه است.
اکنون این سناریو مطرح است که آمریکاییها با تهدید مستقیم امنیت ایران با بهرهگیری از گروههای تروریستی معلوم الحال همچون منافقین و نیز تهدید امنیتی علیه ایران در منطقه و در نهایت ایجاد فضایی از رعب و وحشت در سراسر منطقه برآنند تا مسئولان را دچار این اشتباه محاسباتی کنند که سایه جنگ بر فراز ایران شدت گرفته است. جالب توجه آن است که آمریکاییها همزمان با ایجاد فضای ناامنی و بحرانساز راهکار یا بهتر بگوییم مطالبات خود را مطرح کردهاند و آن از یک سو دست برداشتن ایران از مطالبات اقتصادی از برجام در ازای عدم سایه جنگ و از سوی دیگر ورود به برجامهای جدید در منطقه با محوریت عدم مبارزه با تروریسم در عراق و سوریه و پذیرش سلطه آمریکا بر منطقه است.
این القاها در حالی صورت میگیرد که تمام ارزیابیهای اطلاعاتی، اقتصادی و امنیتی و سیاسی نشان میدهد که هیچ سایه جنگی وجود ندارد چراکه از یکسو آمریکا جرات گزینه نظامی را ندارد و از سوی دیگر متحدان منطقهای آمریکا نیز توان و جرات چنین رویکردی را ندارند و ادعاهای آنها بیشتر یک لاف است. آنچه که دیروز در مجلس و حرم امام(ره) روی داد نیز بیش از هرچیز میتوان جنایتی تروریستی دانست که برگرفته از شکستهای گسترده تروریستها در منطقه و نیز استیصال حامیان منطقهای و فرامنطقهای آنان است که برای القای فضای ناامنی در ایران و ایجاد گسست وحدت ملی ایران صورت گرفته است. توطئهای که راهکار مقابله با آن ادامه حضور در سوریه و عراق در قالب مدافعان حرم و مستشاری است که در طول سالهای اخیر ایران را پیشگام مبارزه با تروریسم و امنترین کشور منطقه ساخته است و اگر نبود این رویکردها اکنون معلوم نبود که تروریستها چه جنایاتی صورت دادهاند. اگر غرب بخواهد این دو حادثه تروریستی را نشانه ضعف نظامی و اطلاعاتی ایران نشان دهد امری واهی است چراکه همین کشورهای غربی از جمله انگلیس، فرانسه و آمریکا شاید به جرات بتوان گفت که روزی نیست که صحنه چنین حوادثی و حتی بسیار خونینتر نباشند.
در جمعبندی نهایی از آنچه ذکر شد میتوان گفت که زنجیره تحرکات دشمنان با القای تصور سایه جنگ صورت میگیرد تا شاید با این حربه مسئولان را گرفتار خطای محاسباتی کرده و آنان را به سمت میز مذاکره و باجدهی سوق دهد حال آنکه تمام شواهد نشان میدهد که آمریکا نه حلال مشکلات بلکه خود کانون بحران است و رویکرد به آن قطعا حلال چالشها نخواهد بود و تنها راه پایان دادن به تروریسم وحدت و یکپارچگی ملی، حمایت از دستاوردهای دفاعی و حضور فعال مستشاری در جبهه مبارزه با تروریسم در سوریه و عراق است که ضمن ریشهکنسازی تروریسم شکستی سنگین بر اربابان تروریستها یعنی آمریکا و شرکای منطقهای آن وارد خواهد ساخت.